- 31232
- 1000
- 1000
- 1000
دیوانهای در شهر
این داستان در شهری در جنوب فرانسه رخ میدهد. «کمیسر مگره» با مردی مشکوک برخورد میکند که حس کنجکاویاش را برمیانگیزد و در پی تعقیب و گریز آن مرد، کمیسر با اصابت گلولهی او مجروح میشود.
از ایرانصدا بشنوید
آقای «مگره»، کمیسر پلیس، بهطور تصادفی با مردی در قطار روبهرو میشود که ساعتی بعد از نیمهشب از قطار بیرون میپرد. مگره هم دنبال او میرود، اما تیر میخورد و در بیمارستان شهر «برژراک» که نزدیک آنجاست، بستری میشود.
پیش از این، در شهر دیوانهای بوده که دو زن را کشته و قصد کشتن دو نفر دیگر را هم داشته است که آن دو نفر میگریزند. مگره به دکتر «ریوو»، پزشک معالج خود، و نیز به دادستان شهر مشکوک میشود. براثر تحقیقات مگره معلوم میشود که شخصی به نام «دکتر ریوو» تاکنون از دانشکدههای پزشکی فرانسه فارغالتحصیل نشده است.
در همین زمان جنازهی مردی که به مگره شلیک کرده بود، پیدا میشود. نام او «ساموئل» است و در الجزیره به کارهای خلاف مشغول بوده است. مگره متوجه میشود که دکتر هم پنج سال پیش در الجزیره بهسرمیبرده و در آنجا با «خانم ریوو» آشنا شده است.
مادام ریوو همان زمان در بیمارستانی در الجزیره میمیرد. فرض این است که اثر انگشت او میباید شباهت بسیاری با جنازه داشته باشد.
مگره نقشهای میکشد و اطلاعیهای در روزنامههای بوردو چاپ میکند؛ شهری که مادرزن دکتر در آنجا بهسرمیبرد و در آن از «خانم بوسولی» میخواهد که نزد سردفتر مگره در هتل «دانگلتر» بیاید و چون میداند که دکتر ریوو هم از اطلاعیه باخبر میشود، دوستش «لدوک» را به ایستگاه قطار میفرستد. لدوک در آنجا میبیند که «فرانسواس»، خواهرزن دکتر، آمده است تا مانع از رفتن مادرش نزد مگره بشود. لدوک هر دو را دستگیر میکند و نزد مگره میبرد. فرانسواس به دکتر تلفن میکند. دکتر به خانه میرود و یادداشتی را به همسر خود میدهد تا به فرانسواس برساند. بعد خودش، در اتومبیلش نزدیک هتل منتظر مینشیند.
خانم ریوو یادداشت را به فرانسواس در اتاق مگره میرساند و فرانسواس میگریزد و خود را به دکتر میرساند. لدوک به اتومبیل دکتر شلیک میکند و مانع از فرار آنها میشود. دکتر و فرانسواس به داخل هتل میروند و در یکی از اتاقها خودکشی میکنند. مگره به دادستان که در اتاق او حاضر است، میگوید: «بعداً که مرخص شدم، با شما حرف خواهم زد!»
* دربارهی کتاب
«دیوانهای در شهر» یک رمان پلیسی از «ژرژ سیمنون» است که در آوریل 1932 منتشر شد. سیمنون این رمان را در مارس1932 در هتلی که اقامت داشت، نوشت. این رمان از کتابهای ابتداییِ کمیسر مگره و از بهترینهای این مجموعه است.
* دربارهی نویسنده
«ژرژ سیمنون» نویسندهی بلژیکی بود. وی بهسببِ نوشتن رمانهای پلیسی شهرت داشت. از او نزدیک به 200 رمان و تعداد بسیاری آثار کوتاه منتشر شده است. سیمنون، خالق شخصیت «کمیسر مگره»، یکی از سرشناسترین کارآگاههای ادبیات پلیسی جهان است. او در 13فوریهی1903 در شهر لیژ (Liége) بلژیک به دنیا آمد. پدرش، دزیره، در یک شرکت بیمه حسابدار بود.
ژرژ در سالهای 1908 تا 1914 در مدرسهی «سن آندره» تحصیل کرد و با آغاز جنگ جهانی اوّل در سال 1914 به کالج سنلویی رفت که دبیرستانی زیر نظر ژزوئیتها بود.
او تا پیش از 1918 به کارهایی همچون شاگردی در کتابفروشی مشغول شد، اما در ژانویهی آن سال در پیِ بیماری پدرش ترکتحصیل کرد و در نشریهی «گازت دو لیژ» به کار خبرنگاری مشغول شد. این شغل به او امکان داد با گروهها و طبقههای مختلف مردم، همچون افرادی که در هتلهای ارزانقیمت اقامت داشتند و گهگاه گذارشان به ادارهی پلیس میافتاد، ارتباط پیدا کند و با منش و رفتار آنها بهخوبی آشنا شود. این آشنایی زمانی که بعدها نویسندگی، حرفهی اصلیاش شد، بسیار به کار آمد. کار در گازت که روزنامهای با شمارگان بالا و عامهپسند بود، باعث شد تا مهارتهای تندنویسی و ویرایش سریع متون نوشتاری را فرابگیرد. عادت تندنویسی تا پایان کار حرفهایاش با او ماند؛ بهنحوی که میتوانست یک رمان کامل را در سه ساعت بنویسد و آمادهی چاپ کند!
در دوران کار در گازت بیش از 150 مقاله با نام قلمی «G.Sim» نوشت و در فاصلهی سالهای 1919 تا 1922 بیش از 800 قطعهی فکاهی با نام «مسیو لکوک» به چاپ رساند.
نخستین رمانش را در ژوئن1919 نوشت و در سال 1921 با نام مستعار «G.Sim» به چاپ رساند. در سال 1930 شخصیت محبوب آثارش، کمیسر مگره، برای نخستینبار خودنمایی کرد. او این شخصیت را در داستان کوتاهی به درخواست «ژوزف کسل» برای چاپ در مجلهی کارآگاه نوشت.
سیمنون در خلال جنگ جهانی دوم در «وانده» میزیست و در همین دوران بود که با «آندره ژید»، نویسندهی نامدار فرانسوی، آشنا شد.
در سال 1945، پس از آنکه گشتاپو به یهودیبودنِ وی شک کرد، از فرانسهی اشغالشده گریخت و به آمریکا رفت. دوران اقامت در آمریکا از خلاقانهترین روزهای زندگانی پربار سیمنون بود.
در سال 1955 بار دیگر به اروپا بازگشت و نخست در فرانسه و سپس در سوئیس اقامت گزید. در سال 1972 عملاً داستاننویسی را کنار گذاشت و به نگارش زندگینامهی خود مشغول شد. رمانهای او آمیزهای از پرداخت استادانه و کالبدشکافی هوشمندانهی روان انسانها است.
وی ترسها، عقدههای روانی، گرایشهای ذهنی و وابستگیهایی را توصیف میکند که در زیر نقاب زندگی معمولی و یکنواخت روزمره پنهاناند و ناگهان با انفجاری غیرمنتظره به خشونت و جنایت منجر میشوند.
آثار او مشتمل است بر بیش از 200 رمان، 150 رمان کوتاه، یک سناریو برای باله، چندین جلد زندگینامه (که نخستین آنها با عنوان خاطرات خودمانی در 1981 منتشر شد)، مقاله های بیشمار و تعداد بسیاری رمان عامهپسند که صرفاً برای کسب درآمد و با یک دوجین نام مستعار نوشته است. اما شهرت وی بهواسطهی 75 رمان و 28 داستان کوتاهی است که کمیسر مگره قهرمان آنهاست. نخستین این رمانها با نام «مسافری که با ستاره شمال آمد» (Pietr Le Letton) در سال 1931 و آخرین آنها «مگره و مسیو چارلز» به چاپ رسیدند.
*کتاب:
Maigret travels south (1932)
Le fou de Bergerac (1932)
پیش از این، در شهر دیوانهای بوده که دو زن را کشته و قصد کشتن دو نفر دیگر را هم داشته است که آن دو نفر میگریزند. مگره به دکتر «ریوو»، پزشک معالج خود، و نیز به دادستان شهر مشکوک میشود. براثر تحقیقات مگره معلوم میشود که شخصی به نام «دکتر ریوو» تاکنون از دانشکدههای پزشکی فرانسه فارغالتحصیل نشده است.
در همین زمان جنازهی مردی که به مگره شلیک کرده بود، پیدا میشود. نام او «ساموئل» است و در الجزیره به کارهای خلاف مشغول بوده است. مگره متوجه میشود که دکتر هم پنج سال پیش در الجزیره بهسرمیبرده و در آنجا با «خانم ریوو» آشنا شده است.
مادام ریوو همان زمان در بیمارستانی در الجزیره میمیرد. فرض این است که اثر انگشت او میباید شباهت بسیاری با جنازه داشته باشد.
مگره نقشهای میکشد و اطلاعیهای در روزنامههای بوردو چاپ میکند؛ شهری که مادرزن دکتر در آنجا بهسرمیبرد و در آن از «خانم بوسولی» میخواهد که نزد سردفتر مگره در هتل «دانگلتر» بیاید و چون میداند که دکتر ریوو هم از اطلاعیه باخبر میشود، دوستش «لدوک» را به ایستگاه قطار میفرستد. لدوک در آنجا میبیند که «فرانسواس»، خواهرزن دکتر، آمده است تا مانع از رفتن مادرش نزد مگره بشود. لدوک هر دو را دستگیر میکند و نزد مگره میبرد. فرانسواس به دکتر تلفن میکند. دکتر به خانه میرود و یادداشتی را به همسر خود میدهد تا به فرانسواس برساند. بعد خودش، در اتومبیلش نزدیک هتل منتظر مینشیند.
خانم ریوو یادداشت را به فرانسواس در اتاق مگره میرساند و فرانسواس میگریزد و خود را به دکتر میرساند. لدوک به اتومبیل دکتر شلیک میکند و مانع از فرار آنها میشود. دکتر و فرانسواس به داخل هتل میروند و در یکی از اتاقها خودکشی میکنند. مگره به دادستان که در اتاق او حاضر است، میگوید: «بعداً که مرخص شدم، با شما حرف خواهم زد!»
* دربارهی کتاب
«دیوانهای در شهر» یک رمان پلیسی از «ژرژ سیمنون» است که در آوریل 1932 منتشر شد. سیمنون این رمان را در مارس1932 در هتلی که اقامت داشت، نوشت. این رمان از کتابهای ابتداییِ کمیسر مگره و از بهترینهای این مجموعه است.
* دربارهی نویسنده
«ژرژ سیمنون» نویسندهی بلژیکی بود. وی بهسببِ نوشتن رمانهای پلیسی شهرت داشت. از او نزدیک به 200 رمان و تعداد بسیاری آثار کوتاه منتشر شده است. سیمنون، خالق شخصیت «کمیسر مگره»، یکی از سرشناسترین کارآگاههای ادبیات پلیسی جهان است. او در 13فوریهی1903 در شهر لیژ (Liége) بلژیک به دنیا آمد. پدرش، دزیره، در یک شرکت بیمه حسابدار بود.
ژرژ در سالهای 1908 تا 1914 در مدرسهی «سن آندره» تحصیل کرد و با آغاز جنگ جهانی اوّل در سال 1914 به کالج سنلویی رفت که دبیرستانی زیر نظر ژزوئیتها بود.
او تا پیش از 1918 به کارهایی همچون شاگردی در کتابفروشی مشغول شد، اما در ژانویهی آن سال در پیِ بیماری پدرش ترکتحصیل کرد و در نشریهی «گازت دو لیژ» به کار خبرنگاری مشغول شد. این شغل به او امکان داد با گروهها و طبقههای مختلف مردم، همچون افرادی که در هتلهای ارزانقیمت اقامت داشتند و گهگاه گذارشان به ادارهی پلیس میافتاد، ارتباط پیدا کند و با منش و رفتار آنها بهخوبی آشنا شود. این آشنایی زمانی که بعدها نویسندگی، حرفهی اصلیاش شد، بسیار به کار آمد. کار در گازت که روزنامهای با شمارگان بالا و عامهپسند بود، باعث شد تا مهارتهای تندنویسی و ویرایش سریع متون نوشتاری را فرابگیرد. عادت تندنویسی تا پایان کار حرفهایاش با او ماند؛ بهنحوی که میتوانست یک رمان کامل را در سه ساعت بنویسد و آمادهی چاپ کند!
در دوران کار در گازت بیش از 150 مقاله با نام قلمی «G.Sim» نوشت و در فاصلهی سالهای 1919 تا 1922 بیش از 800 قطعهی فکاهی با نام «مسیو لکوک» به چاپ رساند.
نخستین رمانش را در ژوئن1919 نوشت و در سال 1921 با نام مستعار «G.Sim» به چاپ رساند. در سال 1930 شخصیت محبوب آثارش، کمیسر مگره، برای نخستینبار خودنمایی کرد. او این شخصیت را در داستان کوتاهی به درخواست «ژوزف کسل» برای چاپ در مجلهی کارآگاه نوشت.
سیمنون در خلال جنگ جهانی دوم در «وانده» میزیست و در همین دوران بود که با «آندره ژید»، نویسندهی نامدار فرانسوی، آشنا شد.
در سال 1945، پس از آنکه گشتاپو به یهودیبودنِ وی شک کرد، از فرانسهی اشغالشده گریخت و به آمریکا رفت. دوران اقامت در آمریکا از خلاقانهترین روزهای زندگانی پربار سیمنون بود.
در سال 1955 بار دیگر به اروپا بازگشت و نخست در فرانسه و سپس در سوئیس اقامت گزید. در سال 1972 عملاً داستاننویسی را کنار گذاشت و به نگارش زندگینامهی خود مشغول شد. رمانهای او آمیزهای از پرداخت استادانه و کالبدشکافی هوشمندانهی روان انسانها است.
وی ترسها، عقدههای روانی، گرایشهای ذهنی و وابستگیهایی را توصیف میکند که در زیر نقاب زندگی معمولی و یکنواخت روزمره پنهاناند و ناگهان با انفجاری غیرمنتظره به خشونت و جنایت منجر میشوند.
آثار او مشتمل است بر بیش از 200 رمان، 150 رمان کوتاه، یک سناریو برای باله، چندین جلد زندگینامه (که نخستین آنها با عنوان خاطرات خودمانی در 1981 منتشر شد)، مقاله های بیشمار و تعداد بسیاری رمان عامهپسند که صرفاً برای کسب درآمد و با یک دوجین نام مستعار نوشته است. اما شهرت وی بهواسطهی 75 رمان و 28 داستان کوتاهی است که کمیسر مگره قهرمان آنهاست. نخستین این رمانها با نام «مسافری که با ستاره شمال آمد» (Pietr Le Letton) در سال 1931 و آخرین آنها «مگره و مسیو چارلز» به چاپ رسیدند.
*کتاب:
Maigret travels south (1932)
Le fou de Bergerac (1932)
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان