- 10571
- 1000
- 1000
- 1000
شب یلدا
مش صابر روی پلههای خونه قدیمیش نشسته بود. سوز و سرمایی میومد و برای لحظهای آروم میشد. مش صابر کیسه توتونی از جیبش درآورد تا چپق بکشه. رقیه خاتون از راه رسید و گفت: چه کار می کنی؟
از ایرانصدا بشنوید
... امروز یه عالمه کار داریم و تو مشغول چپق کشیدنی؟ مش صابر جواب داد: فکر کردی من بیکار نشستهام؟ امشب باید برای بچه ها یه قصه ی جدید بگم. آخه امشب طولانیترین شب ساله و بچهها حتما پای کرسی جمع میشن.
رقیه خاتون ادامه داد که کرسی سرد به چه دردی میخوره؟ همین حالا برو و چند تا گوله خاک زغال بخر. مش صابر با بیمیلی بلند شد و بیرون رفت. به مغازه زغالفروشی رسید و بیست تا گوله زغال خرید، اما نمیتونست زغالها رو تا خونه ببره. با خودش گفت اگه منم چند تا نوه داشتم، لازم نبود این همه سختی بکشم و تو این سن و سال بار به این سنگینی رو تا خونه ببرم....
رقیه خاتون ادامه داد که کرسی سرد به چه دردی میخوره؟ همین حالا برو و چند تا گوله خاک زغال بخر. مش صابر با بیمیلی بلند شد و بیرون رفت. به مغازه زغالفروشی رسید و بیست تا گوله زغال خرید، اما نمیتونست زغالها رو تا خونه ببره. با خودش گفت اگه منم چند تا نوه داشتم، لازم نبود این همه سختی بکشم و تو این سن و سال بار به این سنگینی رو تا خونه ببرم....
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
آسیب ها
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان