منو
کبوترهای چاهی

کبوترهای چاهی

  • 4 قطعه
  • 28 دقیقه مدت کتاب
  • 5644 دریافت شده
نویسنده: مجید درخشانی
راوی: محمدرضا سرشار
قالب: روایی
دسته‌بندی: کتاب گویا
راوی داستان را این‌طور بیان می‌کند:
«بابام سرکارگر مزرعه‌ی ارباب یوسفی بود و اونجا چند تا قنات داشت که توش کبوترهای چاهی زندگی می‌کردند.»

از ایرانصدا بشنوید

بابا همیشه با رفتن من به اونجا مخالفت می کرد، اما خیلی دلم می‌خواست که برای یه‌بار هم که شده، به سر قنات برم و کبوترها رو از نزدیک ببینم. نیمه‌های اردیبهشت و عروسی خواهرم بود. بابا گفت که به مزرعه برم و یه سری از کارها رو در نبود بابا انجام بدم. اون تأکید کرد که سر چاه‌ها نرم، اما مگه می‌شد؟
تنهایی نمی‌تونستم به همه‌ی کارها برسم. یاد وحید، برادر دامادمون، افتادم . پس به دنبالش رفتم و بهش قول دادم که اگر کبوتر بگیرم حتما یه‌دونه شو به اون بدم. به مزرعه رسیدیم و کارها رو انجام دادیم و من به سراغ چاه رفتم. وقتی از چاه بیرون اومدم دو تا کبوتر قشنگ داشتم که دلم نمی‌خواست یکی از اونها رو به وحید بدم. پس زدم زیر قولم و وحید با ناراحتی به سمت چاه رفت تا برای خودش کبوتر بگیره، اما....

امتیاز

کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان

4

محتوا و داستان

4

آسیب ها

فصل ها

مشخصات کتاب گویا

سایر مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

  • کاش به مناسبت های مختلف داستان های مربوطه بگذارید داستان های ماه رنضان
  • و لطفا روی موسیقی های آرامبخش کار کنید چون قبل خواب اکثر مردم گوش میدن
  • عالیه داستان اینجوری زیاد بذارید
  • سلام خوبی خیلی دوستتان دارم خدا خیرتان بده
  • آخی من این داستان و یادمه خونه مادر بزرگم ،خدا رحمتش کنه،گوش کردم،همیشه بعدازظهر های جمعه قصه گوش می کرد،حدود ساعت یک انگار پخش می شد.من رفتم پیشش داشت قصه گوش می کرد منم نشستم گوش کردم،ده سالم بود.خیلی واسم جالب بود کبوتر چاهی،حتی از بقیه پرس و جو میکردم.گفتن این کبوتر خاکستری ها کبوتر چاهی ان.
  • از ماه رمضان هم داستان بزارید ممنونم
  • عالی عالی عالی
  • خوب بود

تصاویر

از همین نویسنده

از همین گوینده

کتاب گویا