- 9297
- 1000
- 1000
- 1000
تو، من، دنیا
«اسد» و «نصرت» شاگرد قهوهخانهی «باباعلی» در جادهی کرج هستند. نصرت دور از چشم باباعلی، کارهایی انجام میدهد که باعث خشم و عصبانیت او میشود. اما اسد، برخلاف نصرت، جوانی سربهراه و مؤمن است.
از ایرانصدا بشنوید
اسد قصد دارد با «لاله»، دختر قهوهچی، ازدواج کند. از طرفی تنها پسر قهوهچی که در قم طلبه است، در جنبش اعتراض علما به فعالیتهای شاه، با آنها همراه میشود و در حملهی مأموران شاه به فیضیه گلوله میخورد و با کمک دوست و هم حجرهای خود «علی احمد» از دست مأموران فرار میکند و به باباعلی پناه میبرد.
در ادامه، یک نفر جای علی را لو میدهد و او به دست مأموران گرفتار میشود.
اما ماجرای دیگری که در این میان پیش میآید، داستان «ایوبخان» است. دختر ایوبخان، رعنا، مچ یکی از خدمه را هنگام سرقت از انبار میگیرد، اما جمشید (دزد انبار) میگوید که فریب نصرت را خورده است و به خواستهی او دست به دزدی زده است.
ولی ایوبخان چگونه از اشتباه نصرت چشمپوشی میکند؟
در ادامه، یک نفر جای علی را لو میدهد و او به دست مأموران گرفتار میشود.
اما ماجرای دیگری که در این میان پیش میآید، داستان «ایوبخان» است. دختر ایوبخان، رعنا، مچ یکی از خدمه را هنگام سرقت از انبار میگیرد، اما جمشید (دزد انبار) میگوید که فریب نصرت را خورده است و به خواستهی او دست به دزدی زده است.
ولی ایوبخان چگونه از اشتباه نصرت چشمپوشی میکند؟
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان