منو
زنگ تاریخ / دوستی

زنگ تاریخ / دوستی

  • 4 قطعه
  • 34 دقیقه مدت کتاب
  • 3820 دریافت شده
نویسنده: محمد میرکیانی
راوی: محمدرضا سرشار
قالب: روایی
دسته‌بندی: کتاب گویا
در داستان زنگ تاریخ از زبان راوی می شنویم:
کلاس پنج بودم؛ پنج قدیم. اون وقتها با امروز خیلی فرق داشت. کتاب تاریخ و جغرافیا پرمحتوا بود و پر از عکس و متن بود که باید حفظ می‌کردیم و پرسش و پاسخش بسیار سخت بود.

از ایرانصدا بشنوید

اون روز تاریخ داشتیم و همه مشغول خوندن بودن. بالاخره زنگ زدن و به کلاس رفتیم. حالا نوبت اشکانیان بود که اشک ما رو در بیارن. مدیر گفت همه به جز ششمی‌ها به کلاس‌هاشون برن. ما که حسابی ترسیده بودیم، فکر کریم می‌خوان بهمون واکسن بزنن، اما چیزی که تو کلاس دیدیم عجیب بود. ششمی‌ها بسته‌هایی با خودشون می آوردن و جلوی دفتر می‌ذاشتن. ما چیزی نفهمیدیم تا اینکه آقای معلم به کلاس اومد. معلم که خوشحال به نظر می‌رسید به مبصر گفت: اسمها رو از روی تخته پاک کن تا یه خبر خوب بهتون بدم. همه منتظر بودن بدونن چه اتفاقی افتاده.

در داستان دوستی از زبان امیر می شنویم:
صدای در خانه بلند شد و مادر گفت: بلند شو مشتری‌ها (بچه های محل) با تو کار دارن. حسن بود و گفت که کار مهمی داره. فوراً برگشتم و از توی سفره کمی نون برداشتم و رفتم.
حسن گفت که دوباره با سر چهارراهی‌ها قرار دعوا داریم. اما من از دعوا بدم می‌اومد؛ به همین خاطر دلم می‌خواست تو راه بابا رو ببینم تا جلوی رفتنم رو بگیره، اما بابا رو ندیدم.
دعوا تو باغ حسن باغبون با کوبیدن روی حلب روغن نباتی شروع شد. مثل همیشه داوود مقصر اصلی دعوا بود. هنوز چیزی نگذشته بود که یه سنگ درست خورد زیر چشمم.

امتیاز

کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان

4

محتوا و داستان

4

آسیب ها

فصل ها

مشخصات کتاب گویا

سایر مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

  • فوق العاده ی.س.ح
  • این کتاب بسیار زیباست......آقای سرشار از شما ممنونم
  • داستان خیلی خوبیه....مخصوصا اینکه دو تا داستان با همه باعث جذاب تر شدنش شده
  • این که چیزی نیست، رژیم ستم شاهی تغذیه رایگان میداد به بچه ها. با چه رویی این مزخرفات و مینویسید من موندم بخدا.
  • قشنگه آقای سرشارم خیلی خیلی خوب میخونن

تصاویر

از همین گوینده

کتاب گویا