- 30648
- 1000
- 1000
- 1000
دالان سبز
در سال 1932 یک زندانی سیاهپوست و غولپیکر به اسم «جان کافی» به اتهام تجاوز و قتل دو دختر خردسال، محکوم به اعدام شد. برای اجرای حکم زندانی را به زندان ایالتی «کولد ماونتن» فرستادند.
از ایرانصدا بشنوید
«پل اجکامب» در آسایشگاه سالمندان «جورجیا» با همصحبت خود «خانم الین» گذشتهها را مرور میکند. در این گذشته میبینیم که «جان کافی» به اتهام قتل دو دختر 9 ساله «کلاوس اتریک» دستگیر میشود.
در زندان، مأمور جدید دیگرآزاری بهنام «پرسی وتمور» وارد میشود که دوست دارد در زمان اعدام زندانیان محکوم به اعدام، از نزدیک شاهد جانکندن اعدامی باشد.
همچنین در این اثنا با موشی به اسم «آقای جینگلز» آشنا میشویم که توسط «ادوارد دلاکروا»(دل)، زندانی محکوم به اعدام تربیت شده است.
ورود «بیلی وارتون» مشهور به «بیل وحشی» به دالان زندان و درگیریهایی که ایجاد میشود، منجر به زندانی شدنش در انباری متروکه میگردد. ماجرا وقتی حالت عجیبی بهخود میگیرد که درد مزمن و شدید مثانهی پُل با دستان معجزهگر جان کافی از بین میرود.
روز قبل از رفتن دل روی صندلی الکتریکی اتفاق اعجابآور دیگری رخ میدهد. آقای جینگلز که در یک حرکت ناگهانی به دنبال قرقره تا وسط دالان میدود، زیر لگد مأمور پرسی از رمق میافتد. جان زمزمه میکند که موش مرده را در دستانش قرار دهند و موش زیر نگاه متعجب پل و دیگران در دستان جان کافی، دوباره زنده میشود. همان شب موقع اعدام دل، پرسی بدون اینکه اسفنج را در آب نمک فرو کند، فرمان وصل برق را صادر میکند. درست در آخرین لحظه پل میبیند که سر و گردن و زیر پای دل خشک است. ولی امکان تغییر وضعیت وجود ندارد. در نتیجه دل با فجیعترین وضع ممکن، چسبیده به صندلی الکتریکی، شکنجه و زنده زنده کباب میشود.
روز بعد در میهمانی منزل پل، صحبت از جان کافی و قدرت خارقالعادهاش به میان میآید و «جنیس» درمییابد پل قصد دارد به وسیلهی جان کافی کاری برای «ملیندا»، همسر افسر ارشد زندان «هال» صورت دهد. اما چگونه؟ همان شب با نقشهای به همراه جان کافی به سراغ ملیندا میروند. در آنجاست که اعجاز حیرتانگیز جان کافی اتفاق میافتد و زیبایی ملیندا را که سرطان از او پیرزنی زشت و استخوانی ساخته، برمیگرداند. ولی خودش با حالی وخیم به سلولش باز میگردد.
و حال کمکم روز اعدام جان کافی نزدیک میشود ...
*دربارهی کتاب:
رمان «دالان سبز» یا «مسیر سبز» یکی از برترین و نامآشناترین رمانهای تاریخ رماننویسی و نویسندگی در دنیاست. این کتاب ابتدا از سال 1995 تا 1996 به صورت سری رمان و در شش جلد و سپس در یک جلد در 28 مارس سال 1996 از سوی انتشارات «کتابخانهی ملی آمریکا» به چاپ رسید. جالب است بدانید که هر شش جلد، پرفروشترین کتاب نیویورک تایمز در آن سال شده و تحسین همگان را برانگیخته بودند.
به گفتهی نویسنده و برخی از منتقدان، ایدهی اصلی شکلگیری این کتاب از دو چیز الهام گرفته شده است. یکی از کتاب «موشها و آدمها» نوشتهی «جان اشتاینبک» و دیگری زندگی و اعدام پسربچهی 14 سالهی سیاهپوست به نام «جورج استینی جونیور» که 50 سال قبل از نگارش کتاب (دهه 1940) توسط صندلی الکتریکی اعدام شد. چند دهه بعد، بیگناهی او توسط یکی از وکلای کارولینای جنوبی اثبات شد. تنها جرمی که «جورج» در تمام طول زندگی کوتاهش ناخواسته مرتکب آن شده بود، رنگ سیاهش بود. پرونده به قدری بازتاب داشت که «استیون کینگ» طاقت نیاورد بهراحتی از کنار آن عبور کند و در همان سال این کتاب را در جواب جامعهی نژادپرست آمریکا نوشت و توانست نظر بسیاری از مخاطبان و منتقدان را به خود جلب کند. کتابی که در توقف و برچیده شدن کشتارهای صندلی الکتریکی در آمریکا نقش بهسزایی داشت.
تأثیرگذاری این کتاب بهحدّی زیاد بوده است که در سال 1999 از روی این کتاب فیلمی نیز به همین عنوان توسط «فرانک دارابونت» و با بازی «تام هنکس» ساخته شد و خود استیون کینگ هم در نوشتن فیلمنامهی این اثر دخیل بود.
در مراسم اسکار سال 2000 این فیلم نامزد چهار اسکار شد (بهترین فیلم، بهترین بازیگر نقش مکمل مرد، بهترین فیلمنامهی اقتباسی و بهترین صداگذاری)؛ اما هیچیک از آنها را به دست نیاورد.
*دربارهی نویسنده:
«استیوِن اِدْوین کینْگ» نویسندی آمریکایی خالق بیش از 200 اثر ادبی در گونههای وحشت و خیالپردازی و به گفتهی بسیاری پرفروشترین نویسنده جهان است.
او زادهی 21 سپتامبر 1947 در «پورْتْ لَندِ مِیْن» دیده به جهان گشود. استیون در سال 1959 پس از نوشتن مقالاتی برای یک روزنامهی محلی کمتیراژ به نویسندگی علاقهمند شد. او دربارهی برنامههای تلویزیونی نقد و مقاله نوشت.
در سال 1967 پس از چاپ داستان «طبقهی شیشهای» موفقیت به او رو کرد. سال دوم دانشگاه بود که شروع به نوشتن مقالههای هفتگی برای روزنامهی دانشگاه کرد. استیون در فعالیتهای سیاسی-دانشجویی نیز شرکت جست. او یکی از اعضای تشکلهای دانشجویی بود.
رمان «کَری» در بهار 1974 چاپ شد. لازم به توضیح است که رمان «سِیلمز لات» دومین و «درخشش» سومین رمان ترسناک استیون است. موضوع داستان درخشش زمانی به ذهن استیون خطور کرد که برای استراحت با همسرش به هتلی رفته بودند.
براساس بسیاری از داستانهای استیون کینگ فیلم ساخته شده است و کارگردانان بزرگی از جمله «استنلی کوبریک» و «برایان دی پالما» آنها را کارگردانی کردهاند. از آن جمله: کری، منطقهی مرده، درخشش، رستگاری در شاوشنگ، میزری و...
*کتاب:
The Green Mile (1996)
*فیلم:
The Green Mile (1999)
در زندان، مأمور جدید دیگرآزاری بهنام «پرسی وتمور» وارد میشود که دوست دارد در زمان اعدام زندانیان محکوم به اعدام، از نزدیک شاهد جانکندن اعدامی باشد.
همچنین در این اثنا با موشی به اسم «آقای جینگلز» آشنا میشویم که توسط «ادوارد دلاکروا»(دل)، زندانی محکوم به اعدام تربیت شده است.
ورود «بیلی وارتون» مشهور به «بیل وحشی» به دالان زندان و درگیریهایی که ایجاد میشود، منجر به زندانی شدنش در انباری متروکه میگردد. ماجرا وقتی حالت عجیبی بهخود میگیرد که درد مزمن و شدید مثانهی پُل با دستان معجزهگر جان کافی از بین میرود.
روز قبل از رفتن دل روی صندلی الکتریکی اتفاق اعجابآور دیگری رخ میدهد. آقای جینگلز که در یک حرکت ناگهانی به دنبال قرقره تا وسط دالان میدود، زیر لگد مأمور پرسی از رمق میافتد. جان زمزمه میکند که موش مرده را در دستانش قرار دهند و موش زیر نگاه متعجب پل و دیگران در دستان جان کافی، دوباره زنده میشود. همان شب موقع اعدام دل، پرسی بدون اینکه اسفنج را در آب نمک فرو کند، فرمان وصل برق را صادر میکند. درست در آخرین لحظه پل میبیند که سر و گردن و زیر پای دل خشک است. ولی امکان تغییر وضعیت وجود ندارد. در نتیجه دل با فجیعترین وضع ممکن، چسبیده به صندلی الکتریکی، شکنجه و زنده زنده کباب میشود.
روز بعد در میهمانی منزل پل، صحبت از جان کافی و قدرت خارقالعادهاش به میان میآید و «جنیس» درمییابد پل قصد دارد به وسیلهی جان کافی کاری برای «ملیندا»، همسر افسر ارشد زندان «هال» صورت دهد. اما چگونه؟ همان شب با نقشهای به همراه جان کافی به سراغ ملیندا میروند. در آنجاست که اعجاز حیرتانگیز جان کافی اتفاق میافتد و زیبایی ملیندا را که سرطان از او پیرزنی زشت و استخوانی ساخته، برمیگرداند. ولی خودش با حالی وخیم به سلولش باز میگردد.
و حال کمکم روز اعدام جان کافی نزدیک میشود ...
*دربارهی کتاب:
رمان «دالان سبز» یا «مسیر سبز» یکی از برترین و نامآشناترین رمانهای تاریخ رماننویسی و نویسندگی در دنیاست. این کتاب ابتدا از سال 1995 تا 1996 به صورت سری رمان و در شش جلد و سپس در یک جلد در 28 مارس سال 1996 از سوی انتشارات «کتابخانهی ملی آمریکا» به چاپ رسید. جالب است بدانید که هر شش جلد، پرفروشترین کتاب نیویورک تایمز در آن سال شده و تحسین همگان را برانگیخته بودند.
به گفتهی نویسنده و برخی از منتقدان، ایدهی اصلی شکلگیری این کتاب از دو چیز الهام گرفته شده است. یکی از کتاب «موشها و آدمها» نوشتهی «جان اشتاینبک» و دیگری زندگی و اعدام پسربچهی 14 سالهی سیاهپوست به نام «جورج استینی جونیور» که 50 سال قبل از نگارش کتاب (دهه 1940) توسط صندلی الکتریکی اعدام شد. چند دهه بعد، بیگناهی او توسط یکی از وکلای کارولینای جنوبی اثبات شد. تنها جرمی که «جورج» در تمام طول زندگی کوتاهش ناخواسته مرتکب آن شده بود، رنگ سیاهش بود. پرونده به قدری بازتاب داشت که «استیون کینگ» طاقت نیاورد بهراحتی از کنار آن عبور کند و در همان سال این کتاب را در جواب جامعهی نژادپرست آمریکا نوشت و توانست نظر بسیاری از مخاطبان و منتقدان را به خود جلب کند. کتابی که در توقف و برچیده شدن کشتارهای صندلی الکتریکی در آمریکا نقش بهسزایی داشت.
تأثیرگذاری این کتاب بهحدّی زیاد بوده است که در سال 1999 از روی این کتاب فیلمی نیز به همین عنوان توسط «فرانک دارابونت» و با بازی «تام هنکس» ساخته شد و خود استیون کینگ هم در نوشتن فیلمنامهی این اثر دخیل بود.
در مراسم اسکار سال 2000 این فیلم نامزد چهار اسکار شد (بهترین فیلم، بهترین بازیگر نقش مکمل مرد، بهترین فیلمنامهی اقتباسی و بهترین صداگذاری)؛ اما هیچیک از آنها را به دست نیاورد.
*دربارهی نویسنده:
«استیوِن اِدْوین کینْگ» نویسندی آمریکایی خالق بیش از 200 اثر ادبی در گونههای وحشت و خیالپردازی و به گفتهی بسیاری پرفروشترین نویسنده جهان است.
او زادهی 21 سپتامبر 1947 در «پورْتْ لَندِ مِیْن» دیده به جهان گشود. استیون در سال 1959 پس از نوشتن مقالاتی برای یک روزنامهی محلی کمتیراژ به نویسندگی علاقهمند شد. او دربارهی برنامههای تلویزیونی نقد و مقاله نوشت.
در سال 1967 پس از چاپ داستان «طبقهی شیشهای» موفقیت به او رو کرد. سال دوم دانشگاه بود که شروع به نوشتن مقالههای هفتگی برای روزنامهی دانشگاه کرد. استیون در فعالیتهای سیاسی-دانشجویی نیز شرکت جست. او یکی از اعضای تشکلهای دانشجویی بود.
رمان «کَری» در بهار 1974 چاپ شد. لازم به توضیح است که رمان «سِیلمز لات» دومین و «درخشش» سومین رمان ترسناک استیون است. موضوع داستان درخشش زمانی به ذهن استیون خطور کرد که برای استراحت با همسرش به هتلی رفته بودند.
براساس بسیاری از داستانهای استیون کینگ فیلم ساخته شده است و کارگردانان بزرگی از جمله «استنلی کوبریک» و «برایان دی پالما» آنها را کارگردانی کردهاند. از آن جمله: کری، منطقهی مرده، درخشش، رستگاری در شاوشنگ، میزری و...
*کتاب:
The Green Mile (1996)
*فیلم:
The Green Mile (1999)
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان