- 8320
- 1000
- 1000
- 1000
مسابقه پیروزی
داستان، روایت زندگی دو برادر در طول جنگهای داخلی اسپانیا و دوران حکومت فاشیستی «ژنرال فرانکو» است.
از ایرانصدا بشنوید
«خوان» که در جنگهای داخلی اسپانیا مخالف نیروهای فرانکو بود، به خانه برادرش «سرهنگ لوئیز» در مادرید پناهنده شد. برادرش و خدمتکار قدیمیشان، «ترینیتی» موافق این کار نبودند، اما خوان با سماجت همانجا ماند. حتی زمانی که لوئیز تهدید کرد که او را تسلیم میکند، گفت: پای خودت هم گیر است و میگویم مدتهاست به من پناه دادهای.
از سوی دیگر، زنی به نام «ماریا» که گهگاهی در این خانه کار میکرده است، به نزد لوئیز آمده و میپرسد: آیا صلاح است شوهرش «رافائل» که از زمره مخالفان است، خود را تسلیم کند؟ لوئیز توصیه میکند که این کار را بکند. اما هر قدر نزد «سروان هرناندز» که مسئول محاکمات بود، رفت و اصرار کرد رافائل را آزاد کنند، ثمری نداشت. در نهایت پذیرفت که رافائل محاکمه شود. در محاکمه او به بیست و پنج سال حبس محکوم شد. ماریا نزد لوئیز آمد و ناراحتیاش را نشان داد.
ترینیتی که برای فراری دادن خوان به ماریا و اطلاعات او نیاز داشت، هر قدر سعی کرد که خود را در این ماجرا بیگناه نشان دهد، ماریا نپذیرفت و به او کمک نکرد.
از سوی دیگر نامزد لوئیز اصرار داشت هرچه زودتر خانه را نقاشی کنند تا او از شهرستان به مادرید بیاید، ولی لوئیز بهسبب حضور خوان نمیتوانست این کار را بکند؛ لذا کارش با نامزدش به مجادله کشید.
درضمن گروهی از افسران طرفدار «ژنرال دلانپیا» با حمایت از نامه انتقادآمیز او در نقد سیاستهای «ژنرال فرانکو» آن را امضا کردند. ولی لوئیز با آنکه چندتن از دوستان نزدیکش امضا کرده بودند، از امضای نامه خودداری کرد. به زودی یکی از آن افسران بازداشت شد و ظاهرا برای ژنرال هم مشکلاتی به وجود آورد.
یک شب که خوان خسته و تنها بود، از آپارتمان برادرش بیرون آمد و به دوستش «کلوریو» تلفن کرد که او را همراهی کند. کلوریو که صاحب یک روزنامه بود، آمد؛ ولی مدام از خوان میخواست به خانه بروند. شب که خوان به خانه برادرش برگشت، لوئیز که تصور میکرد او را دستگیر کردهاند، خوشحال شد و تصمیم گرفت خودش او را تا لب مرز برساند؛ لذا اتومبیلی از «ژنرال برنگل» درخواست کرد و به بهانه مأموریت با خوان از خانه خارج شدند. قرار شد خوان خود را راننده لوئیز جابزند....
* ژرژ کنشون (1925-1990) در خانوادهای بزرگ شد که پدر و مادرش معلم بودند. او فلسفه خوانده و سالها در مجلس ملی در مستعمرات فرانسه کار کرده است. جایی که از سال 1952 تا 1958 رئیس آن بود. آن هنگام که وی شروع به نوشتن کرد، درحال سفرهای گستردهای بهویژه در آفریقا بود. او روزنامهنگار و رماننویس بود و فعالیت خود را به عنوان فیلمنامهنویس در سال 1967 شروع کرد.
رمان «مسابقه پیروزی» به سبک واقعگرایانه پرداخته شده و با سیاق عبارتپردازی و تصویرسازیهای کنشون سخت باورپذیر شده است. اساساً ژرژ کنشون نویسندهای است که براساس شرایط اجتماعی بحرانی و تنشآلود، حوادث خشونتبار و مسائل سیاسی و نژادی رمانهای محکمی مینویسد. نگاه تیز و قلم گویای او نتیجهی همین پیشینهی فکری و عملی است.
از سوی دیگر، زنی به نام «ماریا» که گهگاهی در این خانه کار میکرده است، به نزد لوئیز آمده و میپرسد: آیا صلاح است شوهرش «رافائل» که از زمره مخالفان است، خود را تسلیم کند؟ لوئیز توصیه میکند که این کار را بکند. اما هر قدر نزد «سروان هرناندز» که مسئول محاکمات بود، رفت و اصرار کرد رافائل را آزاد کنند، ثمری نداشت. در نهایت پذیرفت که رافائل محاکمه شود. در محاکمه او به بیست و پنج سال حبس محکوم شد. ماریا نزد لوئیز آمد و ناراحتیاش را نشان داد.
ترینیتی که برای فراری دادن خوان به ماریا و اطلاعات او نیاز داشت، هر قدر سعی کرد که خود را در این ماجرا بیگناه نشان دهد، ماریا نپذیرفت و به او کمک نکرد.
از سوی دیگر نامزد لوئیز اصرار داشت هرچه زودتر خانه را نقاشی کنند تا او از شهرستان به مادرید بیاید، ولی لوئیز بهسبب حضور خوان نمیتوانست این کار را بکند؛ لذا کارش با نامزدش به مجادله کشید.
درضمن گروهی از افسران طرفدار «ژنرال دلانپیا» با حمایت از نامه انتقادآمیز او در نقد سیاستهای «ژنرال فرانکو» آن را امضا کردند. ولی لوئیز با آنکه چندتن از دوستان نزدیکش امضا کرده بودند، از امضای نامه خودداری کرد. به زودی یکی از آن افسران بازداشت شد و ظاهرا برای ژنرال هم مشکلاتی به وجود آورد.
یک شب که خوان خسته و تنها بود، از آپارتمان برادرش بیرون آمد و به دوستش «کلوریو» تلفن کرد که او را همراهی کند. کلوریو که صاحب یک روزنامه بود، آمد؛ ولی مدام از خوان میخواست به خانه بروند. شب که خوان به خانه برادرش برگشت، لوئیز که تصور میکرد او را دستگیر کردهاند، خوشحال شد و تصمیم گرفت خودش او را تا لب مرز برساند؛ لذا اتومبیلی از «ژنرال برنگل» درخواست کرد و به بهانه مأموریت با خوان از خانه خارج شدند. قرار شد خوان خود را راننده لوئیز جابزند....
* ژرژ کنشون (1925-1990) در خانوادهای بزرگ شد که پدر و مادرش معلم بودند. او فلسفه خوانده و سالها در مجلس ملی در مستعمرات فرانسه کار کرده است. جایی که از سال 1952 تا 1958 رئیس آن بود. آن هنگام که وی شروع به نوشتن کرد، درحال سفرهای گستردهای بهویژه در آفریقا بود. او روزنامهنگار و رماننویس بود و فعالیت خود را به عنوان فیلمنامهنویس در سال 1967 شروع کرد.
رمان «مسابقه پیروزی» به سبک واقعگرایانه پرداخته شده و با سیاق عبارتپردازی و تصویرسازیهای کنشون سخت باورپذیر شده است. اساساً ژرژ کنشون نویسندهای است که براساس شرایط اجتماعی بحرانی و تنشآلود، حوادث خشونتبار و مسائل سیاسی و نژادی رمانهای محکمی مینویسد. نگاه تیز و قلم گویای او نتیجهی همین پیشینهی فکری و عملی است.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
تصاویر
از همین گوینده
-
-
-
-
-
-
-
-
ستاره ی توس (داستان زندگی خواجه نصیرالدین توسی)
-
محشای قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران - جلد 14 (بازنگری در قانون اساسی)
-
محشای قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران - جلد 13 (شورای عالی امنیت ملی)
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان