منو
به امین بگو دوستش دارم

به امین بگو دوستش دارم

  • 22 قطعه
  • 816 دقیقه مدت کتاب
  • 3954 دریافت شده
نویسنده:
راوی: محمودرضا قدیریان
قالب: روایی
دسته‌بندی: رمان و داستان
کتاب «به امین بگو دوستش دارم» روایتگر قصه‌ی چهار شخصیت بزرگ تاریخ اسلام است. کتاب درقالب داستان، مستندی روایی - تاریخی را حکایت می‌کند و زندگی بزرگان دین اسلام را از زوایایی جدید و متفاوت به تصویر می‌کشد.

از ایرانصدا بشنوید

داستان این کتاب درباره‌ی حوادث شهر مکه پیش از میلاد پیامبر (ص) و حتی پیش از ولادت پدر ایشان است و تا زمان نوجوانی حضرت محمد ادامه یافته است. درواقع می‌توان گفت این رمان روایتی 85 ساله از رخدادهای تاریخ صدر اسلام ارائه می‌دهد. در این اثر با تعدد شخصیت و ماجراهای فراوانی مواجهیم که تعلیق بسیاری به همراه دارد.
رمان «به امین بگو دوستش دارم» از چندین زاویه روایت می‌شود که هر زاویه از جذابیت و تأثیرگذاری خاص و منحصربه‌فردی برخوردار است: اول اینکه روایت‌های کمتر شنیده‌شده و ناب فراوانی در دل خود دارد که ارزشمندی و اهمیت پژوهش را نشان می‌دهد. تک‌تک خطوط این رمان بیان‌کننده‌ی اطلاعات و تسلط بسیار نویسنده از موضوع موردنظر است.
در بخشی از کتاب آمده است:
«اینجا در این سنگ‌زار خشک، معجزه را خوب می‌شناسند، حتی اگر به‌ زبان قبولش نداشته باشند. بعد از زمزم روزی به‌ خود آمدم و متوجه شدم هرچه می‌گویم اطاعت می‌شود. ندیده بودند جدّم قصی بن کلاب، قبیله‌‌ی خُزاعه را از مکّه بیرون کرد و برخی از اولاد اسماعیل را که به دست خزاعه از مکّه اخراج شده بودند به شهر بازگرداند. ندیده بودند پدرم، هاشم، آن‌ها را از تشنگی نجات داد و تجارت را به مکه آورد. ندیده بودند هاشم با دو رحله‌ی زمستان و تابستان نان آورد برای سفره‌ها. تمامی را نادیده گرفتند و سر سوزنی اطاعت نکردند، اما خدا را شکر که حفر زمزم را دیدند و مطیع شدند.
سنت‌هایی دارند عرب‌ها که نادرست است، می‌بایست اصلاحش کنم حال که حرفم مُطاع است. با محارم ازدواج می‌کنند، از راه دیوار به خانه‌های‌شان وارد می‌شوند، به نذر خود پایبند نیستند، اموال یکدیگر را به سرقت می‌برند، شراب می‌نوشند و مستانه زنا می‌کنند، دختران‌شان را پس از تولد زنده‌زنده در گور می‌گذارند، میهمان را عزیز نمی‌دارند، جامه از تن به‌ در می‌کنند هنگام طوافِ خانه، و طواف نمی‌دانند چیست.
من آنچه را که می‌دانستم درست است، گفتم و کنار ایستادم تا ببینم چه می‌کنند. گفتم ازدواج با محارم ناشایست است، برای خانه‌هایتان در قرار دهید و از راه آن رفت‌وآمد کنید، به نذر خود پایبند باشید، شراب ننوشید و زنا نکنید، پوشیده هفت‌بار بچرخید دور خانه و این است طوافی که ابراهیم با خود آورد، دخترانتان را همانند پسرانتان دوست بدارید و از میهمان پذیرایی کنید.
سخت نبود تشخیص پسندیده از ناپسند. کار بزرگی نکردم اگر گفتم شراب ننوشید. کیست که نداند زن نیز همانند مرد حقوقی دارد؟ چه کس حاضر می‌شود برای رفت‌وآمد، از دیوار بالا رود و پایین بپرد؟ اما شراب برایشان عقلی باقی نمی‌گذاشت که به کارش ببندند.»

امتیاز

کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان

5

محتوا و داستان

5

فصل ها

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

تصاویر

از همین گوینده

کتاب گویا