- 15935
- 1000
- 1000
- 1000
مرد منزوی
داستان مرد منزوی ماجرای مردی به نام "جک" را از زبان او اینگونه نقل می کند که : در روزهای دور، در روزنامه ی حمل و نقل مشغول به کار بودم اما چون این کار راضیم نمی کرد از آن استعفا کرده و به نوشتن رمانی پرداختم...
از ایرانصدا بشنوید
... بعد از مدتی نگارش رمان به پایان رسید و من آن را برای چند نفر از جمله " ادوارد" خواندم، اما با برخورد خوبی از سوی او مواجه نشدم. نظر همه ی خوانندگان این بود که رمان من ضعیف بوده و کسی حاضر به چاپ آن نیست. خواستم شانسم را دوباره امتحان کنم پس آن را تایپ کرده و برای سردبیر یک مجله ی ادبی فرستادم . متأسفانه همان جواب را گرفتم و آنها رمان من را پس فرستادند. چند روزی گذشت و این بار "برایان" سردبیر مجله ی مرز و بوم، که از دوستانم بود به دیدنم آمد. بعد از خواندن رمان من، در کامل ناباوری گفت که اگر هزینه ی چاپ را بپردازم، حاضر است آن را چاپ کند. بعد از چاپ رمانم، در مهمانی شرکت کردم که تعدادی از نویسندگان در آن حضور داشتند.در آنجا هم چند نفر رمان من را تحقیر کردند و گفتند که بسیار ضعیف است. بعد از آن به دلیل بیماری آنفولانزا مدت دوازده روز درخانه ماندم و نتوانستم با کسی دیدار کنم. کمی که بهتر شدم، نزد برایان رفتم، اما متوجه شدم او برای همیشه به آلمان نقل مکان کرده است. در فکر نگارش رمان دیگری بودم که نامه ای را از سوی شخصی به نام "کارنال" دریافت کردم. او کارگردان تئاتر بود و در نامه نوشته بود که قصد دارد رمان من را به نمایشنامه تبدیل کرده و آن را روی پرده ببرد. او از شخص سرشناسی نام برد که مدیر تئاتر شهر بوده و گفت که شاید خود این شخص نمایشنامه را اجرا کند. در روزهای بعد او من را به تماشای سالن نمایش برد و من را به دیدن رایگان نمایش ها دعوت کرد. در این فرصت توانستم رمان را به طور کامل به نمایشنامه تبدیل کنم و در این کار پیشرفت قابل توجهی داشتم. قرار بر این شد که به دیدن مسئول انتخاب نمایشنامه ها "ژوزف" بروم. او در اتاقی مجلل و فراموش نشدنی نشسته بود. بعد از دیدار با من، قراردادی مبنی بر دریافت پانصد دلار بست و من با خوشحالی و احساس پیروزی به خانه برگشتم. دو روز بعد در سردر تئاتر شهر، نام نمایشنامه ی خود را در کنار نام نویسندگان مهم آن روزها دیدم و بسیار خرسند شدم. از دور ادوارد و گروه همراهش را دیدم که از دیدن نام نمایشنامه ی من بسیار متعجب شده بودند. جلو رفتم و به بهانه ی این موفقیت، آنها را به نوشیدن قهوه ای مهمان کردم.
*شنوندگان و مخاطبان عزیز متاسفانه از این نویسنده هیچ گونه اثر و مطلبی یافت نشد.در صورت پیدا کردن هر نوع مشخصاتی لطفا شما هم ذیل نظرات اطلاعات بیشتر خود را راجع به این اثر و نویسنده ی آن منتقل بفرمایید.
*شنوندگان و مخاطبان عزیز متاسفانه از این نویسنده هیچ گونه اثر و مطلبی یافت نشد.در صورت پیدا کردن هر نوع مشخصاتی لطفا شما هم ذیل نظرات اطلاعات بیشتر خود را راجع به این اثر و نویسنده ی آن منتقل بفرمایید.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان