- 4329
- 1000
- 1000
- 1000
شهید «یوسف کلاهدوز»
«شهید یوسف» کلاهدوز عاشق مطالعه بود و بیشتر اوقات فراغت خود را صرف ورزش، نقاشی و مطالعه میکرد. وی علاقه بسیاری به مطالعه داستان و رمان داشت و به داستان های «جلال آل احمد» و همسرش «سیمین دانشور» علاقه مند بود.
از ایرانصدا بشنوید
شهید«یوسف کلاهدوز» در روز اول دی 1325 هـجری شمسی در شهرستان قوچان متولد شد. فردی معتقد و به شدت اهل مطالعه بود. با وجودی که در آن زمان عمّال رژیم شاه به فروریختن فرهنگ اسلامی کمر همت بسته بودند و مانع تراشی میکردند، یوسف سعی داشت هرچه بیشتر فرهنگ غنی اسلام را در محیط زندگی و نماز جماعت را در محیط دبیرستان مطرح کند و با استقبال خوب دیگران روبهرو شد.
شهید کلاهدوز به مطالعه اکتفا نمیکرد، بلکه سعی داشت آموختهها و خصلتهای نیکوی خود را به دیگران منتقل کند. او در سالهای جوانی، ایثار و فداکاری و از خودگذشتگی را عملاً به دیگران یاد میداد و رفتارش سرمشق و الگویی برای همگان بود.
پس از پایان تحصیلات دبیرستان، باوجود آنکه ارتش آن زمان محل مناسبی برای افراد مذهبی نبود، وارد دانشگاه افسری شد. او با اهداف خاصی وارد این لباس شد و خود را در ظاهر معتقد به رژیم نشان میداد، ولی عملاً به ترویج اصول و ارزشهای اسلامی میپرداخت و افرادی را که رگههای مذهبی داشتند به تشکلهای اسلامی و مبارز پیرو خط امام پیوند میداد تا از این راه بتواند به مبارزاتش وسعت ببخشد و ضربه های اساسی بر پیکره حاکمیت آن زمان وارد کند. وی در این راه از هیچ کوششی فروگذار نکرد و هر جا شخصیتی را میشناخت که در راه اعتلای اسلام قلم میزد و قدم برمیداشت، با او ارتباط برقرار میکرد. شهید «آیت» و شهید «حجتالاسلام محمد منتظری» از جمله کسانی بودند که با آنها روابط نزدیکی داشت.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در 22بهمن سال1357 به همراه شهدای گرانقدری چون شهید«حجتالاسلام محمد منتظری»، سرتیپ شهید«موسی نامجو» و سرتیپ شهید «حسن اقاربپرست»، در اقامتگاه حضرت امام خمینی در مدرسه «علوی» یک کمیته نظامی را تشکیل دادند که بازوی قوی برای انقلاب محسوب میشد.
شهید کلاهدوز از همان ابتدا با اعتقاد به اصل آموزش مکتبی-نظامی اهتمام فراوانی به ایجاد واحدهای آموزشی و توسعه داشت و از اولین مسئولان واحد آموزش در سپاه بود.
در سال1360 هنگامی که با دیگر سرداران اسلام و حدود یک صد تن از رزمندگان اسلام از جبهههای جنوب به تهران برمیگشت، براثر سانحه هوایی در منطقه کهریزک تهران به درجه رفیع شهادت نائل آمد و این چنین مرغ باغ ملکوت از قفس تن رها شد و از عالم خاک به عالم اعلی سفر کرد.
...از لابهلای خاطرات همسر شهید...
عقدمان سال 52 بود. ترم شش را تمام کرده بودم. شب ولادت حضرت زهرا(س) مراسم عقدمان بود؛ خیلی ساده و مختصر، سی، چهل نفر از فامیلها بودند و خانواده خودش. سر عقد یوسف یک دستبند نقره به من داد. خیلی قشنگ بود. قابهای دایرهای داشت که تصویر جاهای دیدنی را رویش حکاکی کرده بودند، مثل برج ایفل و این چیزها. توی سفرش به انگلیس و فرانسه برای همسر آیندهاش خریده بود؛ اما آیینه و شمعدان نخریدیم. الان اگر کسی هیچ خریدی نکند، آیینه و شمعدان را می خرد، آن هم اصفهانیها که رسمشان مفصل است...
شهید کلاهدوز به مطالعه اکتفا نمیکرد، بلکه سعی داشت آموختهها و خصلتهای نیکوی خود را به دیگران منتقل کند. او در سالهای جوانی، ایثار و فداکاری و از خودگذشتگی را عملاً به دیگران یاد میداد و رفتارش سرمشق و الگویی برای همگان بود.
پس از پایان تحصیلات دبیرستان، باوجود آنکه ارتش آن زمان محل مناسبی برای افراد مذهبی نبود، وارد دانشگاه افسری شد. او با اهداف خاصی وارد این لباس شد و خود را در ظاهر معتقد به رژیم نشان میداد، ولی عملاً به ترویج اصول و ارزشهای اسلامی میپرداخت و افرادی را که رگههای مذهبی داشتند به تشکلهای اسلامی و مبارز پیرو خط امام پیوند میداد تا از این راه بتواند به مبارزاتش وسعت ببخشد و ضربه های اساسی بر پیکره حاکمیت آن زمان وارد کند. وی در این راه از هیچ کوششی فروگذار نکرد و هر جا شخصیتی را میشناخت که در راه اعتلای اسلام قلم میزد و قدم برمیداشت، با او ارتباط برقرار میکرد. شهید «آیت» و شهید «حجتالاسلام محمد منتظری» از جمله کسانی بودند که با آنها روابط نزدیکی داشت.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در 22بهمن سال1357 به همراه شهدای گرانقدری چون شهید«حجتالاسلام محمد منتظری»، سرتیپ شهید«موسی نامجو» و سرتیپ شهید «حسن اقاربپرست»، در اقامتگاه حضرت امام خمینی در مدرسه «علوی» یک کمیته نظامی را تشکیل دادند که بازوی قوی برای انقلاب محسوب میشد.
شهید کلاهدوز از همان ابتدا با اعتقاد به اصل آموزش مکتبی-نظامی اهتمام فراوانی به ایجاد واحدهای آموزشی و توسعه داشت و از اولین مسئولان واحد آموزش در سپاه بود.
در سال1360 هنگامی که با دیگر سرداران اسلام و حدود یک صد تن از رزمندگان اسلام از جبهههای جنوب به تهران برمیگشت، براثر سانحه هوایی در منطقه کهریزک تهران به درجه رفیع شهادت نائل آمد و این چنین مرغ باغ ملکوت از قفس تن رها شد و از عالم خاک به عالم اعلی سفر کرد.
...از لابهلای خاطرات همسر شهید...
عقدمان سال 52 بود. ترم شش را تمام کرده بودم. شب ولادت حضرت زهرا(س) مراسم عقدمان بود؛ خیلی ساده و مختصر، سی، چهل نفر از فامیلها بودند و خانواده خودش. سر عقد یوسف یک دستبند نقره به من داد. خیلی قشنگ بود. قابهای دایرهای داشت که تصویر جاهای دیدنی را رویش حکاکی کرده بودند، مثل برج ایفل و این چیزها. توی سفرش به انگلیس و فرانسه برای همسر آیندهاش خریده بود؛ اما آیینه و شمعدان نخریدیم. الان اگر کسی هیچ خریدی نکند، آیینه و شمعدان را می خرد، آن هم اصفهانیها که رسمشان مفصل است...
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
-
-
نظری ثبت نشده است