- 7859
- 1000
- 1000
- 1000
مجنون در جزیره
این کتاب گویا درواقع زندگینامه و خاطرات «شهید محمدرضا علیجانی» است که برادرزادهی شهید، «مهرداد علیجانی»، نگاشته است.
از ایرانصدا بشنوید
«ادریس» رفیق و همرزم «شهید محمدرضا علیجانی» که مشغول کار و زندگی روزمره شده و گذشتهاش را فراموش کرده است، پس از سالها فراموشی، در سفری به دماوند متوجه میشود که سهشنبه در مدرسهای مراسم یادبودی برای آن شهید برگزار میکنند.
او به تهران برمیگردد، با افسوس از اینکه چرا آن رفیق شفیق را از یاد برده است. روز سه شنبه کار و دغدغههای روزمرگی را رها میکند و دوباره از تهران به دماوند میرود تا در آن مجلس یادبود شرکت کند. بعد از مراسم با افسوس و غمی فراوان به سمت مزار شهدا حرکت میکند تا با رفیق و همرزم قدیمیاش، شهید علیجانی، دردِ دل کند. ادریس خاطراتش را به یاد میآورد که همراه با محمدرضا و دیگر همرزمان محلهی خود عازم «جزیره مجنون» شدند.
از چند روز قبل آنها را برای عملیات آماده کرده بودند و آنها وقتی به جزیرهی مجنون رسیدند، داخل کانال شدند و همانجا سنگر گرفتند. چون تانکهای دشمن دیده میشدند و دائم شلیک میکردند. سرانجام عملیاتشان شروع شد و آنها توانستند چند تانک را منهدم کنند. اما دشمن مجهز بود و بلافاصله تانکهای تازهای را جانشین منهدمشدهها کرد.
تا عصر که مبارزه ادامه داشت، آنها نتوانستند پیشرَوی کنند و حتی بسیاری از همرزمان خود را از دست دادند. مهماتشان هم تمام شده بود و ناچار به عقبنشینی شدند تا با تجهیزات کاملتر، عملیات تازهای را شروع کنند. محمدرضا علیجانی به هر کسی اجازه نمیداد که به خط اول برود. از نظر او کسی باید به خط اوّل میرفت که نیّت خدایی داشته باشد و نه نیّتهای زمینی.
آنها مدّتی را در گرگان، لاهیجان و آستانهی اشرفیه مأموریت کاری داشتند. محمدرضا با درایت خود توانست در آن مناطق به بهترین نحو کارهای فرهنگی محوله را انجام دهد و درسهایش را هم بهخوبی بخواند و در دانشکدهی الهیات دانشگاه تهران قبول شود. ادریس و محمدرضا مدّتی را در جبهههای جنگ بودند و بعد مأموریت یافتند که کارهای فرهنگی برخی از مناطق را سروسامان دهند.
*درباره کتاب:
کتاب «مجنون در جزیره» با روشی متفاوت به معرفی یکی از شهدای پرافتخار کشور میپردازد. نویسنده کتاب آنقدر به این شهید بزرگوار ارادت پیدا کرده است که درصدد برآمد دربارهی زندگی و مبارزات او تحقیق کند و کتابی از آن تحقیقات فراهم آورد. بنابراین با چندین نفر از دوستان نزدیک و همرزمان او دیدار و گفتوگو کرد و حاصل آن گفتوگوها را در قالبی داستانگونه و از زبان یک راوی به نام «ادریس»، در این کتاب به ثبت رساند.
نویسنده، پس از پایان هر چند بخش، اشعاری با نامِ «مجنوننامه» از شاعر گرانقدر «امین قلیخانی» آورده است.
این کتاب در مدت زمان کوتاهی به چاپ ششم رسید. عنوان هر فصل، از فیلمهای ساخته شده در حوزهی دفاع مقدس اقتباس شده است.
این کتاب پس از ترجمه به زبان انگلیسی، درحال ترجمه به زبان اردو برای شبه قاره است.
او به تهران برمیگردد، با افسوس از اینکه چرا آن رفیق شفیق را از یاد برده است. روز سه شنبه کار و دغدغههای روزمرگی را رها میکند و دوباره از تهران به دماوند میرود تا در آن مجلس یادبود شرکت کند. بعد از مراسم با افسوس و غمی فراوان به سمت مزار شهدا حرکت میکند تا با رفیق و همرزم قدیمیاش، شهید علیجانی، دردِ دل کند. ادریس خاطراتش را به یاد میآورد که همراه با محمدرضا و دیگر همرزمان محلهی خود عازم «جزیره مجنون» شدند.
از چند روز قبل آنها را برای عملیات آماده کرده بودند و آنها وقتی به جزیرهی مجنون رسیدند، داخل کانال شدند و همانجا سنگر گرفتند. چون تانکهای دشمن دیده میشدند و دائم شلیک میکردند. سرانجام عملیاتشان شروع شد و آنها توانستند چند تانک را منهدم کنند. اما دشمن مجهز بود و بلافاصله تانکهای تازهای را جانشین منهدمشدهها کرد.
تا عصر که مبارزه ادامه داشت، آنها نتوانستند پیشرَوی کنند و حتی بسیاری از همرزمان خود را از دست دادند. مهماتشان هم تمام شده بود و ناچار به عقبنشینی شدند تا با تجهیزات کاملتر، عملیات تازهای را شروع کنند. محمدرضا علیجانی به هر کسی اجازه نمیداد که به خط اول برود. از نظر او کسی باید به خط اوّل میرفت که نیّت خدایی داشته باشد و نه نیّتهای زمینی.
آنها مدّتی را در گرگان، لاهیجان و آستانهی اشرفیه مأموریت کاری داشتند. محمدرضا با درایت خود توانست در آن مناطق به بهترین نحو کارهای فرهنگی محوله را انجام دهد و درسهایش را هم بهخوبی بخواند و در دانشکدهی الهیات دانشگاه تهران قبول شود. ادریس و محمدرضا مدّتی را در جبهههای جنگ بودند و بعد مأموریت یافتند که کارهای فرهنگی برخی از مناطق را سروسامان دهند.
*درباره کتاب:
کتاب «مجنون در جزیره» با روشی متفاوت به معرفی یکی از شهدای پرافتخار کشور میپردازد. نویسنده کتاب آنقدر به این شهید بزرگوار ارادت پیدا کرده است که درصدد برآمد دربارهی زندگی و مبارزات او تحقیق کند و کتابی از آن تحقیقات فراهم آورد. بنابراین با چندین نفر از دوستان نزدیک و همرزمان او دیدار و گفتوگو کرد و حاصل آن گفتوگوها را در قالبی داستانگونه و از زبان یک راوی به نام «ادریس»، در این کتاب به ثبت رساند.
نویسنده، پس از پایان هر چند بخش، اشعاری با نامِ «مجنوننامه» از شاعر گرانقدر «امین قلیخانی» آورده است.
این کتاب در مدت زمان کوتاهی به چاپ ششم رسید. عنوان هر فصل، از فیلمهای ساخته شده در حوزهی دفاع مقدس اقتباس شده است.
این کتاب پس از ترجمه به زبان انگلیسی، درحال ترجمه به زبان اردو برای شبه قاره است.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
تصاویر
از همین گوینده
-
-
-
-
-
-
-
-
ستاره ی توس (داستان زندگی خواجه نصیرالدین توسی)
-
محشای قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران - جلد 14 (بازنگری در قانون اساسی)
-
محشای قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران - جلد 13 (شورای عالی امنیت ملی)
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان