منو
شهید حاج سید محمدرضا دستواره

شهید حاج سید محمدرضا دستواره

  • 4 قطعه
  • 34 دقیقه مدت کتاب
  • 1730 دریافت شده
گوشه‌ای از وصیت‌نامه شهید سید محمدرضا دستواره:
حرف چندانی ندارم، فقط پیروی از امام امت را که پیروی از ائمه و پیامبر و خداست، سرلوحه همه امور قرار دهید و پشت سر او محکم و مستحکم لحظه‌ای دست از مبارزه و استقامت برندارید...


از ایرانصدا بشنوید

شهید «حاج سید محمدرضا دستواره» جانشین چندین فرمانده از فرماندهان لشگر حضرت رسول (ص) از جمله شهید محمد ابراهیم همت، شهید عباس کریمی و حاج محمد کوثری بود. از ویژگی‌های بارز شهید می‌توان به خوشرویی، جذابیت، صفای باطن، اخلاص و توکل به خدا اشاره داشت. به گفته همرزمانش، جایی که او بود غم و اندوه جایی نداشت. او در روحیه دادن به رزمندگان نقش بسزایی داشت و خودش بسیار شجاع بود. تجزیه و تحلیل حساب‌شده مسائل جنگ و قدرت تصمیم‌گیری سریع، یکی از ویژگی‌هایی بود که در مشکلات، سید را یاری می‌کرد. با آنکه از نظر جسمی، بدنی نحیف و لاغر داشت، خستگی‌ناپذیری و اعتماد به نفس او زبانزد خاص و عام بود. او با وجود جثه نحیف و مجروحیت‌های بسیار زیاد که حاصل حضور مستمر و چند ساله‌اش در دفاع مقدس بود، همواره سعی می‌کرد که برای روحیه بخشیدن به نیروها به همه دردهای جسمی‌اش غلبه کند و از خودش ضعف نشان ندهد. حضورش در «خط مقدم» و «محور عملیاتی» همیشه باعث دل‌گرمی فرماندهان و نیروها می‌شد. او با وجود سمت «جانشینی فرمانده لشگر»، خود شخصاً برای برخی کارهای جزئی از جمله زدن خاکریز و سنگرسازی وارد عمل می‌شد و گاهی حتی پشت لودر می‌نشست. در جریان‌های جنگ، بعد از آزادسازی شهر «مریوان» همراه حاج احمد متوسلیان و سایر رزمندگان وارد شهر شدند. از آنجا که این شهرِ جنگ‌زده، پس از آزادی با مشکلات متعددی مواجه بود و سازمان‌ها و موسسه‌های دولتی تعطیل شده بودند، به دستور حاج احمد متوسلیان، دستواره در مراکز و اداره‌های مختلف از جمله «شهرداری» و «رادیو و تلویزیون» مشغول خدمت شد. هنگامی که حاج احمد متوسلیان ماموریت یافت «تیپ محمدرسول الله(ص)» را تشکیل دهد، سید محمدرضا دستواره همراه سایر رزمندگان به سمت جبهه‌های جنوب عزیمت کردند و در آنجا به علت مهارت در جذب نیرو، مامور تشکیل «واحد پرسنلی تیپ» شد. در عملیات «کربلای 1» که برادرش «سید حسین» در خط پدافندی شهید شد، جهت شرکت در مراسم تشییع و تدفین او به تهران رفت. ولی بیش از سه روز در تهران نماند و به منطقه بازگشت. وقتی به وی گفته می‌شود که خوب بود لااقل تا شب هفت برادرت می‌ماندی و بعد بر می‌گشتی، در جواب می‌گوید: به آنها گفته‌ام کنار قبر حسین قبری را برای من خالی نگه دارید. بیش از 10 روز از شهادت برادرش نگذشته بود که در عملیات «کربلای 1»، روز آزادسازی شهر «مهران» از چنگال دشمن بعثی، روح بزرگش از کالبدش رها شد و مظلومانه به شهادت رسید و در جرگه شهیدان کربلا راه یافت و بر سریر «عند ربهم» جلوس نمود.

امتیاز

کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان

5

محتوا و داستان

5

فصل ها

مشخصات کتاب گویا

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    نظری ثبت نشده است

تصاویر

از همین گوینده

کتاب گویا