- 7716
- 1000
- 1000
- 1000
کودویی با عطر آویشن پس از باران
«ارنست همینگوی»، شاعر و نویسندهی مشهور زمانهی خود، به همراه همسرش «پائولین» و دوستش و تعدادی از افراد بومی در جنگلهای سبز آفریقا برای شکار سفری را آغاز میکنند.
از ایرانصدا بشنوید
همینگوی طبیعت بکر آفریقا را عاشقانه دوست دارد و در تمامی لحظات این سفر از آن به نیکی و زیبایی یاد میکند. هرچند در مدت چندروزی که سفر خودش را به همراه گروهش آغاز کرده نتوانسته شکار کند، اما همچنان مصمم تلاش میکند تا بز کوهی بزرگی را شکار کند.
او درطول سفر با شخصی به نام «کاندینسکی» برخورد میکند که بهعلت خرابی کامیونش شبی را در کمپ آنها میگذراند و در گفتوگویی که میان آنها آغاز میشود، همینگوی بخشی از نظرات خودش را دربارهی طبیعت، مردم آفریقا و همینطور پیرامون ادبیات و هنر بیان میکند. کاندینسکی از اینکه با چنین نویسندهی بزرگی در چنین مکانی آشنا شده، احساس شعف و شادمانی میکند. اما از طرفی همینگوی همچنان دوست دارد شکار موردنظر خودش را ببیند و به طرفش شلیک کند... .
*دربارهی کتاب:
این اثر نمایشی برگرفته از کتاب «تپههای سبز آفریقا»، نوشتهی ارنست همینگوی، در سال 1935 است. در کتاب تپههای سبز آفریقا با یک اثر غیرداستانی از همینگوی روبهرو میشویم. او به ماهیگیری، گاوبازی و شکار علاقهی فراوانی داشت و این علاقه را در آفریقا، به مدت یک ماه بهطور جدّی دنبال کرد. تپههای سبز آفریقا نتیجهی این یک ماه است. برخی این کتاب را شکار ادبی میدانند، چرا که برای همینگوی فرصتی به ارمغان میآورد تا اثری مطلقاً واقعی بنویسد. او درواقع با این کار میخواست ببیند که آیا نوشتن اثری بدین صورت و بدون داشتن عناصر تخیل، میتواند با یک اثر تخیلی رقابت کند و برای خواننده جذاب باشد.
*دربارهی نویسنده:
«ارنست همینگوی» در 21 ژوئیهی 1898 در اوک پارک (Oak Park) ایالت «ایلینویز» به دنیا آمد. پدرش «کلارنس» پزشک و مادرش «گریس» معلم پیانو و آواز بود. ارنست تابستانها را به همراه خانوادهاش در شمال «میشیگان» به سر میبرد ودر همانجا بود که او متوجه علاقهی شدید خود به ماهیگیری شد.
او پس از پایان دورهی دبیرستان، در سال 1917 برای مدتی در «کانزاسسیتی» گزارشگر گاهنامهی «استار» بود. همینگوی در جنگجهانی اوّل، داوطلب خدمت در ارتش شد، اما ضعف بینایی او را از این کار بازداشت؛ درعوض بهعنوان رانندهی آمبولانس صلیبسرخ، در نزدیکی جبههی ایتالیا به خدمت گرفته شد. در 8 ژوئیهی 1918 مجروح و ماهها در بیمارستان بستری شد.
در بازگشتش به ایالت متحده، مردم شهر و محلهاش در اوک پارک از او مانند یک قهرمان استقبال کردند. ارنست کار خبرنگاری را از سر گرفت و در سال 1921 با «هدلی ریچاردسن» اهل «سن لوییز» آشنا و عاشق او شد. آنها با هم ازدواج کردند و بنابر سفارش «شروود اندرسن» برای شروع زندگی، پاریس را انتخاب کردند. در آنجا ارنست برای تورنتو استار (Toronto Star) مشغول به کار شد. آنها همچنان برای گذران زندگی از سهم ارث پدری «هدلی» استفاده میکردند و ارنست به داستاننویسی ادامه میداد. در همین دوران، یعنی بین سالهای 1921 تا 1926، او در نویسندگی به شهرت رسید.
در سال 1925 نخستین رشته داستانهای کوتاهش، در زمانهی ما، منتشر شد که بهخوبی گویای سبک خاص او بود. خاطراتش از آن دوران که پس از مرگ او در سال 1964 با عنوان «عید متغیر» انتشار یافت، برداشتی شخصی و بینظیر از نویسندگان، هنرمندان، فرهنگ و شیوهی زندگی در پاریس دههی 1920 است.
ارنست و هدلی در اکتبر 1923 صاحب یک فرزند پسر شدند و نام او را «جان» گذاشتند (با نام مستعار بامبی). این خانوادهی جوان به مکانهای بسیاری از اروپا، بهویژه اروپای مرکزی، سفر میکردند و در زمستانها به اسکی میپرداختند. در تابستانها آنها برای شرکت در جشنوارهی «سن فرمین» در «پامپلونا» به اسپانیا سفر میکردند که اولین سفرشان در تابستان 1923 بود. در سال 1926 اولین رمان او برپایهی تجربههای بهدستآمدهاش از اسپانیا با نام «خورشید هم طلوع میکند» به چاپ رسید.
در سال 1926 ارنست همینگوی با «پائولین فیفر» ثروتمند دیدار کرد و این آشنایی ازدواج اول او را به جدایی کشاند. ارنست و پائولین در سال 1927 با یکدیگر ازدواج کردند و صاحب دو پسر شدند. «پاتریک» در سال 1928 و «گرگوری» در سال 1931 به دنیا آمد. او در همان دوران زندگیاش با پائولین، خانهای در «کی وست» فلوریدا خرید.
در اواخر دههی 1930 همینگوی عاشق زنی روزنامهنگار و نویسنده به نام «مارتا گلهورن» شد و در سال 1940 با او ازدواج کرد. ارنست، «فینچا ویجیا» را در کوبا خرید. در سال 1944 با «مری ولش» ملاقات کرد و این بار دلباختهی او شد، تا اینکه در سال 1945 از مارتا هم جدا شد.
همینگوی بیشتر عمر سرگرم ماجراجویی بود: از زخمیشدن در ایتالیا براثر برخورد 200 تکه ترکش گلولهی نیروهای اتریشی در خلال جنگجهانی اول تا شرکت در خط مقدم جبهههای جنگ داخلی اسپانیا، یا سفرهایش به حیاتوحش آفریقا، ماهیگیری و شکار حیوانات وحشی و زندگی در کوبا و ... که همین ماجراجوییها بسیاری از درونمایههای داستانی او را تشکیل میدهند.
از مهمترین رمانهای همینگوی «پیرمرد و دریا» است که جایزهی نوبل سال 1954 را، در کنار دیگر آثارش، برای او به ارمغان آورد. همچنین او برندهی جایزهی پولیتزر در زمینهی ادبیات داستانی است که در سال 1953 به او اهدا شد.
* مجموعه آثار او عبارتاند از:
سه داستان و ده شعر (1923)، در زمان ما (1924)، مردان بدون زنان (1927)، برنده هیچ نمیبرد (1933)، خورشید همچنان میدمد (1926)، وداع با اسلحه (1929)، مرگ در بعدازظهر (1932)، تپههای سبز آفریقا (1935)، برفهای کلیمانجارو (1936)، داشتن و نداشتن (1937)، ستون پنجم و 49 داستان کوتاه (1938)، زنگها برای که به صدا درمیآیند (1940)، بهترین داستانهای جنگ تمام زمانها (1942)، در امتداد رودخانه به سمت درختها (1950)، پیرمرد و دریا (1952)، مجموعه اشعار (1960)،
آثاری که پس از مرگ همینگوی منتشر شدهاست:
پاریس جشن بیکران (1964)، با نام ارنست همینگوی (یادداشتهای همینگوی از سالهای اولیه اقامت در پاریس (1967)، داستانهای کانزاس سیتی استار (1970)، جزایر در طوفان (1970)، باغ عدن (رمان ناتمام-1970)، حقیقت در اولین تابش (1999)، تابستان خطرناک (1961).
* کتاب:
Green Hills of Africa (1935)
او درطول سفر با شخصی به نام «کاندینسکی» برخورد میکند که بهعلت خرابی کامیونش شبی را در کمپ آنها میگذراند و در گفتوگویی که میان آنها آغاز میشود، همینگوی بخشی از نظرات خودش را دربارهی طبیعت، مردم آفریقا و همینطور پیرامون ادبیات و هنر بیان میکند. کاندینسکی از اینکه با چنین نویسندهی بزرگی در چنین مکانی آشنا شده، احساس شعف و شادمانی میکند. اما از طرفی همینگوی همچنان دوست دارد شکار موردنظر خودش را ببیند و به طرفش شلیک کند... .
*دربارهی کتاب:
این اثر نمایشی برگرفته از کتاب «تپههای سبز آفریقا»، نوشتهی ارنست همینگوی، در سال 1935 است. در کتاب تپههای سبز آفریقا با یک اثر غیرداستانی از همینگوی روبهرو میشویم. او به ماهیگیری، گاوبازی و شکار علاقهی فراوانی داشت و این علاقه را در آفریقا، به مدت یک ماه بهطور جدّی دنبال کرد. تپههای سبز آفریقا نتیجهی این یک ماه است. برخی این کتاب را شکار ادبی میدانند، چرا که برای همینگوی فرصتی به ارمغان میآورد تا اثری مطلقاً واقعی بنویسد. او درواقع با این کار میخواست ببیند که آیا نوشتن اثری بدین صورت و بدون داشتن عناصر تخیل، میتواند با یک اثر تخیلی رقابت کند و برای خواننده جذاب باشد.
*دربارهی نویسنده:
«ارنست همینگوی» در 21 ژوئیهی 1898 در اوک پارک (Oak Park) ایالت «ایلینویز» به دنیا آمد. پدرش «کلارنس» پزشک و مادرش «گریس» معلم پیانو و آواز بود. ارنست تابستانها را به همراه خانوادهاش در شمال «میشیگان» به سر میبرد ودر همانجا بود که او متوجه علاقهی شدید خود به ماهیگیری شد.
او پس از پایان دورهی دبیرستان، در سال 1917 برای مدتی در «کانزاسسیتی» گزارشگر گاهنامهی «استار» بود. همینگوی در جنگجهانی اوّل، داوطلب خدمت در ارتش شد، اما ضعف بینایی او را از این کار بازداشت؛ درعوض بهعنوان رانندهی آمبولانس صلیبسرخ، در نزدیکی جبههی ایتالیا به خدمت گرفته شد. در 8 ژوئیهی 1918 مجروح و ماهها در بیمارستان بستری شد.
در بازگشتش به ایالت متحده، مردم شهر و محلهاش در اوک پارک از او مانند یک قهرمان استقبال کردند. ارنست کار خبرنگاری را از سر گرفت و در سال 1921 با «هدلی ریچاردسن» اهل «سن لوییز» آشنا و عاشق او شد. آنها با هم ازدواج کردند و بنابر سفارش «شروود اندرسن» برای شروع زندگی، پاریس را انتخاب کردند. در آنجا ارنست برای تورنتو استار (Toronto Star) مشغول به کار شد. آنها همچنان برای گذران زندگی از سهم ارث پدری «هدلی» استفاده میکردند و ارنست به داستاننویسی ادامه میداد. در همین دوران، یعنی بین سالهای 1921 تا 1926، او در نویسندگی به شهرت رسید.
در سال 1925 نخستین رشته داستانهای کوتاهش، در زمانهی ما، منتشر شد که بهخوبی گویای سبک خاص او بود. خاطراتش از آن دوران که پس از مرگ او در سال 1964 با عنوان «عید متغیر» انتشار یافت، برداشتی شخصی و بینظیر از نویسندگان، هنرمندان، فرهنگ و شیوهی زندگی در پاریس دههی 1920 است.
ارنست و هدلی در اکتبر 1923 صاحب یک فرزند پسر شدند و نام او را «جان» گذاشتند (با نام مستعار بامبی). این خانوادهی جوان به مکانهای بسیاری از اروپا، بهویژه اروپای مرکزی، سفر میکردند و در زمستانها به اسکی میپرداختند. در تابستانها آنها برای شرکت در جشنوارهی «سن فرمین» در «پامپلونا» به اسپانیا سفر میکردند که اولین سفرشان در تابستان 1923 بود. در سال 1926 اولین رمان او برپایهی تجربههای بهدستآمدهاش از اسپانیا با نام «خورشید هم طلوع میکند» به چاپ رسید.
در سال 1926 ارنست همینگوی با «پائولین فیفر» ثروتمند دیدار کرد و این آشنایی ازدواج اول او را به جدایی کشاند. ارنست و پائولین در سال 1927 با یکدیگر ازدواج کردند و صاحب دو پسر شدند. «پاتریک» در سال 1928 و «گرگوری» در سال 1931 به دنیا آمد. او در همان دوران زندگیاش با پائولین، خانهای در «کی وست» فلوریدا خرید.
در اواخر دههی 1930 همینگوی عاشق زنی روزنامهنگار و نویسنده به نام «مارتا گلهورن» شد و در سال 1940 با او ازدواج کرد. ارنست، «فینچا ویجیا» را در کوبا خرید. در سال 1944 با «مری ولش» ملاقات کرد و این بار دلباختهی او شد، تا اینکه در سال 1945 از مارتا هم جدا شد.
همینگوی بیشتر عمر سرگرم ماجراجویی بود: از زخمیشدن در ایتالیا براثر برخورد 200 تکه ترکش گلولهی نیروهای اتریشی در خلال جنگجهانی اول تا شرکت در خط مقدم جبهههای جنگ داخلی اسپانیا، یا سفرهایش به حیاتوحش آفریقا، ماهیگیری و شکار حیوانات وحشی و زندگی در کوبا و ... که همین ماجراجوییها بسیاری از درونمایههای داستانی او را تشکیل میدهند.
از مهمترین رمانهای همینگوی «پیرمرد و دریا» است که جایزهی نوبل سال 1954 را، در کنار دیگر آثارش، برای او به ارمغان آورد. همچنین او برندهی جایزهی پولیتزر در زمینهی ادبیات داستانی است که در سال 1953 به او اهدا شد.
* مجموعه آثار او عبارتاند از:
سه داستان و ده شعر (1923)، در زمان ما (1924)، مردان بدون زنان (1927)، برنده هیچ نمیبرد (1933)، خورشید همچنان میدمد (1926)، وداع با اسلحه (1929)، مرگ در بعدازظهر (1932)، تپههای سبز آفریقا (1935)، برفهای کلیمانجارو (1936)، داشتن و نداشتن (1937)، ستون پنجم و 49 داستان کوتاه (1938)، زنگها برای که به صدا درمیآیند (1940)، بهترین داستانهای جنگ تمام زمانها (1942)، در امتداد رودخانه به سمت درختها (1950)، پیرمرد و دریا (1952)، مجموعه اشعار (1960)،
آثاری که پس از مرگ همینگوی منتشر شدهاست:
پاریس جشن بیکران (1964)، با نام ارنست همینگوی (یادداشتهای همینگوی از سالهای اولیه اقامت در پاریس (1967)، داستانهای کانزاس سیتی استار (1970)، جزایر در طوفان (1970)، باغ عدن (رمان ناتمام-1970)، حقیقت در اولین تابش (1999)، تابستان خطرناک (1961).
* کتاب:
Green Hills of Africa (1935)
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
نظری ثبت نشده است