- 14784
- 1000
- 1000
- 1000
راز اِلِن
در زمان جنگ جهانی دوم "اِلِن" دوازده سال داشت و به همراه پدر و مادرش در انگلستان زندگی میکرد. پدر او که رانندهی کامیون بود، در نیوکاسل زخمی شده و مادر به اجبار،الن را به خانم "دایموند" که در همسایگی آنها بود سپرد تا به نیوکاسل برود...
از ایرانصدا بشنوید
... الن قرار بود با "ماویز" دوست و همکلاس مدرسهاش ریاضی تمرین کند. او خرگوشی را از مدرسه با خود به خانه آورد و روز بعد تصمیم گرفت خرگوش را برداشته و به نیوکاسل نزد پدر و مادرش برود. در راه ماویز را دید و ماویز کتاب ریاضیاش را به او داد تا برود و زود برگردد. الن به طرف انباری رفت تا در آنجا قفسی برای خرگوش پیدا کند که ناگهان خلبان آلمانی را در آنجا دید که چند روز قبل هواپیمایش در نزدیکی محل زندگی آنها سقوط کرده بود. ترس همهی وجود الن را گرفت. اما وقتی کمی گذشت دیگر نمیترسید. در پی بمبارانی در همان منطقه "کارل" و الن در آنجا زندانی شدند و پای الن کمی آسیب دید. الن و کارل با هم صحبت کردند و الن گفت که قرار بوده با دوستش ریاضی تمرین کند. کارل که رفتار خوبی با الن داشت به او گفت که حاضر است با او ریاضی تمرین کند. بعد مدتی مردم به کمک الن آمدند و کارل به الن کمک کرد تا آنها را متوجه حضور خود در آنجا کند. الن نجات پیدا کرد و کارل از او خواست تا راز دار باشد و به پلیس نگوید که کارل را دیده است زیرا دوست نداشت اسیر جنگی باشد. الن بعد از بیرون آمدن از آن گودال مادر را دید که با شنیدن خبر گرفتار شدن او از نیوکاسل به آنجا آمده بود. الن تمام شب به فکر کارل بود و به دنبال راهی برای نجات او میگشت ...
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان