منو
آخرین ایستگاه

آخرین ایستگاه

  • 8 قطعه
  • 139 دقیقه مدت کتاب
  • 3927 دریافت شده
در روز 30 آوریل و سحرگاه اول ماه مه 1945، زمانی که آلمان مغلوب روسیه شده است؛ در طبقه‌ی سوم آپارتمانی در شهر ویران‌شده‌ی «برلین»، زنی به نام «آنا» زندگی می‌کند. «روده» که یک زندانی سیاسی و فراری است، به او پناه می‌آورد.

از ایرانصدا بشنوید

در آخرین روز جنگ جهانی دوم، آپارتمان «آنا» از معدود ساختمان‌های سالم به‌جامانده در برلین است. «روده» زندانی فراری به خانه‌ی آنا پناه می‌آورد و از او درخواست کمک می‌کند. همسر آنا پیش از این بسیاری از زندانیان فراری را نجات داده است. اما دو سال پیش، او رفته و از آنا می‌خواهد برای نجات جانش خود برود و محل سکونتش را به نازی‌ها بگوید. آنا قبول می‌کند و دو هفته بعد نازی‌ها خاکستر همسرش را با قدردانی تحویل او می‌دهند. اینک آنا برای رهایی از عذاب وجدان تصمیم گرفته تا به این زندانی فراری کمک کند.
هنوز ساعتی از ورود روده نگذشته است که «اشمیدت»، افسر نازی، به‌‌دنبال زندانی فراری به آپارتمان آنا می‌آید. او اسیری به نام «کاش» را نیز با خود آورده تا روده را شناسایی کند، اما کاش حاضر به همکاری نیست و با پرت کردن خود از پنجره خودکشی می‌کند. همان موقع رادیو خبر مرگ «آدولف هیتلر» را اعلام می‌کند و اشمیدت مبهوت آپارتمان را ترک می‌کند.
روز بعد بسیاری از مردم در انتظار ورود روس‌ها پرچم‌های سفید از پنجره‌هایشان آویزان کرده‌اند. اشمیدت برای بار دوم وارد آپارتمان آنا می‌شود، اما این بار با لباس‌ شخصی و مدارک شناسایی کاش. او قصد دارد با ورود روس‌ها هویت خود را تغییر دهد و از مرگ نجات پیدا کند. او آنا و روده را گروگان گرفته و منتظر رسیدن روس‌ها است؛ اما در یک لحظه‌ی مناسب روده موفق می‌شود اشمیدت را خلع‌‌سلاح کند. آنا از روده می‌خواهد اشمیدت را بکشد، ولی او قصد چنین کاری را ندارد.
در این هنگام آن‌ها متوجه می‌شوند که روس‌ها به نزدیک آپارتمان رسیده‌اند. ناگهان اشمیدت شروع به فریاد زدن می‌کند و از روس‌ها کمک می‌خواهد. پس از دقایقی یک سرباز و یک گروهبان به دنبال صدا وارد آپارتمان می‌شوند. گروهبان از روده و اشمیدت بازجویی می‌کند. اشمیدت به دروغ همه چیز را برعکس جلوه می‌دهد و می‌گوید یک زندانی فراری است و روده یک نازی جنایتکار است که قصد کشتن او را دارد. گروهبان حرف‌های اشمیدت را باور می‌کند و به سرباز همراهش دستور می‌دهد روده را اعدام کند. در این لحظه یک کاپیتان روسی وارد آپارتمان می‌شود. کاپیتان که از بازجویی گروهبان راضی نیست، از روده و اشمیدت می‌خواهد با دقت به سؤالاتش جواب بدهند. اشمیدت اوراق هویت جعلی‌اش را به او نشان می‌دهد. کاپیتان از روده نیز خواست اگر مدرکی دارد، قبل از کشته شدن ارائه بدهد. روده بعد از مکثی جواب داد: مردی که سال‌ها در زندان بوده، چطور می‌تواند مدرکی داشته باشد؟

* درباره‌ی کتاب:
«اریش ماریا ریمارک» (خالق رمان معروف در غرب خبری نیست) درباره‌ی آلمان و جنگ می‌نویسد. کتاب «آخرین ایستگاه» یکی دیگر از آثار پرتحرک این نویسنده‌ی توانای آلمانی است که در سال 1956 به رشته تحریر درآمد و از آخرین روزهای برلین در جنگ جهانی دوم سخن می‌گوید.
با فرا رسیدن شب 22 آوریل ارتش‌های تحت فرماندهی «مارشال کونیف» خطوط دفاعی جنوب برلین را درهم شکسته و وارد برلین شدند. وضعیت خطوط دفاعی برلین چنان اسف‌بار بود که مردم برلین می‌گفتند که روس‌ها برای تسخیر برلین به دو ساعت و ربع وقت احتیاج دارند؛ دو ساعت برای خندیدن به وضعیت دفاعی شهر و یک ربع ساعت برای حمله و تسخیر شهر. نبرد برلین با حمله‌ی ارتش سرخ شوروی به خط دفاعی برلین آغاز شد. به‌دلیل تلفات ارتش آلمان در طول شش سال جنگ مداوم در اروپا، ارتش آلمان به‌شکلی جدی با کمبود مردان بالای 18 سال مواجه بود و پسران و دختران عضو جوانان هیتلری به خدمت زیر پرچم فرا خوانده شدند. بیشتر قوای مدافع برلین را این جوانان و نوجوانان فاقد آموزش تشکیل می‌دادند. علاوه بر این عده، یک لژیون از افراد اس.اس فرانسوی مهم‌ترین قوای شاخص مدافع برلین به‌حساب می‌آمد.

* درباره‌ی نویسنده:
«اریش ماریا رمارک» (زاده‌ی 22 ژوئن 1898-درگذشته‌ی 25 سپتامبر 1970) نویسنده‌ی مشهور آلمانی بود که عمده‌ی شهرتش به‌سبب نوشتن رمان ضد جنگ «در جبهه‌ی غرب خبری نیست» می‌شناسند. رمارک بین سال‌های 1930 تا 1939، خانه‌ای در سوئیس بنا کرد و بر آن بود که حتی موقتی در آن زندگی کند، لکن رژیم آلمان نازی کتاب‌های او را در آلمان توقیف و تابعیت او را لغو کرد.

تعدادی از آثار او عبارت‌اند از:
در جبهه‌ی غرب خبری نیست (بزرگ‌ترین رمان ضد جنگ جهان. سال نشر 1929 که اولین اثر رمارک است و نیز عمده شهرتش به خاطر همین کتاب است)، راه بازگشت (1931)، رفقا (1932)، آخرین ایستگاه (1956)، زمانی برای عشق ورزیدن و زمانی برای مردن (1958)، بهشت هیچ چیز مورد علاقه‌ای ندارد (1961)، از عشق با من حرف بزن، هنگامه‌ی مرگ و زندگی، شب لیسبون، فروغ زندگی.

*نمایش‌نامه:
(1956) Die letzte Station

امتیاز

کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان

5

محتوا و داستان

4

فصل ها

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

  • اگر رمانهای طولانی نمایشی باشند خیلی عالی میشود . ممنون از ایران صدا
  • اقا/خانم مدیر پایگاه این توضیحات داستانی که گذاشتید به نظرتون داستان رو لو نمی ده (اسپویل نمی کنه)؟
  • خوب بود🌹
  • داستان و صدای استاد رضوی بی نظیر بودند.❤️🌺✨
  • عالی بود و دلنشین،مخصوصا با صدای استاد رضوی🌹
  • اوایل داستان جالب و هیجان انگیز بود اما بعدش کسل کننده و یکنواخت شد. در مجموع خسته شدم از بس داستان‌های جنگ جهانی شنیدم(ر_قاین)
  • من کلا با لحن و تن صدای آقای رضوی نمیتونم ارتباط برقرار کنم و هر داستانی با صدای ایشون اذیتم می کنه و گوش نمی‌دم .ولی کتاب گویای ایران صدا رو خیلی دوست دارم داستان های زیبایی داره از زحماتتون سپاسگزارم
  • داستان بسیار زیبا بود حتما گوش بدین
  • بسیار زیبا
  • بسیار زیبا
  • داستان قشنگیه از اینجور رمانا خوشم میاد

تصاویر

از همین نویسنده

از همین گوینده

کتاب گویا