- 42126
- 1000
- 1000
- 1000
هفت
«پرخوری، طمع، تنبلی، شهوت، غرور، حسادت و خشم»؛ قاتلی زنجیرهای در یک مأموریت اخلاقی پیچیده، «گناهان» قربانیان خود را، به ابزار قتل آنها تبدیل میکند.
از ایرانصدا بشنوید
«دیوید میلز» آرمانگرا که بهتازگی انتقالی گرفته و به همراه همسرش «تریسی» به یک شهر بزرگ ناشناس نقلمکان کردهاند؛ با «ویلیام سامرست»، که بهزودی بازنشسته میشود؛ هر دو کارآگاههای جنایی هستند که عمیقاً درگیر پروندهی یک قاتل سریالی میشوند. قاتلی که قتلهای خود را بهدقت بر طبق هفت گناه کبیره طرحریزی کردهاست: شکمپرستی، طمع، تنبلی، خشم، غرور، شهوت و حسادت.
* دربارهی فیلم و کتاب:
این کتاب گویا که در واقعیت اقتباسی نمایشی-رادیویی بر مبنای فیلمنامهی فیلم سینمایی «هفت» نوشتهی «اندرو کوین واکر» است، در سال 1995 با بازی «مورگان فریمن»، «برد پیت» و کارگردانی «دیوید فینچر» ساخته شد. در همان سال، «آنتونی برونو» رمانی بر اساس فیلم اصلی و با همان عنوان نوشت.
جرقهی اولیهی فیلمنامه زمانی زده شد که اندرو کوین واکر در شهر نیویورک زندگی میکرد: «من از زمانی که در نیویورک میگذراندم دل خوشی نداشتم؛ اما حقیقت این است که اگر من در آنجا زندگی نمیکردم، احتمالاً فیلمنامهی هفت را هم نمینوشتم.»
دیوید فینچر مدت یکونیم سال بود که پس از تجربهی ناامیدکنندهی فیلم «بیگانهی3» هیچ فیلمنامهای نخوانده بود. فینچر در نهایت به این سبب که جذب فیلمنامهی هفت شده بود؛ با کارگردانی آن موافقت کرد. او فیلمنامه را در قالب فیلمی میدید که همچون بازیهای معماییِ «نقطهها را به هم وصل کنید»، پیشبینیناپذیر بوده و از نبودِ انسانیت سخن میگوید. فیلمنامه بهلحاظ روانی سنگین است و مفاهیم بسیاری دربردارد؛ نه دربارهی اینکه چرا انجام دادید، بلکه دربارهی اینکه چطور انجام دادید!؟» او آن را بیشتر «تعمقی درمورد شر» مییابد، تا یک «رویهی پلیسی» صِرف.
او کار فیلمبرداری را با «داریوش خنجی» (فیلمبردار ایرانی-فرانسوی) انجام داد و برای فیلمبرداری از یک روش ساده استفاده کرد که از سریال تلویزیونی «پلیسها» تأثیر گرفته بود. ظاهر تاریک و تعمقبرانگیز فیلم از یک فرایند شیمیایی به نام «انصراف از نقرهشویی» به دست آمد؛ که طی آن نقرهی موجود در حلقهی فیلم برداشته نشد. در نتیجه، تصاویر تاریک و سایهمانندِ درون فیلم عمق پیدا کرده و کیفیت رنگی آن بهطور کلی افزایش یافت.
خیابانهای شهری شلوغ و مملو از ساکنان پر سروصدا، و بارانی غمافزا که به نظر همیشه و بیوقفه در حال بارش است؛ بخشی جداییناپذیر از این فیلم را تشکیل میدهند. فینچر با چنین فضایی، میخواست چنین شهری را به نمایش بگذارد: «کثیف، خشن، آلوده، اغلب افسرده. به لحاظ بصری و سبکی، میخواستیم این جهان را اینطور تصویر کنیم. همهچیز باید تا جای ممکن حقیقی و بیروح میشد.» فینچر برای رسیدن به این هدف، به طراح تولید، «آرتور مکس» روی برد تا جهان ملالتانگیزی خلق کند که بهطور وهمناکی، آینهی تمامنمای ساکنانش باشد. مکس در این باره میگوید: «محیطی را بهوجود آوردیم که انحطاط و زوال اخلاقی مردمانی را که در آن زندگی میکنند، منعکس کند. همهچیز در حال فروپاشیدن است و کاری بهدرستی انجام نمیگیرد.»
فیلم هفت در تاریخ 2سپتامبر1995 در 2441 سالن به نمایش درآمد و در هفتهی نخست نمایش 13٫9 میلیون دلار آمریکا فروش داشت. میزان فروش در آمریکای شمالی تا مرز 100 میلیون دلار و در دیگر کشورها تا مرز 227٫1 میلیون دلار بالا رفت و با فروش مجموعاً 327٫3 میلیون دلاری، جایگاه هفتمین فیلم پرفروش در سال 1995 را به خود اختصاص داد. این فیلم همچنین به مدت چهار هفتهی متوالی در صدر جدول فروش آمریکا در سال 1995 قرار داشت.
*کتاب:
seven (1995)
*فیلم:
seven (1995)
* دربارهی فیلم و کتاب:
این کتاب گویا که در واقعیت اقتباسی نمایشی-رادیویی بر مبنای فیلمنامهی فیلم سینمایی «هفت» نوشتهی «اندرو کوین واکر» است، در سال 1995 با بازی «مورگان فریمن»، «برد پیت» و کارگردانی «دیوید فینچر» ساخته شد. در همان سال، «آنتونی برونو» رمانی بر اساس فیلم اصلی و با همان عنوان نوشت.
جرقهی اولیهی فیلمنامه زمانی زده شد که اندرو کوین واکر در شهر نیویورک زندگی میکرد: «من از زمانی که در نیویورک میگذراندم دل خوشی نداشتم؛ اما حقیقت این است که اگر من در آنجا زندگی نمیکردم، احتمالاً فیلمنامهی هفت را هم نمینوشتم.»
دیوید فینچر مدت یکونیم سال بود که پس از تجربهی ناامیدکنندهی فیلم «بیگانهی3» هیچ فیلمنامهای نخوانده بود. فینچر در نهایت به این سبب که جذب فیلمنامهی هفت شده بود؛ با کارگردانی آن موافقت کرد. او فیلمنامه را در قالب فیلمی میدید که همچون بازیهای معماییِ «نقطهها را به هم وصل کنید»، پیشبینیناپذیر بوده و از نبودِ انسانیت سخن میگوید. فیلمنامه بهلحاظ روانی سنگین است و مفاهیم بسیاری دربردارد؛ نه دربارهی اینکه چرا انجام دادید، بلکه دربارهی اینکه چطور انجام دادید!؟» او آن را بیشتر «تعمقی درمورد شر» مییابد، تا یک «رویهی پلیسی» صِرف.
او کار فیلمبرداری را با «داریوش خنجی» (فیلمبردار ایرانی-فرانسوی) انجام داد و برای فیلمبرداری از یک روش ساده استفاده کرد که از سریال تلویزیونی «پلیسها» تأثیر گرفته بود. ظاهر تاریک و تعمقبرانگیز فیلم از یک فرایند شیمیایی به نام «انصراف از نقرهشویی» به دست آمد؛ که طی آن نقرهی موجود در حلقهی فیلم برداشته نشد. در نتیجه، تصاویر تاریک و سایهمانندِ درون فیلم عمق پیدا کرده و کیفیت رنگی آن بهطور کلی افزایش یافت.
خیابانهای شهری شلوغ و مملو از ساکنان پر سروصدا، و بارانی غمافزا که به نظر همیشه و بیوقفه در حال بارش است؛ بخشی جداییناپذیر از این فیلم را تشکیل میدهند. فینچر با چنین فضایی، میخواست چنین شهری را به نمایش بگذارد: «کثیف، خشن، آلوده، اغلب افسرده. به لحاظ بصری و سبکی، میخواستیم این جهان را اینطور تصویر کنیم. همهچیز باید تا جای ممکن حقیقی و بیروح میشد.» فینچر برای رسیدن به این هدف، به طراح تولید، «آرتور مکس» روی برد تا جهان ملالتانگیزی خلق کند که بهطور وهمناکی، آینهی تمامنمای ساکنانش باشد. مکس در این باره میگوید: «محیطی را بهوجود آوردیم که انحطاط و زوال اخلاقی مردمانی را که در آن زندگی میکنند، منعکس کند. همهچیز در حال فروپاشیدن است و کاری بهدرستی انجام نمیگیرد.»
فیلم هفت در تاریخ 2سپتامبر1995 در 2441 سالن به نمایش درآمد و در هفتهی نخست نمایش 13٫9 میلیون دلار آمریکا فروش داشت. میزان فروش در آمریکای شمالی تا مرز 100 میلیون دلار و در دیگر کشورها تا مرز 227٫1 میلیون دلار بالا رفت و با فروش مجموعاً 327٫3 میلیون دلاری، جایگاه هفتمین فیلم پرفروش در سال 1995 را به خود اختصاص داد. این فیلم همچنین به مدت چهار هفتهی متوالی در صدر جدول فروش آمریکا در سال 1995 قرار داشت.
*کتاب:
seven (1995)
*فیلم:
seven (1995)
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان