- 23141
- 1000
- 1000
- 1000
پینه دوز و مار
روزی روزگاری پینه دوزی بود که زنی بسیار بلندپرواز داشت. او که از شغل همسرش ناراضی بود، دلش میخواست تا ثروت فراوانی داشته باشد.
از ایرانصدا بشنوید
... روزی زن شنید که پادشاه خوابی دیده که مُعبّران از تعبیر آن عاجزند و حالا پادشاه از خواب چیزی یادش نمی آید. پس زن به دربار رفت و گفت که شوهر من میتواند این خواب را تعبیر کند. آنها هم گفتند که اگر خواب درست تعبیر شود، پول خوبی به معبر می دهند.
شاه فردی را نزد شوهر زن فرستاد و او با دانستن این خبر بسیار آشفته شد و سر به بیابان گذاشت، زیرا او از علم تعبیر چیزی نمیدانست. سه روز گذشت و او درحالیکه پای درختی نشسته بود و با خدا حرف میزد، ماری را دید که از سوراخ بیرون آمد و در حالی که به زبان آمده بود به او گفت: اگر سهمی از پولی که پادشاه به تو می دهد، به من بدهی، خواب را برایت تعبیر می کنم. مرد که بسیار خوشحال شده بود پذیرفت و مار خواب را تعبیر کرد....
* برای دانستن ادامه ی ماجرا این کتاب را بشنوید.
شاه فردی را نزد شوهر زن فرستاد و او با دانستن این خبر بسیار آشفته شد و سر به بیابان گذاشت، زیرا او از علم تعبیر چیزی نمیدانست. سه روز گذشت و او درحالیکه پای درختی نشسته بود و با خدا حرف میزد، ماری را دید که از سوراخ بیرون آمد و در حالی که به زبان آمده بود به او گفت: اگر سهمی از پولی که پادشاه به تو می دهد، به من بدهی، خواب را برایت تعبیر می کنم. مرد که بسیار خوشحال شده بود پذیرفت و مار خواب را تعبیر کرد....
* برای دانستن ادامه ی ماجرا این کتاب را بشنوید.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
آسیب ها
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان