منو
اوپشی دوپشی کلاس اولی می‌ شود

اوپشی دوپشی کلاس اولی می‌ شود

  • 5 قطعه
  • 67 دقیقه مدت کتاب
  • 1616 دریافت شده
نویسنده: زهرا زرگر
راوی: صاحبه عظیمی , آرش راسخ
قالب: روایی
دسته‌بندی: کتاب گویا
این کتاب درباره‌ی دختری جادوگر است که با پدربزرگش بالای کوه زندگی می‌کند. پدربزرگ دیگر پیر شده و نمی‌تواند وردها را به‌درستی بخواند؛ برای همین اوپشی دوپشی تصمیم می‌گیرد تا به شهر برود و سواد خواندن و نوشتن یاد بگیرد.

از ایرانصدا بشنوید

بخشی از کتاب اوپشی دوپشی کلاس اولی می‌شود:
«بز ریش‌دار روی میز آشپزخانه
آن دور دورها، پشت جنگل‌های سبز و کوه‌های بلند، دره‌ای بود به نام کالانگا. وسط این دره کلبه‌ی کوچکی بود که در آن اوپشی دوپشی و پدربزرگش با یک شاهین غول‌پیکر زندگی می‌کردند. اوپشی دوپشی جادوگر کوچولویی بود که موهای قرمز، کلاه بلند و شنل کوتاه بنفشی داشت. او و پدربزرگ زندگی خوبی داشتند. هروقت می‌خواستند جایی بروند، شاهین آنها را می‌برد. البته غیر از وقت‌هایی که یک‌دفعه غیبش می‌زد. هر چیزی هم لازم داشتند با چوب جادوی پدربزرگ درست می‌کردند، البته غیر از بعضی چیزها. آن روز هم مثل روزهای دیگر اوپشی دوپشی و پدربزرگ توی کلبه بودند که یک‌دفعه... مورونو گومیلی بزا.
پدربزرگ این را گفت و چوب جادویش را تکان داد. ناگهان گرومپ یک بز ریش‌دار روی میز آشپزخانه ظاهر شد.
اوپشی دوپشی جیغ بلندی کشید و پرید پشت صندلی چوبی. بز بیچاره که تا چند دقیقه پیش داشت از کوه بالا می‌رفت، نمی‌دانست چطوری از آشپزخانه سر درآورده. پا می‌کوبید و بلند مع‌مع می‌کرد. با یک لگد محکم پایه‌ی میز شکست. بز نقش زمین شد و پاهایش رفت هوا. پدربزرگ به‌زور بز را از کلبه بیرون کرد و در را بست. بز که هنوز عصبانی بود، لگد دیگری به در زد جای پایش روی در سوراخ شد.
پدربزرگ نفس عمیقی کشید و روی چهارپایه‌اش نشست. اوپشی دوپشی از پشت صندلی بیرون آمد: من گفتم موز پدربزرگ موز، نه بز! پدربزرگ سرش را خاراند: از دست تو دختر شکمو. هر روز یک بهانه‌ی جدید! مگر همین سیب‌زمینی‌های پخته چه عیبی دارند!؟ حتماً باید موز بخوری؟ بعد چوبش را توی هوا تکان داد: پوپسی پیپ سیب زمینگو بفرما!
یک سیب‌زمینی قلمبه‌ی پخته روی میز ظاهر شد.»

امتیاز

کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان

5

محتوا و داستان

5

فصل ها

مشخصات کتاب گویا

سایر مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

تصاویر

از همین گوینده

کتاب گویا