- 10248
- 1000
- 1000
- 1000
هابیل
داستان دربارهی دوستیِ دو مرد است به نامهای «هابیل و خوآکین». هرکدام از این دو خُلقوخوهای متفاوتی دارند؛ هابیل مجلسگردان و محبوب است و خوآکین منزوی و سختکوش. همین خصلتها سبب میشود یکی به نقاشی روی بیاورد و دیگری به پزشکی.
از ایرانصدا بشنوید
داستان از تیرگی رفاقتی دیرین آغاز میشود. زمانی که هابیل با محبوب خوآکین، «هلنا»، ازدواج میکند و کینهای عظیم در دل یار غارش مینشاند. خوآکین هرگز گمان نمیبرد این کینه به زخمی کهنه بدل شود، اما زمانی که با «آنتونیا» وصلت میکند و زندگیاش را مثل گذشته ناشاد و غمبار میبیند، یقین میکند که تا لحظهی انتقام باز نخواهد نشست. او بارها تلاش کرد آتش انتقام را در خود سرد کند. سعی داشت با وقف خود در تحقیقات علمی همهچیز را فراموش کند، اما حرفهاش هم به یاریاش نیامد.
خوآکین پزشکی حاذق بود و وقتی دید پسر هابیل هم مثل او به پزشکی روی آورده، سعی کرد پسر دشمن قدیمیاش را زیر بالوپر بگیرد. او میخواست با جدا کردن پسر از پدر انتقام بگیرد، اما زمانی که شنید برای پدر نقاش، جدایی از پسر چندان اهمیتی ندارد، علاقهای سخت به او پیدا کرد. این علاقه حتی باعث شد دخترش را ترغیب کند تا با هابلین، پسر هابیل، ازدواج کند. آنها ازدواج کردند و در پیِ این پیوند دو دوست قدیمی سعی کردند کینهها را فراموش کنند و زندگی نویی را در پیش بگیرند.
* دربارهی کتاب:
کتاب «ابل سانچز» یا «هابیل» در سال 1917 نوشته شده است. این بار «میگل دِ اونامونو» از داستان هابیل و قابیل استفاده میکند تا به موضوع حسادت بپردازد. هابیل تحلیل روانشناختی حسادتی مهارناپذیر است که خوآکین (نویسندهی ناموفق و همنقش با قابیل) به هابیل (نقاش موفق، همنقش با هابیل کتاب مقدس) میورزد.
* دربارهی نویسنده:
«میگل دِ اونامونو» (زادهی 29 سپتامبر 1864 – درگذشتهی 31 دسامبر 1936) مقالهنویس، رماننویس، شاعر، نمایشنامهنویس و فیلسوف اسپانیایی بود. وی یک نوگرا بود و به برداشتن مرز ژانرهای مختلف کمک بسیار کرد. دربارهی اینکه آیا وی عضو نسل 98 بودهاست یا نه، اختلافنظر هست. وی علاوه بر نوشتههای خود نقش مهمی در روشنفکری در اسپانیا داشتهاست.
وی در بخش قدیمی شهر بیلبائو، استان بیسکای، در سرزمین باسک، در 29 سپتامبر 1864 به دنیا آمد. او پسر «فلیکس د اونامونو» و «سالومه خوگو» بود. وی در جوانی به زبان باسک علاقهمند بود و برای به دست آوردن شغل آموزگاری در کانون بیلبائو تلاش کرد.
وی در دو دوره (از 1900 تا 1924 و از 1930 تا 1936- دورهی انقلاب فرهنگی و سیاسی اسپانیا) رئیس «دانشگاه سالامانکا» بود. وی در 1924 بهدستور دولت از کار برکنار شد که اعتراض شدید روشنفکران اسپانیا را سبب شد. او تا سال 1930 در تبعید در «جزیرهی فوئرته ونتورا» به سر میبرد، تا اینکه به فرانسه فرار کرد. وی بعد از سقوط دیکتاتوری «میگل پریمو د ریورا» به اسپانیا برگشت و مقام خود را در دانشگاه بازپس گرفت.
پس از سقوط دیکتاتوری ریورا مردم اسپانیا دومین جمهوری خود را تجربه کردند. کوششی برای اینکه کنترل کشور خود را توسط دموکراسی به دست بگیرند، هرچند این کوشش زیاد عمر نکرد. در این مدت اونامونو کاندیدای یک حزب روشنفکرانه به نام «ال سرویسیو د لا ریپوپلیکا» بود.
دومین جمهوری درنهایت توسط کودتای نظامی «فرانسیسکو فرانکو»، یکی از ژنرالهای ارتش در جنگ داخلی اسپانیا، در هم کوبیده شد. وی که در آن زمان تازه حرفهی ادبی بینالمللی خود را شروع کرده بود، به یک ملیگرای اسپانیایی تبدیل شد، چون فکر میکرد که اگر زیاد تحتتأثیر نیروهای خارجی قرار بگیرد ارزشهای ضروری اسپانیا از بین خواهند رفت. به این دلیل وی مدتی کوتاه کودتای فرانکو را حمایت کرد. درنهایت شیوههای خشن و بیرحمانهی نیروهای فرانکو بر جمهوریخواهان باعث شد که وی هم با فرانکو و هم با جمهوریخواهان مخالفت کند. به دلیل این مخالفتها وی برای دومین بار از سمت خود در دانشگاه برکنار شد.
وی در 1936 نزاعی آشکار با «میلان آستری»، ژنرال ملیگرای ارتش فرانکو، در دانشگاه داشت که در آن علیه آستری و عناصر حرکت فرانکوگرا سخن گفته بود. بلافاصله بعد از آن وی بازداشت خانگی شد و در خانهی خود زندانی بود تا اینکه ده هفته بعد، در 31 دسامبر 1936، درگذشت.
تعدادی از آثار او عبارتاند از:
صلح در جنگ (1895)، عشق و تربیت (1902)، آینهی مرگ (1913)، مه (1914)، تولیو مونتالبان (1920)، سه رمان شایان تقلید و یک مقدمه (1920)، خاله تولا (1921)، ترسا (1924)، چگونه یک رمان درست کنیم (1927)، دون ساندالیو (1930)، حضرت مانوئل خوب شهید (1930).
*کتاب:
Abel Sánchez (1917)
خوآکین پزشکی حاذق بود و وقتی دید پسر هابیل هم مثل او به پزشکی روی آورده، سعی کرد پسر دشمن قدیمیاش را زیر بالوپر بگیرد. او میخواست با جدا کردن پسر از پدر انتقام بگیرد، اما زمانی که شنید برای پدر نقاش، جدایی از پسر چندان اهمیتی ندارد، علاقهای سخت به او پیدا کرد. این علاقه حتی باعث شد دخترش را ترغیب کند تا با هابلین، پسر هابیل، ازدواج کند. آنها ازدواج کردند و در پیِ این پیوند دو دوست قدیمی سعی کردند کینهها را فراموش کنند و زندگی نویی را در پیش بگیرند.
* دربارهی کتاب:
کتاب «ابل سانچز» یا «هابیل» در سال 1917 نوشته شده است. این بار «میگل دِ اونامونو» از داستان هابیل و قابیل استفاده میکند تا به موضوع حسادت بپردازد. هابیل تحلیل روانشناختی حسادتی مهارناپذیر است که خوآکین (نویسندهی ناموفق و همنقش با قابیل) به هابیل (نقاش موفق، همنقش با هابیل کتاب مقدس) میورزد.
* دربارهی نویسنده:
«میگل دِ اونامونو» (زادهی 29 سپتامبر 1864 – درگذشتهی 31 دسامبر 1936) مقالهنویس، رماننویس، شاعر، نمایشنامهنویس و فیلسوف اسپانیایی بود. وی یک نوگرا بود و به برداشتن مرز ژانرهای مختلف کمک بسیار کرد. دربارهی اینکه آیا وی عضو نسل 98 بودهاست یا نه، اختلافنظر هست. وی علاوه بر نوشتههای خود نقش مهمی در روشنفکری در اسپانیا داشتهاست.
وی در بخش قدیمی شهر بیلبائو، استان بیسکای، در سرزمین باسک، در 29 سپتامبر 1864 به دنیا آمد. او پسر «فلیکس د اونامونو» و «سالومه خوگو» بود. وی در جوانی به زبان باسک علاقهمند بود و برای به دست آوردن شغل آموزگاری در کانون بیلبائو تلاش کرد.
وی در دو دوره (از 1900 تا 1924 و از 1930 تا 1936- دورهی انقلاب فرهنگی و سیاسی اسپانیا) رئیس «دانشگاه سالامانکا» بود. وی در 1924 بهدستور دولت از کار برکنار شد که اعتراض شدید روشنفکران اسپانیا را سبب شد. او تا سال 1930 در تبعید در «جزیرهی فوئرته ونتورا» به سر میبرد، تا اینکه به فرانسه فرار کرد. وی بعد از سقوط دیکتاتوری «میگل پریمو د ریورا» به اسپانیا برگشت و مقام خود را در دانشگاه بازپس گرفت.
پس از سقوط دیکتاتوری ریورا مردم اسپانیا دومین جمهوری خود را تجربه کردند. کوششی برای اینکه کنترل کشور خود را توسط دموکراسی به دست بگیرند، هرچند این کوشش زیاد عمر نکرد. در این مدت اونامونو کاندیدای یک حزب روشنفکرانه به نام «ال سرویسیو د لا ریپوپلیکا» بود.
دومین جمهوری درنهایت توسط کودتای نظامی «فرانسیسکو فرانکو»، یکی از ژنرالهای ارتش در جنگ داخلی اسپانیا، در هم کوبیده شد. وی که در آن زمان تازه حرفهی ادبی بینالمللی خود را شروع کرده بود، به یک ملیگرای اسپانیایی تبدیل شد، چون فکر میکرد که اگر زیاد تحتتأثیر نیروهای خارجی قرار بگیرد ارزشهای ضروری اسپانیا از بین خواهند رفت. به این دلیل وی مدتی کوتاه کودتای فرانکو را حمایت کرد. درنهایت شیوههای خشن و بیرحمانهی نیروهای فرانکو بر جمهوریخواهان باعث شد که وی هم با فرانکو و هم با جمهوریخواهان مخالفت کند. به دلیل این مخالفتها وی برای دومین بار از سمت خود در دانشگاه برکنار شد.
وی در 1936 نزاعی آشکار با «میلان آستری»، ژنرال ملیگرای ارتش فرانکو، در دانشگاه داشت که در آن علیه آستری و عناصر حرکت فرانکوگرا سخن گفته بود. بلافاصله بعد از آن وی بازداشت خانگی شد و در خانهی خود زندانی بود تا اینکه ده هفته بعد، در 31 دسامبر 1936، درگذشت.
تعدادی از آثار او عبارتاند از:
صلح در جنگ (1895)، عشق و تربیت (1902)، آینهی مرگ (1913)، مه (1914)، تولیو مونتالبان (1920)، سه رمان شایان تقلید و یک مقدمه (1920)، خاله تولا (1921)، ترسا (1924)، چگونه یک رمان درست کنیم (1927)، دون ساندالیو (1930)، حضرت مانوئل خوب شهید (1930).
*کتاب:
Abel Sánchez (1917)
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان