منو
چنین گذشت بر من

چنین گذشت بر من

  • 8 قطعه
  • 158 دقیقه مدت کتاب
  • 3521 دریافت شده
دختری، دور از پدر و مادر خود، در پانسیونی زندگی می‌کند. او دختری معمولی و بدون هیچ جذابیت روحی و جسمی است. او تدریس می‌کند و روال زندگی‌اش بسیار یک‌‌نواخت و بی‌‌هیجان است. این روال با ورود مردی به نام «آلبرتو» به زندگی‌اش تغییر می‌کند.

از ایرانصدا بشنوید

داستان با شلیک زن راوی داستان به چشمان آلبرتو، همسرش، آغاز می‌شود و سپس زن، داستان زندگی خودش را روایت می‌کند. زن چهارسالی است که با آلبرتو زندگی می‌کند و از مدّت‌ها پیش احساس می‌کرد که مرد قصد ترک‌‌کردن او را دارد. مرد در گذشته چندین‌بار تصمیم به این کار گرفته بود، اما با مردن دخترشان، به زندگی با همسرش ادامه می‌دهد.
روزی که این قتل اتفاق می‌افتد، آلبرتو از زن می‌خواهد تا وسایل سفرش را آماده کند که به رم برود. اما زن بر این باور است که همسرش قصد مسافرت با شخص دیگری را دارد.
زن راوی داستان شروع به تعریف ماجرای آشنایی‌‌اش با آلبرتو می‌کند. مردی که 14سال از او بزرگ‌تر است. رفتارهای عجیب آلبرتوی 40ساله او را مجذوب خودش می‌کند و سرانجام آن دو با هم ازدواج می‌کنند. اما مدت کوتاهی بعد از ازدواج، توجه مرد به او کم شده و به مسافرت‌های بسیاری می‌رود و بیشتر اوقات هم بهانه‌‌ی آن را به گردن «آگوستو»، دوست دوران کودکی‌اش می‌اندازد.
در یکی از این سفرها، زن، دوست شوهرش را در خیابان شهر خودشان می‌بیند و متوجه می‌شود که در همه‌ی این مدت، آلبرتو به او دروغ گفته است. درواقع آلبرتو این زمان را با شخص دیگری که از جوانی به او علاقه‌مند بوده، سپری کرده است. زن شگفت‌‌‌زده به اتاق مرد می‌رود. اتاقی که همیشه درش قفل است و آلبرتو اسلحه‌ای را در آن پنهان کرده است!
سفرهای مرد بیشتر و بیشتر می‌شوند و زن دیگر از او هیچ سؤالی نمی‌کند. پس از مدتی آنها بچه‌دار می‌شوند. اما کودکشان ضعیف و بیمار است. حالا تمام توجه و اعتنای زن معطوف به دختر کوچکش می‌شود. هیچ چیز به این اندازه برای او مهم نیست و دیگر برایش فرقی نمی‌کند که مرد به او توجهی دارد یا ندارد.
در یکی از همین روزها زن به همراه دخترش در پارک قدم می‌زنند که یک مرتبه آن زن دیگر را همراه آلبرتو می‌بیند. مرد هم آنها را می‌بیند. وقتی که آلبرتو به خانه بازمی‌گردد، آنها تصمیم به جدایی می‌گیرند. تنها خواسته‌‌ی زن آن است که قبل از جدایی برای یک‌‌بار با آن زن که نامش «جوانا» است، رو‌‌به‌رو شود.
سرانجام زن، جوانا را می‌بیند و با او حرف می‌زند. بعد از دیدن او کمی احساس راحتی می‌کند و تصمیم می‌گیرد با دخترخاله‌اش به مسافرت برود، اما وقتی در سفر است، دخترش براثر بیماری مننژیت می‌میرد.

* درباره‌ی کتاب:
این کتاب در سال 1947 در ایتالیا منتشر شد و سپس ترجمه‌ی انگلیسی آن در سال 1949 بیرون آمد. شخصیت اصلی و راوی داستان رمان «چنین گذشت بر من» خود دختر است که فاصله‌‌ی بین 26 تا 30سالگی زندگی‌اش را روایت می‌کند. دختر راوی داستان نامی ندارد و تلقی‌اش از خوش‌‌بختی «عاشق شدن»، «ازدواج کردن» و «بچه‌دار شدن» است و این الگویی است که از مادر خود و بسیاری از آدم‌های دور و بر خود برداشته است.

* درباره‌ی نویسنده:
«ناتالیا گینزبورگ» (زاده‌‌ی 14ژوئیه1916 در پالرمو - درگذشته‌‌ی 7اکتبر1991 در رم) نویسنده‌ی مشهور ایتالیایی است که موضوعات آثارش، روابط خانوادگی، سیاست و فلسفه است.
ناتالیا گینزبورگ با نام اصلی «لِوی» در سال 1916 در خانواده‌ای با گرایش‌های سیاسی و در «پالرمو» به دنیا آمد. گینزبورگ تحصیلات ابتدایی خود را نزد خانواده آموخت و دوره‌‌ی کودکی و نوجوانی را در شهر تورینو گذراند.
او از کودکی شعر می‌سرود، اما بعد به داستان‌نویسی روی آورد. پس از تحصیلات دبیرستان، وارد دانشکده‌‌ی ادبیات شد، اما چندی بعد، آن را نیمه‌تمام گذاشت.
ناتالیا در سال 1938 با «لئونه گینزبورگ» روزنامه‌نگار سیاسی، مقاله‌نویس، مترجم روسی‌الاصل و از بنیان‌‌گذاران انتشارات «اینائودی» ازدواج کرد و نام خانوادگی گینزبورگ را از او به یادگار گرفت.
لئونه به عنوان روشن‌فکر و مبارز ضدفاشیسم، تأثیری به‌سزا در شخصیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ناتالیا ایفا کرد. گینزبورگ با شروع جنگ جهانی دوم، به همراه شوهر، به «ابروتز» تبعید شد که بخشی از خاطرات این دوره در داستان کوتاه «زمستان در ابروتز» نقش بسته است.
گینزبورگ در سال 1942 نخستین کتاب خود، «جاده ای که به شهر می‌رود»، را منتشر کرد و به‌‌سبب محبوس‌‌بودن بیشتر اعضای خانواده، نام مستعار «الساندراتور نیمپارته» را به کار گرفت.
تبعید در سال 1944 به پایان رسید، اما فعالیت جدید لئوونه موجب حبس دوباره‌‌ی او شد و در زندان «رجیناچلی» جان خود را از دست داد.
ناتالیا در سال 1952 با «گابریل بالدینی»، استاد زبان انگلیسی در دانشگاه رم ازدواج کرد، اما همواره عشق به لئونه در سینه‌‌ی او جاودانه باقی ماند.
این نویسنده که مدّت‌ها با بی‌‌مهری منتقدان روبه‌رو بود، در سال 1963 با نگارش «الفبای خانوادگی» و کسب جایزه‌‌ی «استره‌گا» نظر آنان را متوجه خود ساخت. الفبای خانوادگی، شرحی از ظهور و سقوط فاشیسم است که همچون دیگر آثار ناتالیا از واقعیت روزمره‌ی زندگی خود و اطرافیانش بهره می‌گیرد. او در سال 1966 از همسر دومش جدا شد.
وی در سال 1973 با رمان «میلکه عزیز» که داستان آن از طریق مراسلات فرزند و مادر پی‌گیری می‌شود، به موفقیت تازه‌ای دست یافت.
از این طرح در داستان «شهر و خانه» نیز استفاده کرد. گینزبورگ در آخرین اثر خود به نام «سه رنا کروز» به شرح مستند ماجرای کودکی فیلیپینی می‌پردازد که توسط زوجی ایتالیایی به فرزندخواندگی پذیرفته می‌شود.
گینزبورگ در سال 1964 در فیلم «انجیل به روایت متی» اثر «پیر پائولو پازولینی» بازی کرد. او همچنین در سال 1983 به عنوان نماینده‌‌ی مستقل وارد مجلس ایتالیا شد.
در آثار گینزبورگ، موضوعات، روابط و شخصیت‌ها غالباً به یکدیگر شبیهند و همه‌ی آنها از زبان زنی جوان روایت می‌شود که راوی وقایع پیرامون خود است. اما در داستان «تمام دیروزهای ما» از شیوه‌ی سوم‌شخص بهره برده است. این راویان، بسیار کم‌گوی‌اند و از تحلیل خود یا واقعیت‌های اطراف خود می‌پرهیزند و فقط به بازگفتن حوادث به طریقی پی‌درپی بسنده می‌کنند.
گینزبورگ نویسنده‌ای‌ است گرچه متأثر از «پاوزه»، اما با نثری ساده و صریح و گهگاه با لحنی حزن‌انگیز که خواننده را از طریق توصیف وقایع روزمره – که گاه بسیار عادی و بی‌اهمیت می‌نمایند – به آن سوی حقایق تلخ و گزش‌های دلهره‌آور می‌کشاند؛ گویی در برابر آیینه‌ای نشسته تا از ورای نوشتار برتافته از کلمات عادی و گاهی با تکرار جملات و کلمات و جابه‌جایی دستور نگارش، تصویری غبارآلود را از آن سوی زمان، به سطح جیوه‌ای شفاف این سوی آیینه بکشاند.
گینزبورگ معتقد است که تنها گرما و روشنی‌ای که از وجود دیگران به جهان تنهایی انسان راه می‌یابد، از طریق روزنه‌هایی است که خاطره‌ها در آن ایجاد کنند؛ خاطرات گذشته‌ای که صادقانه طی شده و ساده و صریح بیان می‌شود، هرچند فراموشی بخشی از آن، اجتناب‌ناپذیر است.
نثر او نیز همین سادگی و صراحت بیان را بازمی‌تاباند. شادی، تولد، اندوه و مرگ، فضای خانه یا وقایعی آشنا که به‌طور مجرد ارزشی ندارند، اما ترکیب آنها با هم تاریخ و خاطره‌ای را می‌سازد که ایتالیای قرن بیستم نام دارد.
ناتالی گینزبورگ سرانجام در سال 1991 در شهر رم ایتالیا از دنیا رفت.
بخشی از آثار او که به زبان فارسی هم ترجمه شده‌اند، عبارت‌اند از: دیروزهای ما (1952)، والنتیونو (1957)، نجواهای شبانه (1961)، چنین گذشت بر من (1947)، فضیلت‌های ناچیز (1962)، الفبای خانواده (1963)، میشل عزیز (1973)، شهر و خانه (1984)، هرگز از من نپرس (1970)، جاده‌ای که به شهر می‌رود (1942)، خانواده مانزونی (1983)، زندگی خیالی (1974)، برج قوس (1957)، سه‌ره‌نا کروز (1990)

*کتاب:
The Dry Heart (1949)
È stato così (1947)

* شنونده‌‌ی گرامی، پیشاپیش بابت کیفیت پایین فصل اول، پوزش می‌خواهیم.

امتیاز

کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان

5

محتوا و داستان

4

فصل ها

مشخصات کتاب گویا

سایر مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

  • کتاب زیبا وجالبی بود صدا راوی خیلی خوب بود فصل اول کیفیت صدا خوب نبود .خیلی ناراحت کننده بود ممنون از ایران صدا (،😊)
  • صدای خانم رکنی بی نظیره و موسیقی هایی که انتخاب میکنند بسیار ارامشبخش و هماهنگ با داستان هستند تشکر فراوان
  • امیدوارم که اجرای این برنامه الگویی باشه برای سایر برنامه سازان که از موسیقی های زننده و گوشخراش پرهیز کنند ،،،،،،،سپاسگذار از اجرای حرفه ای خانم رکنی
  • در برنامه های گذشته خیلی مشتاق بودم که اقای رضوی گوینده باشتد و خانم رکنی راوی خوشحالم که این امر محقق شد ولی افسوس که فصل اول کیفیت خوبی نداشت ، به هر حال داستان جالبی بود با سپاس فراوان ،،خسته نباشید
  • خیلی جالب خانم رکنی این برنامه رو اجرا کرده ،زمانی که سخنان راوی به اتمام میرسه موسیقی مخاطب رو هماهنگ با داستان به جلو میبره ،،، دستشون درد نکنه ،،لذت بردیم
  • این دیگه چه مدل شرح مختصر نوشتنیه؟!! کل کتاب رو لو داده
  • جدا از سانسور کیفیت صدا مشکل اساسی دارد
  • فصل اول انقدر صدا بد و بی کیفیت بود که بقیه رو گوش ندادم
  • کیفیت صدا در فصل اول بد بد بد
  • در این فصل کیفیت صدا و موضوع عالی
  • کیفیت صدا بسیار پایینه
  • عالی بود ، خیلی ناراحت شدم🥺🥺🥺
  • گوش نکردم کیفیت صدا خیلی بد بود
  • خیلی زیبا بود .مینا
  • فصل اول صدا خیلی بده
  • صدای راویان تا دقیقه ۳۰ بی کیفیت
  • سانسور نکنید اه ولی معرکه بود
  • صدا چرا اینجوریه خودتون متوجه نمیشید واقعا
  • سلام ،کیفیت صدا خوب نیست
  • عالی بود متشکرم

تصاویر

از همین گوینده

کتاب گویا