سالها قبل در سرزمین مصر کشاورزی در دشت نمکی زندگی می کرد. او بسیار زحمت می کشید و محصولاتش را میفروخت و درمقابل آن گندم و ارزن میگرفت و زندگانی را میگذراند.
از ایرانصدا بشنوید
روزی کشاورز تصمیم گرفت فروش محصولاتش را گسترش بدهد و به تعبیری، تجارت کند. او راه شهر را درپیش گرفت و از چند آبادی گذشت تا به مزرعهای رسید. صاحب مزرعه مأمور پیشکار امیر شهر و مردی بسیار زرنگ و زورگو بود. او مرد طمعکاری بود و از همه باج میخواست. وقتی بارها و الاغهای مرد تاجر را دید، تصمیم گرفت او را گول بزند و مالش را بگیرد. به این ترتیب به پسرش گفت که برود و از خانه چند متر پارچهی کتان بیاورد.
مرد طمعکار پارچه را در جاده و در مسیر مرد تاجر و چهارپایانش انداخت و وقتی مرد خواست عبور کند گفت پارچه را لگد نکن. مرد تاجر خواست به طرف دیگری برود که مزرعه ی مرد بود و دوباره بر سرش داد کشید که مزرعه لگدمال میشود. در همین لحظه الاغ مرد تاجر یکی از شاخههای گندم مرد طمعکار را خورد. مرد که حسابی عصبانی شده بود، الاغ را طلب کرد و هنوز مرد تاجر حرفی نزده بود، چهارپایان را وارد مزرعه ی خود کرد و در را بست.
کشاورز که مردی خوشسخن بود از خود دفاع کرد، اما مرد طمعکار با چوب گز او را حسابی کتک زد و به خانهاش رفت. مرد هرچه داد و بیداد کرد فایدهای نداشت....
مرد طمعکار پارچه را در جاده و در مسیر مرد تاجر و چهارپایانش انداخت و وقتی مرد خواست عبور کند گفت پارچه را لگد نکن. مرد تاجر خواست به طرف دیگری برود که مزرعه ی مرد بود و دوباره بر سرش داد کشید که مزرعه لگدمال میشود. در همین لحظه الاغ مرد تاجر یکی از شاخههای گندم مرد طمعکار را خورد. مرد که حسابی عصبانی شده بود، الاغ را طلب کرد و هنوز مرد تاجر حرفی نزده بود، چهارپایان را وارد مزرعه ی خود کرد و در را بست.
کشاورز که مردی خوشسخن بود از خود دفاع کرد، اما مرد طمعکار با چوب گز او را حسابی کتک زد و به خانهاش رفت. مرد هرچه داد و بیداد کرد فایدهای نداشت....
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
آسیب ها
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان