منو
صیادان ماه

صیادان ماه

  • 6 قطعه
  • 91 دقیقه مدت کتاب
  • 2966 دریافت شده
«آیشل» نامزد دختری به نام «آنونسیاد» بود و هر روز با برادر او «بُن» به دریا می رفت تا مروارید صید کند. پسربچه‌ای به نام «رومولوس» هم که با «آنژ» زندگی می کرد، آنها را همراهی می کرد....

از ایرانصدا بشنوید

... رومولوس بی‌سرپرست بود و سالها پیش آنژ او را به فرزندی پذیرفته بود، اما رومولوس این راز را نمی‌دانست. مردی به نام «پُزی» هم در آن ناحیه می‌زیست که بعد از مرگ همسرش، از دارایی‌های او ثروت بسیاری به دست آورده بود. اتفاقا پزی به دیدن «سیمون» آمد و از او خواست تا به عنوان سرکارگر برایش کار کند. بعد از مدتی پزی به سیمون گفت که اگر دخترت با من ازدواج کند، همه‌ی دارایی‌ام را به او می‌دهم و تو هم می توانی مباشر من باشی. سیمون این پیشنهاد را به آنونسیاد گفت؛ اما او نتوانست این پیشنهاد را بپذیرد، زیرا اولاً می‌خواست با آنژ ازدواج کند و همچنین پزی سن و سال بیشتری داشت. در همان حال بین آنونسیاد و پدرش بحثی درگرفت و بن از خانه بیرون رفت. ساعتی بعد آنونسیاد خسته شد و به اتاق خواب خودش رفت. سیمون نیز در این اندیشه بود که آیا کارش اشتباه بوده یا نه و در همین افکار بود که ناگهان در باز شد و بن به اتفاق آنژ به آنجا آمد. آنژ به نشانه ی اعتراض با سیمون بحث کرد، اما وسوسه ی ثروت آنچنان در سیمون اثر گذاشته بود که آنژ را از خانه بیرون انداخت. بعد از آن هم بن به اعتراض خانه را برای همیشه ترک کرد.
در روزهای بعد باوجود مخالفت و بی‌میلی آنونسیاد، او و پزی در کلیسا ازدواج کردند. این نخستین مرحله ی ازدواج بود. بعد از آن، قرار شد تا در فرصتی مناسب ازدواج خود را ثبت کنند.

امتیاز

کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان

4

محتوا و داستان

4

آسیب ها

فصل ها

مشخصات کتاب گویا

سایر مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

  • داستان خوبی بود اما موضوعش تکراری بود ازهمون موضوعاتی بود که اکثرنویسندگان ایرانی سراغش میرن ازدواج بخاطر پول واجبار. چیز خاصی نداشت که آدم مشتاق شنیدن ادامه اش باشه. پیشنهادمیکنم داستان دیگه ای رو انتخاب کنین. (ر _ قاین)
  • وای آقای شهرستانی شما فوق العاده ایت فوق العاده امیدوارم بازم بتونیم صدا تونو توی کتابهای جدید هم بشنویم همراه خانم افضلی گل گلاب و هنرمند
  • داستان بدی نبود . فقط آخرش بسیار غیرواقعی و ناجور بود. دلم رو زد. ممنون از زحمات شما
  • انتظار داشتم خانواده پسر بچه پیدا بشه و از پولدارای شهر باشن و به آنژ کمک کنن و،،،،،

تصاویر

از همین گوینده

کتاب گویا