- 39147
- 1000
- 1000
- 1000
مرصادالعباد
«مرصادالعباد مِن المبدأ إلی المعاد» یکی از مهمترین کتابهای نثر ادبیات فارسی و نیز از لطیفترین متنهای عرفانی زبان و ادبیات فارسی است.
از ایرانصدا بشنوید
بیتردید عاشقانهترین روایت از خلقت آدم، آن است که «شیخ نجمالدین رازی» معروف به «نجمالدین دایه» در کتاب «مرصادالعباد» تعریف کرده است: حکایت عاشقانهی آفرینش آدم.
چرا خدا آدم را بیواسطه، به دست خود، خلق کرد؟
در فصل چهارم از باب دوم کتاب «مرصاد العباد» نخست بخشی از آیهی هفتادو یکم سوره مبارکه «ص» آمده: «إنّی خالقُ بَشَراً مِّن طین؛ همانا من بشری از گِل خواهم آفرید»؛ و سپس این حدیث قدسی: «و پیغامبر که درود و تحیت خدا بر او باد، روایت کرده است از خداوند بزرگ و بلندمرتبه، که فرموده است: گِل آدم را چهل روز به دست خویش سِرشتم.» (مرصادالعباد، به تصحیح دکتر محمدامین ریاحی، صفحه 65).
نجمالدین رازی برداشت خود را از کیفیت خلقت آدم، به زبانی عاشقانه بیان کرده است. این صوفیِ قرن شش و هفت هجری در توضیح اینکه خداوند فرموده که «گل آدم را به دست خویش سرشتم»، نخست، مثالی زیبا آورده است. او رفتارِ پادشاهان و فرمانروایانِ حکومتهای دنیایی را هنگامی که میخواهند گنج یا شیئی بسیار گرانبها را پنهان کنند، مثالی برای تبیینِ چرایی خلقت آدم به دست خالق مطلق آورده است:
«پادشاهانِ صورتی [ظاهری، مجازی، دنیایی] چون عمارتی فرمایند [یعنی دستور ساخت ساختمانی را بدهند]، خدمتکاران بر کار کنند؛ ننگ دارند که به خودیِ خود دست در گِل نهند؛ به دیگران بازگذارند. ولکن چون کار بدان موضع رسد که گنجی خواهند نهاد، جملهی خَدَم و حَشَم را دور کنند و به خودیِ خود، دست در گِل نهند و آن موضع به قدر و اندازهی گنج راست کنند [آماده کنند] و آن گنج به خودیِ خود [یعنی با دست خود و به تنهایی] بنهند» .(مرصادالعباد، صفحه 68)
آنجا که پادشاه مطلقِ ملک و ملکوت میفرماید که گِلِ وجود آدم را به دست خویش، نه با واسطهی فرشتگان، سرشته است:
«حق تعالی چون اصناف [گونههای] موجودات میآفرید، از دنیا و آخرت و بهشت و دوزخ، وسایطِ [واسطههای] گوناگون در هر مقام بر کار کرد. چون کار به خلقت آدم رسید، گفت: «إنّی خالق بشراً مِن طین»؛ خانهی آب و گِلِ آدم من میسازم. جمعی را مشتبه شد [به اشتباه افتادند]؛ گفتند: «خلق السمٰوات والارض»، نه همه تو ساختهای؟ گفت: « این را به خودیِ خود میسازم؛ بیواسطه که در او گنجِ معرفت تعبیه خواهم کرد». (مرصادالعباد، صفحهی 68)
نجمالدین رازی در ادامه تعریف میکند که به امر خداوند، جبرئیلِ امین به زمین میآید تا مُشتی خاک بیاورد از بهر خلقت آدم. جبرئیل به زمین میآید، اما خاک او را به عزّت حق سوگند میدهد که او را رها کند و به بارگاه عالی مرتبه حق تعالی نبرد؛ چرا که طاقت قربِ حق و توان تحمل قهرِ خداوندی را ندارد:
«نزدیکان را بیش بُوَد حیرانی / کایشان دانند سیاست سلطانی» (صفحه 69)
این ماجرا پیش و پس از «مرصادالعباد» در بسیاری از کتابهای تفسیری و تاریخی زبان و ادبیات فارسی آمده است. جبرئیل دست خالی بازمیگردد و به جای او میکائیل و سپس اسرافیل به زمین می آیند؛ اما این دو فرشته مقرّب نیز با سوگند خاک مواجه میشوند و دست خالی بازمیگردند، تا اینکه نوبت به حضرت عزرائیل میرسد. فرشتهی قابضِ روح به زمین میآید و بیتوجه به سوگند و امتناع خاک، به زور و قهر، یک مشت خاک از زمین برمیگیرد؛ و فرشتگان همگی متحیر که چرا خداوند با وجودِ ناز و امتناعِ خاکِ ذلیل، «به ترکِ او نگفت و دیگری را بهجای او نخواند و این سِرّ با دیگری در میان ننهاد... الطاف الوهیت و حکمت ربوبیت به سِرّ ملایکه فرو میگفت: «إنّی اعلمُ ما لاتعلمون»؛ [همانا من چیزی را میدانم که شما نمیدانید]. شما چه دانید که ما را با این مُشتی خاک از ازل تا ابد چه کارها در پیش است؟
معذورید، که [زیرا] شما را سر و کار با عشق نبوده است. شما خشکزاهدان صومعهنشینِ حظایرِ قُدسید [حظیره قدس = یکی از نامهای بهشت] از گرم رُوان [تیزروان] خرابات عشق چه خبر دارید؟ سلامتیان را از ذوق حلاوت [شیرینی] ملامتیان چه چاشنی؟
درد دل خسته دردمندان دانند / نه خوشمنشان و خیرهخندان دانند
از سرّ قلندری تو گر محرومی / سِرّی است در آن شیوه که رندان دانند» (صفحه 70 و 71)
***
همچنانکه پیشتر اشاره شد، ماجرای آمدن فرشتگان مقرب به زمین و امتناع خاک در بسیاری از متون دیگر آمده است؛ اما آنچه روایت نجمالدین دایه را از دیگران متفاوت میکند، لحن و نگاه عاشقانهی او است. این نویسنده و صوفی نامدار ایرانی دربارهی امتناع و خودداری خاک و سرانجامی که بعد خواهد یافت، یعنی خلقت اشرف مخلوقات از خاکِ بیارزش، به زیبایی می گوید: «آری، قاعده چنین رفته است؛ هر کس عشق را منکِرتر بُوَد، چون عاشق شود، در عاشقی غالیتر [غلو کنندهتر، افراطیتر] گردد» (صفحه 70)
صاحب «مرصادالعباد» رفتهرفته جوهر عشق را بیش از پیش به متن خود میافزاید و باران محبتِ حق را عامل گِل شدنِ خاک معرفی میکند؛ خاکی برای خلقت «آدم»:
«پس از ابر کَرَم، بارانِ محبّت بر خاک آدم بارید و خاک را گِل کرد و به یَدِ قدرت، در گِل از گِل، دل کرد [یعنی با دست قدرت خویش از گِل دل را ساخت.]
از شبنم عشق خاک آدم گِل شد / صد فتنه و شور در جهان حاصل شد
سَر نِشترِ عشق بر رگ روح زدند / یک قطره فرو چکید، نامش دل شد» (صفحه 71 و 72)
***
دربارهی کتاب:
«مرصادالعباد مِن المبدأ الی المعاد» یکی از مهمترین کتابهای نثر ادبیات فارسی و نیز یکی از لطیفترین متنهای عرفانیِ این زبان است. دکتر محمدامین ریاحی، مصحح کتاب، نام آن را نیز اینطور ترجمه کرده است: «راه بندگان (راهی که ایمن است و به وسیله نگاهبانان طریقت و شریعت نگهبانی میشود) از آغاز تا انجام».
این کتاب را «شیخ نجمالدین ابوبکر عبدالله بن محمد بن شاهاور بن انوشیروان رازی»، معروف به «نجمالدین رازی» و ملقب به «نجمالدین دایه» در دو تحریر جداگانه نوشته است. نجم دایه تحریر نخست این کتاب را در سال 618 و به درخواست جمعی از اصحاب و سالکان طریقت نوشته و تحریر دوم آن را در 620 هجری نگاشته و به سلطان علاءالدین کیقباد اول سلجوقی (از امرای سلجوقی روم) تقدیم کرده است.
نجم رازی در ری به دنیا آمد و رشد کرد؛ اما برای دریافت تربیت عرفانی راهی خوارزم شد. وی در طریقت پیرو «شیخ مجدالدین بغدادی» بود و به واسطه او جزو مریدان سلسله عرفانی «کبرویه» و از پیروان «شیخ نجمالدین کبری» بوده است.
با آغاز حملهی ویرانگر مغول به ایران، نجم دایه عیال و بستگان خویش را در ری میگذارد و به همدان میرود. با ورود وحشیان مغول به همدان و قتل عام آنجا، وی به اربیل و از آنجا به دیار روم میگریزد و پس از چندین سال ماندن در آن دیار، به بغداد میرود و تا زمان مرگ (سال 654 هجری) در آن شهر زندگی میکند و مزار او نیز در همانجا است.
کتاب «مرصادالعباد» دارای یک دیباچه و پنج باب است که هر باب از شماری فصل تشکیل شده است. در مجموع این کتاب چهل فصل دارد که درباره موضوعهایی چون مبدأ موجودات عالم، اصول عرفان و طریقت حق، سلوک طبقههای گوناگون مردمان، اعم از پادشاه و عالم و قاضی و نویسنده و دهقان و دیگر قشرها است. آغازگر هریک از این فصلهای چهلگانه، ابتدا آیه ای از قرآن است و بعد یک حدیث یا روایت.
***
* کاربران گرامی، بخش بسیار شنیدنی و جذاب «داستان آفرینش انسان» را در فصل سوم این کتاب با اجرای جذاب «محسن حکیم معانی» بشنوید.
چرا خدا آدم را بیواسطه، به دست خود، خلق کرد؟
در فصل چهارم از باب دوم کتاب «مرصاد العباد» نخست بخشی از آیهی هفتادو یکم سوره مبارکه «ص» آمده: «إنّی خالقُ بَشَراً مِّن طین؛ همانا من بشری از گِل خواهم آفرید»؛ و سپس این حدیث قدسی: «و پیغامبر که درود و تحیت خدا بر او باد، روایت کرده است از خداوند بزرگ و بلندمرتبه، که فرموده است: گِل آدم را چهل روز به دست خویش سِرشتم.» (مرصادالعباد، به تصحیح دکتر محمدامین ریاحی، صفحه 65).
نجمالدین رازی برداشت خود را از کیفیت خلقت آدم، به زبانی عاشقانه بیان کرده است. این صوفیِ قرن شش و هفت هجری در توضیح اینکه خداوند فرموده که «گل آدم را به دست خویش سرشتم»، نخست، مثالی زیبا آورده است. او رفتارِ پادشاهان و فرمانروایانِ حکومتهای دنیایی را هنگامی که میخواهند گنج یا شیئی بسیار گرانبها را پنهان کنند، مثالی برای تبیینِ چرایی خلقت آدم به دست خالق مطلق آورده است:
«پادشاهانِ صورتی [ظاهری، مجازی، دنیایی] چون عمارتی فرمایند [یعنی دستور ساخت ساختمانی را بدهند]، خدمتکاران بر کار کنند؛ ننگ دارند که به خودیِ خود دست در گِل نهند؛ به دیگران بازگذارند. ولکن چون کار بدان موضع رسد که گنجی خواهند نهاد، جملهی خَدَم و حَشَم را دور کنند و به خودیِ خود، دست در گِل نهند و آن موضع به قدر و اندازهی گنج راست کنند [آماده کنند] و آن گنج به خودیِ خود [یعنی با دست خود و به تنهایی] بنهند» .(مرصادالعباد، صفحه 68)
آنجا که پادشاه مطلقِ ملک و ملکوت میفرماید که گِلِ وجود آدم را به دست خویش، نه با واسطهی فرشتگان، سرشته است:
«حق تعالی چون اصناف [گونههای] موجودات میآفرید، از دنیا و آخرت و بهشت و دوزخ، وسایطِ [واسطههای] گوناگون در هر مقام بر کار کرد. چون کار به خلقت آدم رسید، گفت: «إنّی خالق بشراً مِن طین»؛ خانهی آب و گِلِ آدم من میسازم. جمعی را مشتبه شد [به اشتباه افتادند]؛ گفتند: «خلق السمٰوات والارض»، نه همه تو ساختهای؟ گفت: « این را به خودیِ خود میسازم؛ بیواسطه که در او گنجِ معرفت تعبیه خواهم کرد». (مرصادالعباد، صفحهی 68)
نجمالدین رازی در ادامه تعریف میکند که به امر خداوند، جبرئیلِ امین به زمین میآید تا مُشتی خاک بیاورد از بهر خلقت آدم. جبرئیل به زمین میآید، اما خاک او را به عزّت حق سوگند میدهد که او را رها کند و به بارگاه عالی مرتبه حق تعالی نبرد؛ چرا که طاقت قربِ حق و توان تحمل قهرِ خداوندی را ندارد:
«نزدیکان را بیش بُوَد حیرانی / کایشان دانند سیاست سلطانی» (صفحه 69)
این ماجرا پیش و پس از «مرصادالعباد» در بسیاری از کتابهای تفسیری و تاریخی زبان و ادبیات فارسی آمده است. جبرئیل دست خالی بازمیگردد و به جای او میکائیل و سپس اسرافیل به زمین می آیند؛ اما این دو فرشته مقرّب نیز با سوگند خاک مواجه میشوند و دست خالی بازمیگردند، تا اینکه نوبت به حضرت عزرائیل میرسد. فرشتهی قابضِ روح به زمین میآید و بیتوجه به سوگند و امتناع خاک، به زور و قهر، یک مشت خاک از زمین برمیگیرد؛ و فرشتگان همگی متحیر که چرا خداوند با وجودِ ناز و امتناعِ خاکِ ذلیل، «به ترکِ او نگفت و دیگری را بهجای او نخواند و این سِرّ با دیگری در میان ننهاد... الطاف الوهیت و حکمت ربوبیت به سِرّ ملایکه فرو میگفت: «إنّی اعلمُ ما لاتعلمون»؛ [همانا من چیزی را میدانم که شما نمیدانید]. شما چه دانید که ما را با این مُشتی خاک از ازل تا ابد چه کارها در پیش است؟
معذورید، که [زیرا] شما را سر و کار با عشق نبوده است. شما خشکزاهدان صومعهنشینِ حظایرِ قُدسید [حظیره قدس = یکی از نامهای بهشت] از گرم رُوان [تیزروان] خرابات عشق چه خبر دارید؟ سلامتیان را از ذوق حلاوت [شیرینی] ملامتیان چه چاشنی؟
درد دل خسته دردمندان دانند / نه خوشمنشان و خیرهخندان دانند
از سرّ قلندری تو گر محرومی / سِرّی است در آن شیوه که رندان دانند» (صفحه 70 و 71)
***
همچنانکه پیشتر اشاره شد، ماجرای آمدن فرشتگان مقرب به زمین و امتناع خاک در بسیاری از متون دیگر آمده است؛ اما آنچه روایت نجمالدین دایه را از دیگران متفاوت میکند، لحن و نگاه عاشقانهی او است. این نویسنده و صوفی نامدار ایرانی دربارهی امتناع و خودداری خاک و سرانجامی که بعد خواهد یافت، یعنی خلقت اشرف مخلوقات از خاکِ بیارزش، به زیبایی می گوید: «آری، قاعده چنین رفته است؛ هر کس عشق را منکِرتر بُوَد، چون عاشق شود، در عاشقی غالیتر [غلو کنندهتر، افراطیتر] گردد» (صفحه 70)
صاحب «مرصادالعباد» رفتهرفته جوهر عشق را بیش از پیش به متن خود میافزاید و باران محبتِ حق را عامل گِل شدنِ خاک معرفی میکند؛ خاکی برای خلقت «آدم»:
«پس از ابر کَرَم، بارانِ محبّت بر خاک آدم بارید و خاک را گِل کرد و به یَدِ قدرت، در گِل از گِل، دل کرد [یعنی با دست قدرت خویش از گِل دل را ساخت.]
از شبنم عشق خاک آدم گِل شد / صد فتنه و شور در جهان حاصل شد
سَر نِشترِ عشق بر رگ روح زدند / یک قطره فرو چکید، نامش دل شد» (صفحه 71 و 72)
***
دربارهی کتاب:
«مرصادالعباد مِن المبدأ الی المعاد» یکی از مهمترین کتابهای نثر ادبیات فارسی و نیز یکی از لطیفترین متنهای عرفانیِ این زبان است. دکتر محمدامین ریاحی، مصحح کتاب، نام آن را نیز اینطور ترجمه کرده است: «راه بندگان (راهی که ایمن است و به وسیله نگاهبانان طریقت و شریعت نگهبانی میشود) از آغاز تا انجام».
این کتاب را «شیخ نجمالدین ابوبکر عبدالله بن محمد بن شاهاور بن انوشیروان رازی»، معروف به «نجمالدین رازی» و ملقب به «نجمالدین دایه» در دو تحریر جداگانه نوشته است. نجم دایه تحریر نخست این کتاب را در سال 618 و به درخواست جمعی از اصحاب و سالکان طریقت نوشته و تحریر دوم آن را در 620 هجری نگاشته و به سلطان علاءالدین کیقباد اول سلجوقی (از امرای سلجوقی روم) تقدیم کرده است.
نجم رازی در ری به دنیا آمد و رشد کرد؛ اما برای دریافت تربیت عرفانی راهی خوارزم شد. وی در طریقت پیرو «شیخ مجدالدین بغدادی» بود و به واسطه او جزو مریدان سلسله عرفانی «کبرویه» و از پیروان «شیخ نجمالدین کبری» بوده است.
با آغاز حملهی ویرانگر مغول به ایران، نجم دایه عیال و بستگان خویش را در ری میگذارد و به همدان میرود. با ورود وحشیان مغول به همدان و قتل عام آنجا، وی به اربیل و از آنجا به دیار روم میگریزد و پس از چندین سال ماندن در آن دیار، به بغداد میرود و تا زمان مرگ (سال 654 هجری) در آن شهر زندگی میکند و مزار او نیز در همانجا است.
کتاب «مرصادالعباد» دارای یک دیباچه و پنج باب است که هر باب از شماری فصل تشکیل شده است. در مجموع این کتاب چهل فصل دارد که درباره موضوعهایی چون مبدأ موجودات عالم، اصول عرفان و طریقت حق، سلوک طبقههای گوناگون مردمان، اعم از پادشاه و عالم و قاضی و نویسنده و دهقان و دیگر قشرها است. آغازگر هریک از این فصلهای چهلگانه، ابتدا آیه ای از قرآن است و بعد یک حدیث یا روایت.
***
* کاربران گرامی، بخش بسیار شنیدنی و جذاب «داستان آفرینش انسان» را در فصل سوم این کتاب با اجرای جذاب «محسن حکیم معانی» بشنوید.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان