منو
دو داستان کوتاه از تولستوی

دو داستان کوتاه از تولستوی

  • 4 قطعه
  • 57 دقیقه مدت کتاب
  • 19825 دریافت شده
داستان‌های: «جرقه ی آتش» و «دوپیرمرد»

از ایرانصدا بشنوید

در داستان «جرقه‌ی آتش» می‌شنویم که:
«دهقانی به نام ایوان باکوف در روستایی زندگی می کرد. او پدر بیماری داشت. همسایه‌شان، گابریل، آنها را بسیار اذیت می‌کرد. همسر ایوان مرغی داشت که اتفاقاً به مزرعه ی گابریل رفته و در آنجا تخم گذاشته بود. این موضوع موجب شد تا این دو خانواده با هم درگیر شوند. دعوا بین آنها شروع شد و کار بالا گرفت؛ تا جایی که با وساطت پدربزرگ بیمارشان این درگیری‌ها پایان یافت؛ اما ماجرا تمام نشد. حرف‌های گذشته و دلخوری‌های قدیمی به میان کشیده شده بود و این موضوع موجب شد تا کار به دادگاه و شکایت برسد. در دادگاه گابریل را به تحمل چندین ضربه شلاق محکوم کردند و قرار بر این شد تا این مجازات در حضور مردم اجرا شود. او حاضر نشد عذرخواهی کند و با وجود دخالت پدر بزرگ، ایوان نیز راضی به رضایت دادن نشد. روز مجازات فرارسید و حکم را اجرا کردند. بعد از اجرای حکم، گابریل درحالی که بسیار عصبانی بود، به ایوان گفت درسی به تو خواهم داد که هیچ وقت فراموش نکنی. عصر همان روز گابریل به سراغ ایوان رفت...».

در داستان دو پیرمرد می شنویم که:
«دو پیرمرد به نام‌های یِفیم و بادروف قصد داشتند برای عبادت به اورشلیم بروند. یفیم دهقانی متین و سالم و ثروتمند، اما خسیس بود. بادروف رفتار خوشی داشت و به زنبورداری مشغول بود.
یفیم و بادروف به اصرارِ بادروف، بالاخره آماده ی سفر شدند و به راه افتادند. آنها بعد از گذشتن از مسیری طولانی، تصمیم گرفتند در خانه‌ای استراحت کنند. بادروف به سمت خانه رفت و یفیم که عجله داشت، پشیمان شد و گفت به راهش ادامه می‌دهد. او از بادروف خواست تا در اولین فرصت راهی شود.
بادروف به آن خانه رفت. در آنجا همه چیز آشفته به نظر می رسید و پیرزنی ناتوان در خانه بود. بادروف از او آب خواست، اما پیرزن گفت کسی نیست که برود و از چاه آب بیاورد. آنها بسیار نیازمند و دردمند بودند و بادروف به آنها کمک کرد. او به شهر رفت و مقداری آرد و روغن خرید. روزها از پی هم می‌گذشتند و بادروف در آنجا ماندنی شد. او همه‌ی پولی را که برای سفر به همراه داشت، در آنجا خرج کرد و از ادامه ی راه منصرف شد. بادروف توانست زمین شوهر پیرزن را از دهقان ثروتمندی که آن را گرو برداشته بود، پس بگیرد تا آنها دوباره بتوانند کشاورزی کنند. سرانجام بادروف بدون اینکه به آنها چیزی بگوید، به خانه‌اش بازگشت.
از طرف دیگر، یفیم هر قدر منتظر دوستش ماند، او نیامد. او، تنها، به عبادتگاه رفت و مدتی را در اورشلیم گذراند؛ اما هربار که به عبادتگاه می‌رفت، بادروف را می‌دید که مشغول عبادت است. او تلاش می‌کرد تا خود را به بادروف برساند، اما او را نمی‌یافت. بعد از یک سال، سفر او به پایان رسید و راهی شهر و دیار خود شد. در راه به همان خانه‌ای رسید که در ابتدای سفر بادروف به آنجا رفته بود. پس تصمیم گرفت برای استراحت به آنجا برود...».

مختصری درباره نویسنده:
لِف نیکلایویچ تولستوی، فعال سیاسی-اجتماعی و نویسنده روسی بود. تولستوی از نویسندگان نامی تاریخ معاصر روسیه است. رمان‌های «جنگ و صلح» و «آنا کارنینا» از بهترین‌های او و ادبیات داستانی جهان به شمار می‌آیند. تولستوی در روسیه بسیار محبوب است و سکه طلایی برای یادبود او ضرب شده‌ است.
تولستوی در زمان حیاتش شهرت و محبوبیتی جهانی داشت، اما به سادگی زندگی می‌کرد. نام تولستوی در زبان انگلیسی معمولاً به صورت «لئو تولستوی» نوشته می‌شود. او در روز 20 نوامبر 1910 درگذشت و در زادگاه خویش به خاک سپرده شد.

امتیاز

کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان

4

محتوا و داستان

4

آسیب ها

فصل ها

مشخصات کتاب گویا

سایر مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

  • چرا پیرمرد لهجه اصفهانی داره😂😂😂
  • من واقعا بعد از شنیدن صداگذاری ها پشیمون شدم از گوش دادن به داستان
  • ...تولستوی...بزرگ وبی همتا،تاآخردنیا❤❤❤
  • ...تولستوی...کبیر وبی همتا...تاآخردنیا❤❤❤
  • لطفاً لطفاً لطفاً کتاب جنگ و صلح را هم بگذارید
  • با کمال احترام باید عرض کنم که اقای شهرستانی در تمام داستانهایی که روایت میکنند همیشه با یک صدای مسخره و ساختگی سعی میکنند که داستان رو جزابتر جلوه دهند ، در صورتی که به نظر من واقعا غیر حرفه ای و باعث میشه که مخاطب کلا از گوش دادن به داستان منصرف بشه ،، لطفا یه تحدید نظر بفرمایید
  • حیف از این داستانهای باارزش که با صداسازی های غلط، بیهوده و پر از اغراق، اگزجره و خراب می شوند... راوی (راویان) محترم این ادا و اطوارها چیست با صدایتان در می آورید؟ "چه زمانی واقعا میخواهید بپذیرید و یا بفهمید که آثار روایی با آثار نمایشی باید تفاوت داشته باشند در اجرا و ضبط فقط خدا می داند و بس!" حیف!... من که صرفنظر کردم از گوش سپردن به این دو داستان کوتاه.
  • سلام.برای هرداستانی حداقل چندتاگوینده بزارین.یه گوینده بایدنقش چندنفرواجراکنه؟؟؟
  • داستان ها عالی و آموزنده.
  • روان خواندن قشنگتر میشد
  • اتفاقاً و برخلاف عقیده دوستان، مجموعه کیمیای خیال که نسبتاً قدیمی هم هست، از نمونه‌های خوب روایت-نمایش در رادیو است و همین حالا هم فکر نمی‌کنم بتوان با دو گوینده چنین داستان‌های پرکاراکتری را در این ژانر بهتر از این کار کرد. البته عنصر اغراق کمی بیش از حد است که آن هم کاملاً دلایل زمانی دارد.
  • خیلی قشنگ بود مخصوصا دومی
  • این مجموعه بیشتر نمایشی اجرا شد تا روایی
  • ولی در کل لحن صحبت هاشون خیلی‌ دوست داشتنی دوتا پیرمرد
  • متاسفانه با این همه تجربه چرا پیرمرد لهجه یزدی داره
  • چقدر صدای پیرمرد شبیه زرگرنده بود😅😅😅
  • اگه این داستان رو به بچه‌های ابتدایی میدادن بهتر اجرا میکردن..واقعا متاسفم برای ایران‌صدا ،لطفا اینو حذف و یک اجرا در حد نوشته‌های تولستوی بسازید
  • علاوه بر اینکه داستان‌ها خیلی ساده و معمولی بود و چنگی به دل نمیزد صدای شخصیت‌ها بسیاراغراق آمیز و دور از واقعیت بود. آخه تو زندگی عادی کجا همچین صداهایی می‌شنویم چرا هر چی دوستان در این زمینه اعتراض می‌کنند کسی اهمیتی نمیده (ر_قاین)
  • چقدر بد صحبت میکنند این صداپیشه ها. صداها بسیار پیرتر از شخصیت ها هستند. ای صدا ها پاشون لب گوره چه برسه به کسایی که میخوان چند هزار کیلومتر راه برن🤣🤣🤣
  • کاش همش به صورت روایی بود .

تصاویر

از همین نویسنده

از همین گوینده

کتاب گویا