منو
افسانه ی راز آیینه ها

افسانه ی راز آیینه ها

  • 4 قطعه
  • 27 دقیقه مدت کتاب
  • 10844 دریافت شده
در زمان های دور پیرمرد عطاری بود که با پسرش زندگی می کرد. او به آنچه داشت راضی بود و پسرش (جمال) را نیز به خوبی تربیت کرده بود....

از ایرانصدا بشنوید

... روزی پیرمرد به همراه پسرش به بازار رفت و متوجه شد که حاکم شهر در حال عبور از آنجاست. جلال و شکوه حاکم شهر و دستگاهش برای جمال بسیار دیدنی بود تا جایی که بعد از آن روز، حال و هوایی دیگر پیدا کرده بود و دوست داشت چنین شکوه و جلالی داشته باشد.
جمال دیگر حاضر نبود تصویر خود را در آینه ی قدیمی خانه ببیند و پدر نیز نگران حال او بود.
روزی پدر تصمیم گرفت تا حقایقی را به او نشان دهد. پس به او گفت در آینه نگاه کند. پدر گفت که این آینه پنجره‌ای برای رسیدن تو به آروزهایت است. پس دستت را دراز کن و به داخل آینه برو. در همین لحظه مهی غلیظ آینه را پر کرد و جمال به آن طرف آینه سفر کرد ....

ادامه ی داستان را بشنوید.

*این داستان به روایت جلال توکلی تهیه شده است.

امتیاز

کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان

4

محتوا و داستان

4

آسیب ها

فصل ها

مشخصات کتاب گویا

سایر مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

  • چرا اسم کتاب رو اول نمیگین؟
  • کلا خیلی عالیه من لذت بردم
  • برخلاف نظر دوستمون ثروت رو پست نمی‌شماره... بلکه دنیاطلبی و زیاده‌خواهی رو نکوهش می‌کنه... به اضافه اینکه خیلی هم نمادینه و مایه‌های نمادین زیادی داره
  • سلام عزیزانم من خیلی کتاب از شما دان کردم واقعا ممنونم فقط ایکاش وصد ایکاش کتابها با نام ذخیره میشد نه یه شماره
  • خیلیبده
  • میشه کتاب. شرح اسم راهم ایشان بخوانند
  • کاربر مهمان
    ممنون. مدير پايگاه عزيز
    با احترام از جانب مدیر کتاب گویا از شما و همه ی شنوندگان قدردانیم.
  • اصلا جالب نبود.ثروت رو پست میشماره. کاملا اشتباه و دور از واقعیته
  • علم بهتراست یاثروت!!!فقربهتراست یاثروت!!!

تصاویر

از همین گوینده

کتاب گویا