- 14301
- 1000
- 1000
- 1000
شیر برفی
در زمانهای قدیم، در شهری دور، برف بسیاری بارید. اهالی محله فقط سفیدی میدیدند، پس همه بامها را رُفتند و کوچهها پر از برف شد. چند نفر برفها را به بیابان میبردند، اما انگار نه انگار.
از ایرانصدا بشنوید
نجاری خوش سلیقه در آنجا بود که تصمیم جالبی گرفت. گفت بیایید با این برفها یک شیر برفی بسازیم تا همه از زیباییاش لذت ببریم. مردم از این تصمیم استقبال کردند و قرار شد این شیر برفی را سر میدان شهر بگذارند. همه به کمک هم شیر را ساختند و حالا شیر با غرور در میدان شهر ایستاده بود.
بچهها کنار شیر برفی شروع به بازی کردند و شیر برفی هم خیلی خوشحال بود و احساس می کرد خیلی مهم شده است. شب شد و شیر برفی سر و صدایی را از روی دیوار شنید. آدم برفیهای زیادی روی دیوارها بودند و مادر برفی و پدر برفی و بچهها درحال بازی بودند. شیر دلش میخواست توجه آدمبرفیها را به خودش جلب کند. چیزی نگذشت که بچهها شیر برفی را دیدند و از سر و کولش بالا رفتند....
بچهها کنار شیر برفی شروع به بازی کردند و شیر برفی هم خیلی خوشحال بود و احساس می کرد خیلی مهم شده است. شب شد و شیر برفی سر و صدایی را از روی دیوار شنید. آدم برفیهای زیادی روی دیوارها بودند و مادر برفی و پدر برفی و بچهها درحال بازی بودند. شیر دلش میخواست توجه آدمبرفیها را به خودش جلب کند. چیزی نگذشت که بچهها شیر برفی را دیدند و از سر و کولش بالا رفتند....
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
آسیب ها
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان