منو
کوه جواهر / نِکبَت

کوه جواهر / نِکبَت

  • 4 قطعه
  • 25 دقیقه مدت کتاب
  • 14158 دریافت شده
در داستان کوه جواهر می شنویم که :
در روزگاران قدیم پسر جوانی به نام داور بود که با مادرش زندگی می کرد. روزی داور تصمیم گرفت برای پیدا کردن کاری مناسب، به شهر برود.

از ایرانصدا بشنوید

فصل اول / کوه جواهر : او به خانه ی مرد ثروتمندی رفت و درخواست کار کرد. مرد گفت من از همین حالا تو را به خدمت می گیرم. دو روز گذشت، اما هیچ کاری نبود تا داور انجام دهد. روز سوم مرد به داور گفت که برو گاوی بخر، آن را بکش و پوستش را جدا کن و گوشتش را در چهار کیسه بریز و به همراه دو شتر به اینجا بیاور. داور چنین کرد و ارباب روی یک از شترها سوار شد. آنها به نزدیک کوهی رسیدند. مرد به داور گفت که گوشت‌ها را روی زمین پهن کن و بعد داور را در پوست گاو پیچید و با طناب او را بست. در یک چشم بر هم زدن دو مرغ شکاری آمدند و او را به خود به بالای کوه بردند. داور که متعجب بود، ارباب را صدا زد و ارباب به او گفت حالا سنگ‌های قیمتی را از بالای کوه، برایش به پایین بیندازد. داور چنین کرد و مرد بعد از اینکه سنگ‌ها را در کیسه‌ها ریخت، به را ه افتاد و رفت. هرچه داور فریاد زد و کمک خواست مرد اعتنایی نکرد. مرد رو به داور کرد و گفت: عاقبت تو نیز مانند همان آدم‌هایی می شود که حالا استخوان‌هایشان را بالای کوه می‌بینی....
**عنوان مرجع این داستان فیلم کوه جواهر می باشد که کتابی از این فیلم نیز به چاپ رسیده است.

فصل دوم / نکبَت : مردی فقیر در شهری زندگی می کرد. او به نان شبش هم محتاج بود، اما برادر ثروتمندی داشت که از داشتن فرزند محروم بود. روزی به دیدار او آمد و گفت اگر برای من دعا کنی که خداوند به من پسری ببخشد، من نیز تو را از هر مالی در دنیا بی‌نیاز می کنم. مرد دعا کرد و بعد از مدتی خدا به برادرش پسری عطا کرد، اما برادر این موضوع را از یاد برد و به برادرش اعتنایی نکرد. مرد که از این اتفاق بسیار ناراحت بود، روزی در کنار اجاق خانه‌اش موجوداتی کوچک را دید که در رفت‌ و آمدند. پس به سراغ آنها رفت....

امتیاز

کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان

4

محتوا و داستان

4

آسیب ها

فصل ها

مشخصات کتاب گویا

سایر مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

  • سلام، مجموعه با ارزشی جمع آوری کردین. خسته نباشین
  • یلی زیبا و آموزنده بود😊😊
  • خوبه من ازش راضی بودم من غلام اصلیم😎🤣
  • با عرض سلام . اجازه هست از داستانهای ظهر جمعه تو سایتم با ذکر منبع استفاده کنم .
  • کاربر مهمان
    با عرض سلام . اجازه هست از داستانهای ظهر جمعه تو سایتم با ذکر منبع استفاده کنم .
  • عالی بود
  • سلام عالی ولی صدای معرفی ایران صدا آزاردهنده
  • عالی بود ممنون . داستان نکبت خیلی به دلم نشست
  • سلام عالی بود💋💋❤❤👏👏👍👍👌👌❤❤🌟🌟🔮😊🔮😆🤗🤗
  • خیلی عالی و بسیار خوب بود با صدای آرامش بخش گوینده هم بسیار عالی شده✨☁️
  • ممنون از راوی
  • عالی بود با صدای خوب گوینده
  • بسیارعالی بودممنون
  • نرم افرارتون بسیار عالیه اما صدای ابتداییِ داستانها که ایران صدارو معرفی میکنه ازار دهنده ست... کاش میشد از تم بهتری استفاده کرد.
  • کاربر مهمان
    نرم افرارتون بسيار عاليه اما صداي ابتداييِ داستانها که ايران صدارو معرفي ميکنه ازار دهنده ست... کاش ميشد از تم بهتري استفاده کرد.
    با سلام و احترام ضمن پوزش ان شالله آرم جدید تهیه خواهد شد
  • عالیییییی
  • خیلی خوب بود
  • عالی بود تشکر
  • چرا دانلود نمیشه
  • لذت بخش وارامش بخش

تصاویر

از همین گوینده

کتاب گویا