منو
 فرود پسر سیاوش

فرود پسر سیاوش

  • 19 قطعه
  • 215 دقیقه مدت کتاب
  • 6951 دریافت شده
فرمانده‌ی سپاه ایران، توس، به سفارشِ کیخسرو توجهی نکرد و در یورش به توران از کلات عبور کرد و به‌ناچار با فرود، فرزند دیگر سیاوش، درگیر و برادر پادشاه ایران در این نبرد کشته شد....
همه مرگ راییم پیر و جوان // که مرگ است چون شیر و ما آهوان

از ایرانصدا بشنوید

شمردن کیخسرو پهلوانان را
گنج‌ها بخشیدن خسرو پهلوانان را
فرستادن کیخسرو فرامرز را به زمین هند
آراستن کیخسرو لشکر خود را
آغاز داستان فرود پسر سیاوش
گفتار اندر رفتن توس به ترکستان
آگاهی یافتن فرود از آمدن توس
رفتن فرود و تخوار به دیدن لشکر
آمدن بهرام به نزد فرود به کوه
بازآمدن بهرام نزد توس
کشته شدن ریونیز به دست فرود
کشته شدن زراسب به دست فرود
جنگ توس با فرود
رزم گیو با فرود
جنگ بیژن با فرود
کشته شدن فرود
کشتن جریره خود را

از پسِ قتل ناجوان‌مردانه‌ی سیاوش به دست افراسیاب در خاک توران، دشمنی‌های کهنه میان دو سرزمین زنده شد و سلسله جنگ‌های مهیبی درگرفت. گیو درپیِ سفری پرمخاطره کیخسرو، پسر سیاوش، را در توران یافت و به ایران بازگرداند.
کیخسرو به‌جای نیایش کاووس بر تخت نشست و نخستین هدفش را انتقام خون پدر قرار داد. پس درابتدا فهرستی بلندبالا از نام پهلوانان ایران و خاندان‌های ایشان آماده کرد، لشکری بسیار عظیم تدارک دید، فرمان داد که همگان آماده‌ی نبرد شوند و برای سرِ چند تن از پهلوانان تورانی هدایایی در نظر گرفت.
در این احوال رستم نزد کیخسرو آمد و به او خبر داد که شهری در زابلستان و هم‌مرز با هند و توران، در اثر بی‌تدبیری کیکاووس، به دست تورانیان افتاده و خراجش را به درگاه افراسیاب می‌برند. کیخسرو سپاهی در اختیار رستم قرار داد و به فرماندهیِ فرامرز، پسر رستم، به مرز هندوستان فرستاد. سپس لشکری انبوه از ایرانیان روانه‌ی توران کرد. فرماندهیِ این سپاه با توس بود و کیخسرو او را سفارش‌‌های بسیار کرد و از آن جمله اینکه هنگام گذر از توران به شهر کلات وارد نشود؛ زیرا فرود، پسر دیگر سیاوش و برادر ناتنی کیخسرو، در آن شهر سکنی دارد. درواقع فرود، پسر جریره (همسر دیگر سیاوش و دختر پیران ویسه) بود و کیخسرو خوش نداشت به برادرش گزندی وارد شود.
اما توس که از آغاز با پادشاهی کیخسرو موافق نبود، نافرمانی کرد. در راه سپاه ایران بر سر یک دوراهی‌ ماند که از یک طرف به بیابانی خشک می‌رسید و از سوی دیگر به کلات. توس راه کلات را در پیش گرفت و به یادآوری گودرز وقعی ننهاد. چون خبر رسیدن سپاه به فرود رسید، با مادرش، جریره، مشورت کرد و جریره او را به کین‌خواهی پدرش و همراهی با سپاه ایران تشویق کرد. پس فرود به اتفاق دوست و مشاورش، تخوار، به قصد شناخت سرداران ایرانی بر بلندای مشرف بر سپاه ایران برآمد و از او درباره‌ی یکایک آنان پرسید.
اما ایرانیان نیز از جایی که اردو زده بودند، دو سوار را دیدند که بر تپه‌ای ایستاده‌ و آنان را می‌نگریدند. پس توس گمان برد که آن دو جاسوس ترکان‌اند و داوطلبی از میان سپاه خواست تا سر از کار دو سوار درآورد. بهرام، پسر گودرز، نزد فرود و تخوار آمد و چون از نسب پسر سیاوش آگاهی یافت، بسیار شاد شد. فرود از او خواست نزد توس بازگردد و از او بخواهد چند روزی در دژ او میهمان باشد و سپس همراهی او را بپذیرد. بهرام قبول کرد، اما فرود را از مخالفت‌های توس بر سر پادشاهی کیخسرو آگاهاند و هشدارش داد که اگر کسی از لشکریان، جز من، نزد تو آمد به دژ برگرد و بدان که توس دعوت تو را نپذیرفته و سرِ دشمنی دارد.
بهرام در بازگشت هر آنچه دیده و شنیده بود، به توس بازگفت. توس اما تندی کرد و فرود را ترک‌زاده خواند. سپس خواست تا بروند و سر فرود را برایش بیاورند.
وقتی داماد توس، ریونیز، به تپه تاخت، فرود دانست که او با پیام دوستی نمی‌آید. تخوار پیشنهاد داد فرود او را بکشد تا توس را درسی شود که با برادر پادشاه ایران کین نورزد. پس فرود تیری به سوی او افکند و ریونیز از اسب به زیر افتاد. توس خشمگین شد و فرزندش، زَرَاسپ، را به تپه فرستاد؛ اما او نیز به سرنوشت ریونیز دچار شد. پس توس خود بر اسب جهید و با تیغ آخته به سوی فرود تاخت. این بار تخوار فرود را از کشتن توس برحذر داشت. فرود نیز بدین اکتفا کرد که اسب توس را نشانه رود. سرآخر توس، اسب ازکف‌داده و خجل و خاک‌آلود، به لشکرگاه بازگشت. گیو که چنین دید، اندیشید که اگرچه توس در رفتارش تندی به خرج داده، فرود جوان نیز دست به نادانی بزرگی زده که قابل چشم‌پوشی نیست، پس لباس رزم پوشید و به آن سو شتافت. اما او نیز سرنوشتی بهتر از توس نداشت و پیاده بازگشت.
بیژن، پسر گیو، زبان به طعن پدر گشود و سوگند خورد که انتقام زراسپ و ریونیز را بستاند. پس از گستهم اسبی ستاند و به سوی سپیدکوه تاخت. این‌بار نیز فرود اسب او را نشانه رفت، اما بیژن چون از اسب سرنگون شد، با شمشیر کشیده به سوی فرود دوید و اسب او را که سعی داشت درون دژ بگریزد، از پای درآورد. لیکن فرود موفق به فرار شد و بیژن خشمگین بازگشت و سوگند یاد کرد دژ را ویران کند.
نیمه‌شب در دژ، جریره (مادر فرود) او را از خوابی مهیب که دیده بود، آگاه کرد. فرود شبانه مردانش را مسلح ساخت و صبح فردا رودرروی سپاه ایران قرار گرفت. اما همه‌ی سواران فرود به دست ایرانیان کشته شدند و او چاره‌ای جز فرار نیافت. بیژن و رهام راه را بر او بستند و بیژن گرزی گران بر سر او کوفت. فرود هرطور بود خود را به دژ درانداخت و از چنگ آنان گریخت، لیکن دانست که خواهد مرد. پس زنان دژ را جمع کرد و ایشان را وصیت کرد برای آنکه از چنگ ایرانیان در امان باشند، خود را از فراز دژ به پایین بیندازند و این چنین روزگار فرود نیز به پایان رسید.
صبح روز بعد، هنگامی که سپاه ایران وارد دژ شد، همه را از جمله جریره، مادر فرود، مرده یافت. پس مزاری سزاوار برای فرود در نظر گرفتند و بیشتر ایشان زبان به سرزنش توس گشادند.

* با تشکر از سرکار خانم دهکردی

امتیاز

کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان

5

محتوا و داستان

5

فصل ها

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

  • لذت بردم. ممنون از زحمات ایرانصدای عزی
  • خداوند متعال به عالیجناب امیر نوری سلامتی و عزت و سعادت عنایت فرماید. تشکر از همه.
  • صدای فاخر و دوستداشتنیه خانم فاطمه رکنی و استادنوری ،بسیار عالی

تصاویر

از همین نویسنده

از همین گوینده

کتاب گویا