- 17265
- 1000
- 1000
- 1000
شاهنامه پادشاهی منوچهر
فریدون که درصدد خونخواهی پسرش ایرج (پادشاه فقید ایران) از دو فرزند دیگرش سلم و تور (پادشاهان روم و چین) بود، به پرورش نواده ایرج، منوچهر، دل سپرد. منوچهر چون بالید، با دیگر پهلوانان ایرانی به سوی سلم و تور لشگر راند و انتقام جدش را گرفت.
از ایرانصدا بشنوید
گفتار در زادن دختر ایرج
زادن منوچهر
آگاه شدن سلم و تور از منوچهر
پیغام فرستادن پسران نزد فریدون
پاسخ دادن فریدون پسران را
فرستادن فریدون منوچهر را به جنگ تور و سلم
تاخت کردن منوچهر بر سپاه تور
کشته شدن تور بر دست منوچهر
فتح نامه منوچهر نزد فریدون
گرفتن قارن دژ الانان را
تاخت کردن کاکوی نبیره ضحاک
گریختن سلم، کشته شدن او به دست منوچهر
فرستادن سر سلم نزد فریدون
مردن فریدون
پس از کشته شدن ایرج به دست برادرانش سلم و تور، فریدون که نمیتوانست تخت کیانی را خالی بگذارد، به دنبال اثری از تخمهی ایرج، شبستان او را جستوجو کرد. ماهآفرید از ایرج بار داشت و پس از چندی، دختری به دنیا آورد. فریدون او را به ناز بپرورد و چون وقت شویش شد، او را به پشنگ داد. دختر ایرج پسری به دنیا آورد که او را منوچهر نام کردند و فریدون او را هنرهای شاهان آموخت.
سلم و تور چون خبر شنیدند، از بیم کینخواهی خون ایرج، قاصدی با هدایای بسیار نزد فریدون فرستادند و ابراز پشیمانی کردند و خواستند تا منوچهر را پیش ایشان فرستد تا جبران گذشته کنند. فریدون پاسخ داد که پدرِ شما خون پسر را به زر و سیمتان نفروشد و شما هرگز بر منوچهر دست نخواهید یافت. برادران از پاسخ پدر بیمناک شدند و تصمیم گرفتند پیشدستی کنند؛ پس با سپاهی گران، از چین و خاور به سمت ایران حرکت کردند.
فریدون چون آگاه شد، منوچهر را فرمود تا با سپاهی به خونخواهی نیایاش (ایرج) برود. قارن، سام نریمان، گرشاسپ و قباد، سران لشگر ایرانزمین بودند. سلم و تور چون عظمت سپاه منوچهر را دیدند، بر آن شدند که شبیخون بزنند. منوچهر از این نیرنگ باخبر شد، سپاه را به قارن سپرد و خود با سی هزار مرد جنگی کمین کرد. سپاه تور شبانه حمله کرد، اما شکست سختی خورد و تور به دست منوچهر کشته شد. منوچهر سرِ تور را با نامهای نزد نیای خود، فریدون، فرستاد و قصه گفت.
سلم چون از مرگ برادر آگاه شد، هراسان تصمیم گرفت به دژ الانان پناه برد که دستیافتن به آن بسیار دشوار بود. قارن، یکی از سرداران لشگر منوچهر، حیلتی ساخت تا قبل از سلم بتواند وارد دژ شود؛ پس سپاه را به شیروی سپرد و او را گفت تا با علامت او به دژ حمله کند. سپس خود را به دروازهی دژ رسانید و نگین انگشتری تور که همراهش بود، به دژبان نشان داد و گفت من فرستادهی تورم و آمدهام تو را یاری کنم. دژبان در بر او گشود و چنین شد که سپاه قارن دژ را تسخیر کرد.
قارن نزد منوچهر بازگشت. نبرد بین دو سپاه آغاز شده بود. نخست کاکوی، از نوادگان ضحاک، با منوچهر رزم کردند و از پسِ نبردی سخت و طولانی، منوچهر بر او پیروز شد. سلم به سوی دریا گریخت، اما کشتیای نیافت و منوچهر به سوی او رفت و با تیغ به دو نیمش کرد. سپس منوچهر سر سلم را با پیکی به سوی فریدون فرستاد و خود از پی او روان شد. فریدون استقبال گرمی از منوچهر کرد؛ به کاخ بردش و او را تخت و تاج کیانی داد. پس از آن، عمر فریدون به سرآمد و به نزد آفریدگار شتافت. منوچهر او را در دخمهای درخور شاهان نهاد و تا یک هفته بر مرگ نیای خود سوگواری کرد.
*با تشکر از سرکار خانم شهناز دهکردی
زادن منوچهر
آگاه شدن سلم و تور از منوچهر
پیغام فرستادن پسران نزد فریدون
پاسخ دادن فریدون پسران را
فرستادن فریدون منوچهر را به جنگ تور و سلم
تاخت کردن منوچهر بر سپاه تور
کشته شدن تور بر دست منوچهر
فتح نامه منوچهر نزد فریدون
گرفتن قارن دژ الانان را
تاخت کردن کاکوی نبیره ضحاک
گریختن سلم، کشته شدن او به دست منوچهر
فرستادن سر سلم نزد فریدون
مردن فریدون
پس از کشته شدن ایرج به دست برادرانش سلم و تور، فریدون که نمیتوانست تخت کیانی را خالی بگذارد، به دنبال اثری از تخمهی ایرج، شبستان او را جستوجو کرد. ماهآفرید از ایرج بار داشت و پس از چندی، دختری به دنیا آورد. فریدون او را به ناز بپرورد و چون وقت شویش شد، او را به پشنگ داد. دختر ایرج پسری به دنیا آورد که او را منوچهر نام کردند و فریدون او را هنرهای شاهان آموخت.
سلم و تور چون خبر شنیدند، از بیم کینخواهی خون ایرج، قاصدی با هدایای بسیار نزد فریدون فرستادند و ابراز پشیمانی کردند و خواستند تا منوچهر را پیش ایشان فرستد تا جبران گذشته کنند. فریدون پاسخ داد که پدرِ شما خون پسر را به زر و سیمتان نفروشد و شما هرگز بر منوچهر دست نخواهید یافت. برادران از پاسخ پدر بیمناک شدند و تصمیم گرفتند پیشدستی کنند؛ پس با سپاهی گران، از چین و خاور به سمت ایران حرکت کردند.
فریدون چون آگاه شد، منوچهر را فرمود تا با سپاهی به خونخواهی نیایاش (ایرج) برود. قارن، سام نریمان، گرشاسپ و قباد، سران لشگر ایرانزمین بودند. سلم و تور چون عظمت سپاه منوچهر را دیدند، بر آن شدند که شبیخون بزنند. منوچهر از این نیرنگ باخبر شد، سپاه را به قارن سپرد و خود با سی هزار مرد جنگی کمین کرد. سپاه تور شبانه حمله کرد، اما شکست سختی خورد و تور به دست منوچهر کشته شد. منوچهر سرِ تور را با نامهای نزد نیای خود، فریدون، فرستاد و قصه گفت.
سلم چون از مرگ برادر آگاه شد، هراسان تصمیم گرفت به دژ الانان پناه برد که دستیافتن به آن بسیار دشوار بود. قارن، یکی از سرداران لشگر منوچهر، حیلتی ساخت تا قبل از سلم بتواند وارد دژ شود؛ پس سپاه را به شیروی سپرد و او را گفت تا با علامت او به دژ حمله کند. سپس خود را به دروازهی دژ رسانید و نگین انگشتری تور که همراهش بود، به دژبان نشان داد و گفت من فرستادهی تورم و آمدهام تو را یاری کنم. دژبان در بر او گشود و چنین شد که سپاه قارن دژ را تسخیر کرد.
قارن نزد منوچهر بازگشت. نبرد بین دو سپاه آغاز شده بود. نخست کاکوی، از نوادگان ضحاک، با منوچهر رزم کردند و از پسِ نبردی سخت و طولانی، منوچهر بر او پیروز شد. سلم به سوی دریا گریخت، اما کشتیای نیافت و منوچهر به سوی او رفت و با تیغ به دو نیمش کرد. سپس منوچهر سر سلم را با پیکی به سوی فریدون فرستاد و خود از پی او روان شد. فریدون استقبال گرمی از منوچهر کرد؛ به کاخ بردش و او را تخت و تاج کیانی داد. پس از آن، عمر فریدون به سرآمد و به نزد آفریدگار شتافت. منوچهر او را در دخمهای درخور شاهان نهاد و تا یک هفته بر مرگ نیای خود سوگواری کرد.
*با تشکر از سرکار خانم شهناز دهکردی
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان