- 19450
- 1000
- 1000
- 1000
عصمت
در میان 2600نام پر افتخار که تا ابد در حافظه ی تاریخ پایتخت مقاومت ایران، دزفول قهرمان،ماندگارند،نام 414شیرزن شهیدمی درخشد.این کتاب تقدیم به همه ی غیور مردان و شیرزنان دزفولی...
از ایرانصدا بشنوید
شهید «عصمت پورانوری» در سن 19 سالگی و 66 روز پس از آغاز زندگی مشترکش، در 19 آذرماه 1360 بر اثر بمباران هواپیماهای دشمن بعثی به شهادت رسید. روایت زندگی و خصوصاً روایت ازدواج این شهیده ی والامقام ، می تواند الگویی برای تمامی دختران این سرزمین باشد.
عصمت پورانوری یکی از 414 شهیده مؤمن و مظلوم شهرستان دزفول است که در جریان چنگ تحمیلی و در زیر بمباران و موشکباران شهرهای مسکونی توسط رژیم بعثی عراق به شهات رسیدند. کتاب عصمت، یادآوری خاطرات مادرِ این شهیده می باشد که توسط سیده رقیه آذرنگ جمع آوری و تدوین گشته است. نوشته های در عین حال اینکه خاطره گونه می باشد، اما حالتی داستان وار به خود گرفته و این بهانه ای شده تا خواننده کتاب هر چه بیشتر با فضای موجود حاکم بر کتاب ارتباط برقرار کند و این خصوصیت باعث جذابتر شدن متن و محتوای کتاب شده است. ماجرای زندگی عصمت و حضور معنویاش که پس از شهادت نیز برای مادر به یقین رسیده است در واژه واژه این کتاب شکل گرفته و نویسنده در دلنوشته خود که در پیشگفتار کتاب آورده، این نکته را بیان کرده است و در ادامه نیز با اشاره به خوابی که دیده، این مطلب را بیان می کند که در جریان جمع آوری خاطرات و مطالب مربوط به کتاب، از حضور معنوی خود شهیده بهرهمند گشته و خود، کار را همان گونه که می خواست هدایت کرده است. کتاب عصمت شامل 7 روایت (بخش) می باشد که از آغاز تا پایان زندگی شهیده عصمت پورانوری را روایت می کند. در پایان این 7 روایت، شهادت شهید جاویدالاثر علیرضا پورانوری از زبان همرزمش آمده و بعد از آن گزیده ای از نامه شهید علیرضا پورانوری (برادر شهیده) آورده شده و در و در آخر مطالب دکتر محمدرضا سنگری بر کتاب پایان آن را رقم زده است، و حسن ختام پایان کتاب، نمونه ای از عکس ها و دستنوشته های عصمت پورانوری جایگزین شده است و بر زیبایی کتاب افزوده است.
در قسمتی از این کتاب می شنوید:
… باز هم حرفشان گل کرده بود. وقتی با هم حرف می زدند، انگار به اندازه یک سال با هم حرف داشتند. عصمت از وضعیت شهر می گفت، علیرضا هم از جبهه و جنگ. من هم با اشتیاق به حرفهایشان گوش می دادم. گاهی با حرف های علی اشک می ریختم. از شهدا که تعریف می کرد، دلم می سوخت و …
* این کتاب در 216 صفحه و مصور، توسط انتشارات صریر تهران در بهار 1395 به زیور چاپ آراسته شده و در اختیار علاقمندان قرار گرفته است.
با تشکر از بهروز رضوی که بخشی از این کتاب با صدای گرم خود ما را همراهی کردند.
همه ی عوامل این کتاب تلاش داشتند تا کاری ماندگار را به نام شهیده عصمت پورانوری ساخته و تقدیم نمایند. راوی این اثر«نازنین مهیمنی» تلاش خود را کرد تا با عشق بتواند به زبان و گویش مردم شهید پرور دزفول نزدیک شود،که البته این مهم به قدر بضاعت صورت گرفت و تلاشی بود برای نزدیک شدن هر چه بیشتر مخاطب به خطه ی جنوب ایران عزیزمان.
با توجه به استقبال ویژه مخاطبان و خوانندگان این کتاب، در آینده ی نه چندان دور این اثر شنیدنی به زبان و گویش های دیگری نیز بازگو خواهد شد تا با هر زبان و قوم و آیینی در زیر پرچم واحد ایران پر شکوه بار دیگر بشنویم و بدانیم آنچه ندیدیم و درک نکردیم و شاید یاد آوری باشد.
درود بر همه ی مردم عزیز ایران از جنوب و غرب گرفته تا شمال و شرق، به ویژه اهالی خونگرم و نجیب دزفول همیشه تا ابد مقاوم.
عصمت پورانوری یکی از 414 شهیده مؤمن و مظلوم شهرستان دزفول است که در جریان چنگ تحمیلی و در زیر بمباران و موشکباران شهرهای مسکونی توسط رژیم بعثی عراق به شهات رسیدند. کتاب عصمت، یادآوری خاطرات مادرِ این شهیده می باشد که توسط سیده رقیه آذرنگ جمع آوری و تدوین گشته است. نوشته های در عین حال اینکه خاطره گونه می باشد، اما حالتی داستان وار به خود گرفته و این بهانه ای شده تا خواننده کتاب هر چه بیشتر با فضای موجود حاکم بر کتاب ارتباط برقرار کند و این خصوصیت باعث جذابتر شدن متن و محتوای کتاب شده است. ماجرای زندگی عصمت و حضور معنویاش که پس از شهادت نیز برای مادر به یقین رسیده است در واژه واژه این کتاب شکل گرفته و نویسنده در دلنوشته خود که در پیشگفتار کتاب آورده، این نکته را بیان کرده است و در ادامه نیز با اشاره به خوابی که دیده، این مطلب را بیان می کند که در جریان جمع آوری خاطرات و مطالب مربوط به کتاب، از حضور معنوی خود شهیده بهرهمند گشته و خود، کار را همان گونه که می خواست هدایت کرده است. کتاب عصمت شامل 7 روایت (بخش) می باشد که از آغاز تا پایان زندگی شهیده عصمت پورانوری را روایت می کند. در پایان این 7 روایت، شهادت شهید جاویدالاثر علیرضا پورانوری از زبان همرزمش آمده و بعد از آن گزیده ای از نامه شهید علیرضا پورانوری (برادر شهیده) آورده شده و در و در آخر مطالب دکتر محمدرضا سنگری بر کتاب پایان آن را رقم زده است، و حسن ختام پایان کتاب، نمونه ای از عکس ها و دستنوشته های عصمت پورانوری جایگزین شده است و بر زیبایی کتاب افزوده است.
در قسمتی از این کتاب می شنوید:
… باز هم حرفشان گل کرده بود. وقتی با هم حرف می زدند، انگار به اندازه یک سال با هم حرف داشتند. عصمت از وضعیت شهر می گفت، علیرضا هم از جبهه و جنگ. من هم با اشتیاق به حرفهایشان گوش می دادم. گاهی با حرف های علی اشک می ریختم. از شهدا که تعریف می کرد، دلم می سوخت و …
* این کتاب در 216 صفحه و مصور، توسط انتشارات صریر تهران در بهار 1395 به زیور چاپ آراسته شده و در اختیار علاقمندان قرار گرفته است.
با تشکر از بهروز رضوی که بخشی از این کتاب با صدای گرم خود ما را همراهی کردند.
همه ی عوامل این کتاب تلاش داشتند تا کاری ماندگار را به نام شهیده عصمت پورانوری ساخته و تقدیم نمایند. راوی این اثر«نازنین مهیمنی» تلاش خود را کرد تا با عشق بتواند به زبان و گویش مردم شهید پرور دزفول نزدیک شود،که البته این مهم به قدر بضاعت صورت گرفت و تلاشی بود برای نزدیک شدن هر چه بیشتر مخاطب به خطه ی جنوب ایران عزیزمان.
با توجه به استقبال ویژه مخاطبان و خوانندگان این کتاب، در آینده ی نه چندان دور این اثر شنیدنی به زبان و گویش های دیگری نیز بازگو خواهد شد تا با هر زبان و قوم و آیینی در زیر پرچم واحد ایران پر شکوه بار دیگر بشنویم و بدانیم آنچه ندیدیم و درک نکردیم و شاید یاد آوری باشد.
درود بر همه ی مردم عزیز ایران از جنوب و غرب گرفته تا شمال و شرق، به ویژه اهالی خونگرم و نجیب دزفول همیشه تا ابد مقاوم.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان