- 22143
- 1000
- 1000
- 1000
خاکسپاری آقای بووه
مردی مسن ناگهان مقابل یک کتابفروشی میمیرد. هیچکس نمیداند «آقای بووه» واقعاً کیست!؟ چرا این مرد عجیب و غریب از زندگی پرزرق و برق خود دست کشیده و در پوشش یک بازنشسته ساده و گمنام درآمده است؟
از ایرانصدا بشنوید
با مرگ ناگهانی «آقای بووه» و چاپ عکس او در روزنامه، پلیس به دنبال هویت و شخصیت واقعی اوست. «خانم مارش» به اداره پلیس مراجعه و با مدارک ثابت میکند که او «ساموئل مارش»، صاحب معدن طلا و همسر اوست که سالها پیش او را ترک کرده است.
پلیس از اهالی ساختمان برای شناخت آقای بووه بازجویی میکند. خانم سرایدار یک شب متوجه میشود که فردی ناشناس وارد منزل بووه شده است و بیدرنگ به پلیس خبر میدهد. «بازرس لوکا» در بررسیهای خود میفهمد که ناشناس به دنبال چیز خاصی میگشته است؛ چون سکههای طلای آقای بووه دست نخورده بودند.
ماجرا به حایی میرسد که هیچکس نمیداند آقای بووه واقعاً چه کسی است؟ او با وجود ثروت کلانش، در خانهای ساده و به طور ناشناس و با نامی مستعار زندگی میکرده است.
«کاستمانس»، شریک تجاری آقای بووه، از زندگی و رفتار خاص و مشکوک او در کنگو برای پلیس تعریف میکند. «بازرس بوپر» هم در تحقیق میدانی به منزل «خانم لِر» میرسد و بعد از صحبت با او میفهمد که آقای بووه برادر اوست، با نام واقعی «گاستون لامرو». خانم لِر برای رئیس پلیس از رفتار دوران کودکی و نوجوانی برادرش صحبت میکند و اختلاف او با پدرش را سبب غیبت ناگهانی برادرش در آن سالها میداند.
«بازرس لوکا» در بررسی و بازجویی دوباره از اهالی ساختمان و مطالعه پرونده به دنبال این جواب است که چرا آقای بووه از زندگی پر زرق و برق خود گذشته و به زندگی پر رمز و راز یک شخصیت بازنشسته و گمنام پناه برده است؟
یک روز خبری از پزشکی قانونی به دست پلیس میرسد؛ این که: اثر انگشت آقای بووه با یک اثر انگشت روی آلت قتالهای در سالهای گذشته، همخوانی دارد؛ پروندهای که آن زمان مختومه اعلام شده بود. سلاح سرد مربوط به قتل فردی است که دائمالخمر بوده و «مانچلی» نام داشته است.
در همین زمان خانم لِر به منزل برادرش میرود و با گذشته و نحوه زندگی او آشنا میشود. خانم سرایدار از خاطرات دوران جنگ جهانی و غیبت ناگهانی آقای بووه خبر میدهد و این که در زمان غیبتش آلمانیها چندین بار به منزل او رفت و آمد کرده و به جستوجو پرداخته بودند.
بازرس بوپر سراغ زنی را میگیرد که روز اول خبر فوت بووه، برای او گل برده بود. متوجه میشود که «خانم بلانش» نامزد آقای بووه بوده که حالا در فقر و تنگدستی زندگی میکند و او هم میگوید که بووه در سالهای جوانی، او را ناگهان ترک کرده و با دیدن عکس او در روزنامه او را شناخته است. در بازجویی بازرس لوکا، خانم بلانش اعتراف میکند که مانچلی، همسر سابق او، باعث آزارشان میشده و او هم برخی از جلوههای شخصیتی آقای بووه را برای پلیس بازگو میکند. بازپرس لوکا قصد دارد بفهمد که آیا بووه، مانچلی را به قتل رسانده؟
پلیس از اهالی ساختمان برای شناخت آقای بووه بازجویی میکند. خانم سرایدار یک شب متوجه میشود که فردی ناشناس وارد منزل بووه شده است و بیدرنگ به پلیس خبر میدهد. «بازرس لوکا» در بررسیهای خود میفهمد که ناشناس به دنبال چیز خاصی میگشته است؛ چون سکههای طلای آقای بووه دست نخورده بودند.
ماجرا به حایی میرسد که هیچکس نمیداند آقای بووه واقعاً چه کسی است؟ او با وجود ثروت کلانش، در خانهای ساده و به طور ناشناس و با نامی مستعار زندگی میکرده است.
«کاستمانس»، شریک تجاری آقای بووه، از زندگی و رفتار خاص و مشکوک او در کنگو برای پلیس تعریف میکند. «بازرس بوپر» هم در تحقیق میدانی به منزل «خانم لِر» میرسد و بعد از صحبت با او میفهمد که آقای بووه برادر اوست، با نام واقعی «گاستون لامرو». خانم لِر برای رئیس پلیس از رفتار دوران کودکی و نوجوانی برادرش صحبت میکند و اختلاف او با پدرش را سبب غیبت ناگهانی برادرش در آن سالها میداند.
«بازرس لوکا» در بررسی و بازجویی دوباره از اهالی ساختمان و مطالعه پرونده به دنبال این جواب است که چرا آقای بووه از زندگی پر زرق و برق خود گذشته و به زندگی پر رمز و راز یک شخصیت بازنشسته و گمنام پناه برده است؟
یک روز خبری از پزشکی قانونی به دست پلیس میرسد؛ این که: اثر انگشت آقای بووه با یک اثر انگشت روی آلت قتالهای در سالهای گذشته، همخوانی دارد؛ پروندهای که آن زمان مختومه اعلام شده بود. سلاح سرد مربوط به قتل فردی است که دائمالخمر بوده و «مانچلی» نام داشته است.
در همین زمان خانم لِر به منزل برادرش میرود و با گذشته و نحوه زندگی او آشنا میشود. خانم سرایدار از خاطرات دوران جنگ جهانی و غیبت ناگهانی آقای بووه خبر میدهد و این که در زمان غیبتش آلمانیها چندین بار به منزل او رفت و آمد کرده و به جستوجو پرداخته بودند.
بازرس بوپر سراغ زنی را میگیرد که روز اول خبر فوت بووه، برای او گل برده بود. متوجه میشود که «خانم بلانش» نامزد آقای بووه بوده که حالا در فقر و تنگدستی زندگی میکند و او هم میگوید که بووه در سالهای جوانی، او را ناگهان ترک کرده و با دیدن عکس او در روزنامه او را شناخته است. در بازجویی بازرس لوکا، خانم بلانش اعتراف میکند که مانچلی، همسر سابق او، باعث آزارشان میشده و او هم برخی از جلوههای شخصیتی آقای بووه را برای پلیس بازگو میکند. بازپرس لوکا قصد دارد بفهمد که آیا بووه، مانچلی را به قتل رسانده؟
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان