- 30914
- 1000
- 1000
- 1000
قطار به موقع رسید
جنگ زندگیها و عشقهای زیادی را از بین برده است و در این کتاب، هاینریش بل، با نگاهی منتقدانه به جنگ جهانی دوم و با تصویرسازی از ذهن و روح سربازانی که به جنگ رفته اند، موضع ضد جنگش را گوشزد می کند...
از ایرانصدا بشنوید
«قطار به موقع رسید» داستان لحظههایی است که از دست می دهیم؛ داستان ناامیدیهایی است که جنگ به زندگی آدمها وارد میکند. داستان عمری است که می گذرد و می رود. نویسنده با کلمه «خیلی زود» روایتی از ناامیدی را از ابتدای داستان بازسازی می کند و از آن درونمایه می سازد؛ به گونه ای که این اثر با عبارت «خیلی زود» در دنیا شناخته شده است.
«قطار به موقع رسید» درباره سرباز جوانی است که مرخصیاش تمام شده و در راه برگشت به محل خدمتش، لهستان، در حالی که به زودی 24ساله خواهد شد، ناگهان به این یقین میرسد که به زودی میمیرد. این قطار که صدها سرباز دیگر در آن حضور دارند و به سمت محل خدمتشان برمیگردند، او را به جایی میبرد که مرگ انتظارش را میکشد، جایی که در آن خواهد مرد.
آندره آس، این جوان 23 ساله، مدام در چهرهی آدمهای دور و برش ترس از مرگ، ناامیدی و عدم تعادل را میبیند. قیافهی همهی سربازها شکل هم شده و همه، مثل لاشههایی روی هم انباشته شدهاند و بوی تعفن و عرق و چرک، مگسها را دورشان جمع کرده است. انبوهی گوشت که آمادهی سلاخی شدن در جبههها هستند، دسته دسته در ایستگاههای مختلف قطار، کم و زیاد میشوند تا در روزهای به ظاهر پایانی جنگ که امکان پیروزی متفقین بسیار است، آخرین تلاشهایشان را برای پیروزی نازیسم بکنند....
هاینریش تئودور بُل نویسندهٔ آلمانی و برندهٔ جایزه نوبل ادبی است. بیشتر آثار او به جنگ (بهخصوص جنگ جهانی دوم) و آثار پس از آن میپردازد.
هاینریش بُل عاشق مردمان ساده و بیغلوغش است و قهرمانان داستانهای او درماندگان و شکستخوردگاناند، اما بُل آنها را شکستخورده نمیداند و نشان میدهد که حرص به کسب مال و مقام، وقتی که انسان میتواند باوجود دشواریها تا به آخر انسان باقی بماند، واقعاً درخور استهزاست؛ و بُل کسی است که تا به آخر انسان باقی میماند.
«قطار به موقع رسید» درباره سرباز جوانی است که مرخصیاش تمام شده و در راه برگشت به محل خدمتش، لهستان، در حالی که به زودی 24ساله خواهد شد، ناگهان به این یقین میرسد که به زودی میمیرد. این قطار که صدها سرباز دیگر در آن حضور دارند و به سمت محل خدمتشان برمیگردند، او را به جایی میبرد که مرگ انتظارش را میکشد، جایی که در آن خواهد مرد.
آندره آس، این جوان 23 ساله، مدام در چهرهی آدمهای دور و برش ترس از مرگ، ناامیدی و عدم تعادل را میبیند. قیافهی همهی سربازها شکل هم شده و همه، مثل لاشههایی روی هم انباشته شدهاند و بوی تعفن و عرق و چرک، مگسها را دورشان جمع کرده است. انبوهی گوشت که آمادهی سلاخی شدن در جبههها هستند، دسته دسته در ایستگاههای مختلف قطار، کم و زیاد میشوند تا در روزهای به ظاهر پایانی جنگ که امکان پیروزی متفقین بسیار است، آخرین تلاشهایشان را برای پیروزی نازیسم بکنند....
هاینریش تئودور بُل نویسندهٔ آلمانی و برندهٔ جایزه نوبل ادبی است. بیشتر آثار او به جنگ (بهخصوص جنگ جهانی دوم) و آثار پس از آن میپردازد.
هاینریش بُل عاشق مردمان ساده و بیغلوغش است و قهرمانان داستانهای او درماندگان و شکستخوردگاناند، اما بُل آنها را شکستخورده نمیداند و نشان میدهد که حرص به کسب مال و مقام، وقتی که انسان میتواند باوجود دشواریها تا به آخر انسان باقی بماند، واقعاً درخور استهزاست؛ و بُل کسی است که تا به آخر انسان باقی میماند.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان