- 5250
- 1000
- 1000
- 1000
شهید داوود حیدری
شهادت سردار شهید «داوود حیدری» همچون مولایش امام حسین (ع) بود. سرش از تن جدا شد. مانند علمدار کربلا دستش قطع شد و چونان حضرت زهرا (س) با پهلوی شکسته به عروج عاشقانه شتافت و در میهمانی کروبیان حضور یافت....
از ایرانصدا بشنوید
«داوود» سال 1342 در تهران، در خانوادهای مذهبی، دیده به جهان گشود. پدرش فردی نظامی بود، از این رو خانوادهاش همواره برای مأموریت، از این شهر به آن شهر میرفتند. داوود کلاس اول و دوم را در دبستان «طبسی» تهران گذراند. پس از آن پدرش به «اسلامآباد غرب» مأموریت یافت و او تا پنجم ابتدایی را در آنجاخواند. داوود دوره راهنمایی را در تهران، مدرسه «شهیاد» پشت سر گذاشت و پس از آن برای ادامه تحصیل، وارد دبیرستان «اختری» شد. تا کلاس سوم در این مدرسه به تحصیل پرداخت و پس از آن، برای حضور در جبهه، مجبور به ترک تحصیل شد. داوود در راهپیماییها و دیگر حرکتهای مردمی، حضور جدی و پرتلاشی داشت و شب و روز خود را وقف انقلاب اسلامی کرد. چه شبها که مادر با دلشوره و نگرانی به انتظار آمدنش چشم به در میدوخت و چه روزها که با لباس خونین از تظاهرات به خانه برمیگشت و حدیث شهادت دوستانش را بازگو میکرد. برای پخش اعلامیههای حضرت امام (رحمة الله علیه) در میان دانشآموزان مدرسه از هیچ کوشش فروگذار نمیکرد.
داوودِ با شهامت و خستگیناپذیر، در روزهای پیروزی انقلاب حضور یافت... داوود حیدری برای حفظ دستاوردهای انقلاب اسلامی، فعالانه برای مبارزه با گروهکهای ضد انقلاب قیام کرد. در مدرسه برای ایجاد تشکلی واحد برای انقلابیون جوان، انجمن اسلامی راه انداخت؛ در عین حال، از مطالعه و تحصیل باز نمیایستاد. او به عنوان عضو فعال مسجد «امام جعفر صادق » جوانان محل را جذب مسجد میکرد و برنامه های فرهنگی برای آنان ترتیب میداد. کتابخانه مسجد را فعال و در ترویج کتابخوانی نقش بسزایی ایفا کرد. جوانان را به کوهنوردی میبرد و در کوه نیز به عنوان عضو فعال پایگاه بسیج مسجد «علی اکبر» فعالیت میکرد و در آن پایگاه نیز با شور و علاقه، به اقدامهای فرهنگی و نظامی همت میگماشت.
پس از آن، جذب جهاد سازندگی شد و به فعالیتهای عمرانی مشغول شد. از سوی جهاد به «کردستان» اعزام گشت و در آنجا به مردم محروم خدمت میکرد. یک بار نیز به عنوان جهادگر به «سیستان و بلوچستان» رفت.
پس از شروع جنگ تحمیلی، به عنوان عکاس جنگی از سوی جهاد سازندگی، به جبهههای جنوب اعزام شد و در «خرمشهر» به شکار لحظههای ناب جنگی و دفاع رزمندگان مشغول گشت. در روزهای سقوط خرمشهر، یک بار به سبب انفجار گلوله توپ، تعدادی از همرزمان داوود شهید شدند و او هم به علت موجگرفتگی، بیهوش در میان شهدا افتاد. امدادگران نیز او را، به خیال آنکه شهید شدهاست، همراه شهدای دیگر به سردخانه آبادان منتقل کردند. حیدری پس از ساعتی به هوش آمد. به دلیل قطع برق سردخانه تا صبح در کنار اجساد شهدا به سر برد. امدادگران وقتی صبح درِ سردخانه را باز کردند، او را زنده یافتند و سریع به بیمارستان رسانند.او پس از بهبود، به تهران باز گشت و به پیشنهاد برادر بزرگش، به عضویت «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» تهران درآمد. این بار از سوی سپاه برای مقابله با دشمن، به جبهه «بازی دراز» اعزام شد و در عملیات شرکت کرد و به خاطر ابراز شجاعت و لیاقت، در هفده سالگی به عنوان «فرمانده دسته» برگزیده شد و در عملیات «مسلم بن عقیل» با همین مسئولیت شرکت کرد.
داوود در تهران نیز در جبههای مشکلتر به مقابله با گروهک منافقین همت گماشت. یک بار به خانه یکی از آنان یورش برد و پس از گریز و تعقیب، او را دستگیر کرد و به پادگان «ولی عصر» تحویل داد. یک بار خودش در کوچهشان توسط منافقین ترور شد. گلوله به کتف راستش اصابت کرد که به طرز معجزهآسایی نجات یافت. یکبار دیگر به فاصله یک ماه از این حادثه، دوباره توسط منافقی دیگر مورد هدف قرار گرفت که این بار نیز جان سالم به در برد.
داوود حیدری، برای عملیات «فتح المبین» خود را به جبهه ساند و به عنوان فرمانده دسته، در این عملیات شرکت کرد و رشادت و توانمندی شایستهای از خود نشان داد. او در عملیات «بیتالمقدس» به عنوان «فرمانده گروهان» وارد عمل شد و با فداکاری و ایثار، سهمی را در آزادسازی خرمشهر به خود اختصاص داد. پس از پایان عملیات، در خرداد 1361 برای کمک به مردم مظلوم «لبنان» عازم آنجا گشت و مدت چهار ماه در آنجا به عنوان «مسئول روابط عمومی» به خدمت مشغول بود.
حیدری در عملیات «کربلای 8» به عنوان «فرمانده تیپ» به هدایت رزمندگان مشغول شد .شهید داوود حیدری، پس از مدتها مجاهدت و تحمل رنجهای فراوان، در عملیات کربلای 8 بر اثر اصابت خمپاره، عاشقانه و پرشور به شهادت رسید، او همچون مولایش حسین (ع) سرش از تن جدا شد. مانند علمدار کربلا دستش قطع شد و چونان حضرت زهرا (ع) با پهلوی شکسته به عروج عاشقانه شتافت و در میهمانی کرّوبیان حضور یافت....
داوودِ با شهامت و خستگیناپذیر، در روزهای پیروزی انقلاب حضور یافت... داوود حیدری برای حفظ دستاوردهای انقلاب اسلامی، فعالانه برای مبارزه با گروهکهای ضد انقلاب قیام کرد. در مدرسه برای ایجاد تشکلی واحد برای انقلابیون جوان، انجمن اسلامی راه انداخت؛ در عین حال، از مطالعه و تحصیل باز نمیایستاد. او به عنوان عضو فعال مسجد «امام جعفر صادق » جوانان محل را جذب مسجد میکرد و برنامه های فرهنگی برای آنان ترتیب میداد. کتابخانه مسجد را فعال و در ترویج کتابخوانی نقش بسزایی ایفا کرد. جوانان را به کوهنوردی میبرد و در کوه نیز به عنوان عضو فعال پایگاه بسیج مسجد «علی اکبر» فعالیت میکرد و در آن پایگاه نیز با شور و علاقه، به اقدامهای فرهنگی و نظامی همت میگماشت.
پس از آن، جذب جهاد سازندگی شد و به فعالیتهای عمرانی مشغول شد. از سوی جهاد به «کردستان» اعزام گشت و در آنجا به مردم محروم خدمت میکرد. یک بار نیز به عنوان جهادگر به «سیستان و بلوچستان» رفت.
پس از شروع جنگ تحمیلی، به عنوان عکاس جنگی از سوی جهاد سازندگی، به جبهههای جنوب اعزام شد و در «خرمشهر» به شکار لحظههای ناب جنگی و دفاع رزمندگان مشغول گشت. در روزهای سقوط خرمشهر، یک بار به سبب انفجار گلوله توپ، تعدادی از همرزمان داوود شهید شدند و او هم به علت موجگرفتگی، بیهوش در میان شهدا افتاد. امدادگران نیز او را، به خیال آنکه شهید شدهاست، همراه شهدای دیگر به سردخانه آبادان منتقل کردند. حیدری پس از ساعتی به هوش آمد. به دلیل قطع برق سردخانه تا صبح در کنار اجساد شهدا به سر برد. امدادگران وقتی صبح درِ سردخانه را باز کردند، او را زنده یافتند و سریع به بیمارستان رسانند.او پس از بهبود، به تهران باز گشت و به پیشنهاد برادر بزرگش، به عضویت «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» تهران درآمد. این بار از سوی سپاه برای مقابله با دشمن، به جبهه «بازی دراز» اعزام شد و در عملیات شرکت کرد و به خاطر ابراز شجاعت و لیاقت، در هفده سالگی به عنوان «فرمانده دسته» برگزیده شد و در عملیات «مسلم بن عقیل» با همین مسئولیت شرکت کرد.
داوود در تهران نیز در جبههای مشکلتر به مقابله با گروهک منافقین همت گماشت. یک بار به خانه یکی از آنان یورش برد و پس از گریز و تعقیب، او را دستگیر کرد و به پادگان «ولی عصر» تحویل داد. یک بار خودش در کوچهشان توسط منافقین ترور شد. گلوله به کتف راستش اصابت کرد که به طرز معجزهآسایی نجات یافت. یکبار دیگر به فاصله یک ماه از این حادثه، دوباره توسط منافقی دیگر مورد هدف قرار گرفت که این بار نیز جان سالم به در برد.
داوود حیدری، برای عملیات «فتح المبین» خود را به جبهه ساند و به عنوان فرمانده دسته، در این عملیات شرکت کرد و رشادت و توانمندی شایستهای از خود نشان داد. او در عملیات «بیتالمقدس» به عنوان «فرمانده گروهان» وارد عمل شد و با فداکاری و ایثار، سهمی را در آزادسازی خرمشهر به خود اختصاص داد. پس از پایان عملیات، در خرداد 1361 برای کمک به مردم مظلوم «لبنان» عازم آنجا گشت و مدت چهار ماه در آنجا به عنوان «مسئول روابط عمومی» به خدمت مشغول بود.
حیدری در عملیات «کربلای 8» به عنوان «فرمانده تیپ» به هدایت رزمندگان مشغول شد .شهید داوود حیدری، پس از مدتها مجاهدت و تحمل رنجهای فراوان، در عملیات کربلای 8 بر اثر اصابت خمپاره، عاشقانه و پرشور به شهادت رسید، او همچون مولایش حسین (ع) سرش از تن جدا شد. مانند علمدار کربلا دستش قطع شد و چونان حضرت زهرا (ع) با پهلوی شکسته به عروج عاشقانه شتافت و در میهمانی کرّوبیان حضور یافت....
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان