«فرشته» قالیچهی باارزشی دارد که «بیبی ایران» به او هدیه دادهاست. «حشمت»، پسردایی فرشته، تاجر فرش است که بهتازگی به ایران بازگشته و درپی بهدست آوردن این قالیچه به کارگاه قالیبافی فرشته میرود.
از ایرانصدا بشنوید
فرشته درخواست حشمت را رد میکند و از طرفی به پیروز هم در این باره چیزی نمیگوید. اما حشمت بیکار نمانده و «جهانگیر» نگهبان کارگاه و دوست پیروز را تطمیع میکند و از او میخواهد که از طریق پیروز فرشته را به فروش قالیچه راضی کند.
درادامه، پیروز بهمرور زمان اخلاقش تغییر میکند و شبها دیر به خانه برمیگردد و مدام به بهانههای مختلف با فرشته بدرفتاری میکند. تا اینکه یک روز پیروز به کارگاه میرود و با عصبانیت از فرشته میخواهد که وسایلش را بردارد و از کارگاه برود. پیروز به فرشته میگوید که دیگر حق ندارد به کارگاه برود... .
درادامه، پیروز بهمرور زمان اخلاقش تغییر میکند و شبها دیر به خانه برمیگردد و مدام به بهانههای مختلف با فرشته بدرفتاری میکند. تا اینکه یک روز پیروز به کارگاه میرود و با عصبانیت از فرشته میخواهد که وسایلش را بردارد و از کارگاه برود. پیروز به فرشته میگوید که دیگر حق ندارد به کارگاه برود... .
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
کاربر مهمان