- 36922
- 1000
- 1000
- 1000
کفشهای عجیب
در بغداد مردی به نام خالد زندگی می کرد. او وضع خوبی داشت و محتاجِ کسی نبود، اما سر و وضعش خوب نبود و هرکه او را میدید، فکر میکرد فقیر است. او از خدا تشکر نمیکرد و خسیس بود.
از ایرانصدا بشنوید
خالد در ماه، حتی یک دینار هم خرج خودش نمیکرد و لباسها و کفش نامناسبی میپوشید. کفشهای وصلهدار او بچهها را به خنده میانداخت. خیلی عجیب بود که این کفشها چطور این همه مدت، دوام آوردهاند. کفاشها و پینهدوزها دیگر کفش او را نمیدوختند و او و کفشهایش، زبانزد مرم شهر شده بودند.
روزی، در بازار، کاسبی به خالد گفت که پیشنهادی خوب و پردرآمد برایش دارد....
روزی، در بازار، کاسبی به خالد گفت که پیشنهادی خوب و پردرآمد برایش دارد....
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
آسیب ها
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان