منو
ماجرای لولا گِرِگ

ماجرای لولا گِرِگ

  • 9 قطعه
  • 155 دقیقه مدت کتاب
  • 7968 دریافت شده
«کِلِی» و «کان» که هر دو پلیس بودند، به مغازه ی خواربار فروشی آقای «گیلِر» رفتند و درباره خانم «لولا گِرِگ» پرسیدند که معمولاً برای خرید به آنجا می آمد. گیلر که دستپاچه شده بود، هرچه لازم بود به آنها گفت....

از ایرانصدا بشنوید

کان پرسید که آیا او فعالیت هایی بنای مبارزه علیه آمریکا دارد یا نه. او گفت که بی اطلاع است. آنها منتظر ماندند تا خانم گرگ را ببینند. او معمولاً بین ساعت ده تا یازده برای خرید به آنجا می آمد. آنها بعد از دیدن خانم گرگ، چهره اش را با عکسی که در دست داشتند، مقایسه کردند و رفتند. خانم گرگ دو فرزند به نام های «راجِر» و «پتی» داشت. گرگ در خانه مشغول به کار بود که همان دو مأمور پلیس به آنجا آمدند. آن دو با حکم بازداشت آقای گرگ به آنجا آمده بودند و اجازه داشتند تا خانه را بازرسی کنند. لولا با بی میلی آنها را به خانه راه داد و آنها توضیح دادند که آقای گرگ از دست آنها فرار کرده و تحت تعقیب است. از او خواستند تا محل پنهان شدن او را نشان بدهد؛ اما لولا گفت که بی خبر است و از آنها خواست که از خانه‌اش بیرون بروند....

مختصری درباره ی نویسنده
هاوارد ملویل فاست، رمان نویس و نویسنده تلویزیونی آمریکایی بود. او با نام‌های مستعار ای. وی. کانینگهام و والتر اریکسون نیز قلم زده است. هاوارد فاست در شهر نیویورک زاده شد. مادرش یک مهاجر بریتانیایی و پدرش یک مهاجر اوکراینی و هر دو یهودی بودند. با مرگ مادرش در 1923 و بی کار شدن پدرش، جوان‌ترین برادرش یولیوس برای ادامه زندگی نزد خویشاوندان شان رفت، لیکن هاوارد و برادر بزرگش ژروم به کار فروختن روزنامه مشغول شدند. هاوارد نوشتن را از نوجوانی آغاز کرد؛ در حالی که به گردش در گوشه و کنار آمریکا و انجام شغل‌های گوناگونی مشغول بود، نخستین داستانش به نام «دو دره» را در سال 1933 منتشر کرد. اما اولین کار مشهورش، «شهروند تام پین» برداشتی داستانی از زندگی توماس پین بود. فاست که همواره به تاریخ آمریکا علاقه‌مند بود، داستان «آخرین مرز» را درباره تلاش شاینها برای بازگشت به سرزمین مادری شان و داستان راه آزادی را دربارهٔ زندگی بردگان سابق در دوره بازسازی، به رشته تحریر در آورد.
فاست در زمان جنگ جهانی دوم در خدمت دفتر اطلاعات ایالات متحده بود و برای صدای آمریکا می‌نوشت. او در 1943 به حزب کمونیست آمریکا پیوست و در 1950 به کمیته اقدامات غیر آمریکایی احضار شد. در آنجا او از افشای نام همکارانش در تأسیس بنیادی برای حمایت از یتیمان سربازهای آمریکایی حاضر در جنگ داخلی اسپانیا خودداری کرد و به یک دوره زندان سه‌ ماهه، به دلیل اخلال در کار کنگره، محکوم شد.
در زندان، نوشتن اثر مشهورش «سپارتاکوس» (که رمانی درباره شورش بردگان رومی بود) را آغاز کرد؛ اما بعد از آزادی از زندان، در فهرست سیاه اکثر بنگاه‌های انتشاراتی قرار گرفت و مجبور شد خودش این رمان را به چاپ برساند. طبق معیارهای موجود برای کتاب‌های چاپ شده به وسیله نویسنده اثر، این رمان به موفقیتی بزرگ دست یافت و در چهار ماه نخست، هفت بار تجدید چاپ شد. پس از این جریان، فاست انتشارات بلو هرون (Blue Heron) را تأسیس کرد و به این طریق توانست تا زمانی که هنوز در فهرست سیاه قرار داشت، آثار خودش را به چاپ برساند. دقیقاً همان‌طور که تولید فیلم مبتنی بر اسپارتاکوس را به عنوان مرحله مهمی در از هم پاشیدن فهرست سیاه هالیوود به حساب آوردند، چاپ مجدد رمان فاست به وسیله نشر کراون (Crown) در 1958 نیز به نحو بارزی باعث خروج فاست از لیست سیاه ناشران شد.
فاست در سال 1952 به عنوان نامزد حزب کارگر در انتخابات کنگره حضور داشت. در خلال دهه 1950 برای نشریه دیلی ورکر که روزنامه ارگان حزب کمونیست آمریکا بود، قلم زد.
فاست مشهورترین نویسنده آمریکایی در اتحاد شوروی به‌شمار می‌رفت و در 1953 به جایزه صلح لنین دست یافت؛ اما در 1956 به دلیل مسائلی از قبیل شرایط موجود در اتحاد شوروی و اروپای شرقی، از حزب جدا شد.
او مدتی در فرهنگستان ملی طراحی، به مقدمات نقاشی مشغول شد. در سال 1945 خبرنگار مجله‌های «اسکوایر» و «کورونت» در اروپا و خاور دور بود. در 1947 در دانشگاه ایندیانا تدریس می‌کرد.
فاست از پایه گذاران نهضت جهانی صلح بود و طی سال‌های 55–1950 عضو شورای عالی این نهضت بود. بیشتر آثار فاست از تاریخ و زندگی مردم آمریکا، به ویژه در زمان انقلاب آمریکا و جنگ‌های استقلال، مایه می‌گیرد. در سال‌های میانی دهه 1950 فاست و خانواده‌اش به تینک در نیوجرسی نقل مکان کردند.
اندکی پس از آن، فاست کتاب بامداد آوریل را نوشت که شرحی از نبرد لگزینگتون و کنکورد از زاویه دید یک نوجوان است. با وجود آنکه این کتاب در اصل برای گروه سنی نوجوانان نوشته نشده بود، به یکی از متون درسی رایج در مدرسه‌های راهنمایی آمریکا تبدیل شد و احتمالاً محبوب‌ترین اثر او در سال‌های ابتدایی قرن بیست و یکم بوده است. یک فیلم تلویزیونی نیز بر اساس این کتاب در 1988 ساخته شد.
در 1960 فاست با استفاده از نام مستعار «ای. وی. کانینگهام» نوشتن رمان‌های کارآگاهی/معمایی را آغاز کرد. این تغییر نام، عملی رایج در بین نویسندگانی بود که می‌خواستند سوابق نوشتن «جدی» شان را از آثار تخیلی شان متمایز کنند. او همچنین تحت نام‌های «بن بروچ»، «والتر اریکسون» و «سیمون کنت» نیز آثاری را منتشر کرده است.
در 1974 فاست و خانواده‌اش در کالیفرنیا ساکن شدند و در آنجا او به نوشتن نمایش نامه‌های تلویزیونی پرداخت. در 1977 کتاب مهاجران را منتشر کرد.
سرانجام فاست در 12 مارس 2003 در الد گرینویچ کانکتیکت درگذشت.

امتیاز

کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان

4

محتوا و داستان

4

آسیب ها

فصل ها

مشخصات کتاب گویا

سایر مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

تصاویر

از همین گوینده

کتاب گویا