- 51772
- 1000
- 1000
- 1000
افسانههای ایرانی
«افسانه» که در زبان پارسی میانه به آن «afsân» میگفتند، به معنای داستانی خیالی و اخلاقی است که رایج بوده باشد و راست پنداشته شود یا زمانی راست پنداشته میشد. این داستانها ممکن است درباره موقعیت یا شخصیت یا مکانی واقعی باشند.
از ایرانصدا بشنوید
افسانه اول «کلاهی برای سلطان»: سالها پیش مرد حقه بازی با شاگردش شهر به شهر و آبادی به آبادی میگشتند و نان بخور و نمیری به دست میآوردند. روزی به پایتخت و نزد سلطان و خادمانش رسیدند. شاگرد برای سلطان شعر خواند و کیسهای زر گرفت. مرد حقهباز با خود فکر کرد اگر خودش شعر بخواند، حتماً دو کیسه زر میگیرد، اما ازقضا روز بعد....
افسانه دوم «شغال و باغ انگور»: در روزگاران قدیم شغال مکاری بود که از مرغ و خروسها و میوههای باغهای مردمان دزدی میکرد. پیرمردی باغی داشت و شغال انگورهای باغ او را میدزدید. پیرمرد تصمیم گرفت او را تنبیه کند و نقشههای متعددی کشید، ولی هربار از شغال شکست میخورد...
افسانه سوم «جوان و غریبه»: سالها پیش بازرگانی میزیست که پسری داشت و او را بسیار دوست میداشت. وقتی زمان مرگش فرارسید، اهل خانه را جمع کرد و گفت: پسرم تو شیره جان منی! بعد از مرگم کاری نکن که مردم با دیدنت بر من لعن و نفرین بفرستند. بعد از رفتن من تلاش کن و هرچه زودتر کاری کن که سر و سامان بگیری و کار و پیشه آبرومندی راه بینداز و دخترعموی عقد کردهات را به خانه خود ببر...
افسانه چهارم «درخت سیب»: سالها پیش در نزدیکی دهی و روی تپهای، درخت بیثمری سر بر آسمان کشیده بود. در کنار آن نهری روان بود. روزی آدمی را دید که به سمتش میآید. مرد در زیر سایه درخت نشست تا کمی استراحت کند. او با خود درباره بزی که گم کرده بود، حرف میزد. درخت که فکر میکرد مرد میخواهد آنجا بماند و روزش را خراب کند، تصمیم گرفت کاری کند تا آنجا را ترک کند و دیگر هرگز برنگردد...
افسانه پنجم «ماهیگیر و مرغ دریایی»: سالها پیش در کنار دریایی دوردست، ماهیگیری با زن و فرزندانش زندگی میکرد. او هر روز ماهی میگرفت، تا روزی که ناگهان دیگر رزق و روزیش بریده شد. او مرغان دریایی را دید که ماهی میگرفتند. پس فکر کرد آنها باعث قحطی ماهی شدهاند و آنها را تهدید کرد تا از آنجا بروند....
افسانه ششم «بقال و مرد غریب»: در روزگاران قدیم در ولایتی دور، بقال مهربان و مردمداری زندگی میکرد. روزی مرد غریبی به مغازه او آمد و نشانی جایی را از او پرسید. بعد کیسه پولی به او سپرد و گفت: در این شهر غریبم و کیسهام نزد تو باشد. هر از چند گاهی میآیم و چند سکهای از آن برمیدارم. بعد از چند روز مرد غریبه نزد او آمد و....
افسانه دوم «شغال و باغ انگور»: در روزگاران قدیم شغال مکاری بود که از مرغ و خروسها و میوههای باغهای مردمان دزدی میکرد. پیرمردی باغی داشت و شغال انگورهای باغ او را میدزدید. پیرمرد تصمیم گرفت او را تنبیه کند و نقشههای متعددی کشید، ولی هربار از شغال شکست میخورد...
افسانه سوم «جوان و غریبه»: سالها پیش بازرگانی میزیست که پسری داشت و او را بسیار دوست میداشت. وقتی زمان مرگش فرارسید، اهل خانه را جمع کرد و گفت: پسرم تو شیره جان منی! بعد از مرگم کاری نکن که مردم با دیدنت بر من لعن و نفرین بفرستند. بعد از رفتن من تلاش کن و هرچه زودتر کاری کن که سر و سامان بگیری و کار و پیشه آبرومندی راه بینداز و دخترعموی عقد کردهات را به خانه خود ببر...
افسانه چهارم «درخت سیب»: سالها پیش در نزدیکی دهی و روی تپهای، درخت بیثمری سر بر آسمان کشیده بود. در کنار آن نهری روان بود. روزی آدمی را دید که به سمتش میآید. مرد در زیر سایه درخت نشست تا کمی استراحت کند. او با خود درباره بزی که گم کرده بود، حرف میزد. درخت که فکر میکرد مرد میخواهد آنجا بماند و روزش را خراب کند، تصمیم گرفت کاری کند تا آنجا را ترک کند و دیگر هرگز برنگردد...
افسانه پنجم «ماهیگیر و مرغ دریایی»: سالها پیش در کنار دریایی دوردست، ماهیگیری با زن و فرزندانش زندگی میکرد. او هر روز ماهی میگرفت، تا روزی که ناگهان دیگر رزق و روزیش بریده شد. او مرغان دریایی را دید که ماهی میگرفتند. پس فکر کرد آنها باعث قحطی ماهی شدهاند و آنها را تهدید کرد تا از آنجا بروند....
افسانه ششم «بقال و مرد غریب»: در روزگاران قدیم در ولایتی دور، بقال مهربان و مردمداری زندگی میکرد. روزی مرد غریبی به مغازه او آمد و نشانی جایی را از او پرسید. بعد کیسه پولی به او سپرد و گفت: در این شهر غریبم و کیسهام نزد تو باشد. هر از چند گاهی میآیم و چند سکهای از آن برمیدارم. بعد از چند روز مرد غریبه نزد او آمد و....
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
تصاویر
از همین گوینده
-
-
-
-
-
-
-
-
ستاره ی توس (داستان زندگی خواجه نصیرالدین توسی)
-
محشای قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران - جلد 14 (بازنگری در قانون اساسی)
-
محشای قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران - جلد 13 (شورای عالی امنیت ملی)
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان