- 3867
- 1000
- 1000
- 1000
یال های بافته
پیرمردی به نام «اسکندر» رامکنندهی اسبهای وحشی است. او از این راه زندگی خود و سه پسرش را تأمین میکند.
از ایرانصدا بشنوید
ناگهان مرگ به سراغ اسکندر میآید و پیش از مرگ، به پسرانش وصیت میکند که بعد از خاکسپاری او، هرکدام از فرزندانش بهنوبت یک شب تا صبح بر سر مزار پدر بنشیند.
«امان» از همه کوچکتر است. او عاشق اسب است و مهر خاصی هم به پدر دارد؛ اما «اصلان» و «نظر»، برادرهای بزرگتر، جز حرص و طمع و تنبلی و بیعاری به چیزی خو نگرفتهاند. آنها روز بعد از خاکسپاری پدر، ماترک ناچیز او را به کدخدا میفروشند و از وصیت پدرشان سرپیچی میکنند و به خوشگذرانی مشغول میشوند... .
«امان» از همه کوچکتر است. او عاشق اسب است و مهر خاصی هم به پدر دارد؛ اما «اصلان» و «نظر»، برادرهای بزرگتر، جز حرص و طمع و تنبلی و بیعاری به چیزی خو نگرفتهاند. آنها روز بعد از خاکسپاری پدر، ماترک ناچیز او را به کدخدا میفروشند و از وصیت پدرشان سرپیچی میکنند و به خوشگذرانی مشغول میشوند... .
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
نظری ثبت نشده است