- 7358
- 1000
- 1000
- 1000
برادر ایام
غریبهای که وارد کاروانسرا شد تنومند و چشم آبی بود. او مدعی بود که قاصد مشتی مراد است، شاهدش هم گاری مشتی بود نام او ...
از ایرانصدا بشنوید
رشت تابستان 1320 عطای جوان بعد از مرگ پدربزرگش، میرزا رفیع، در کاروانسرا مشغول به کار میشود. او دست در دخل و حساب دارد و سر در کتاب. عطا شیفته ادبیات است، روزی شخصی وارد کاروانسرا میشود و میگوید از جانب مشتی مراد پیلهور آمده است، ثانی نیز که مدتی است به واسطه بیرون کردن مهتر خود که دست کج بود، دنبال مهتری با وجدان و دست پاک میگردد، غریبه را به مهتری برمیگزیند و غریبه نیز که به دنبال جای خواب و غذاست، این پیشنهاد ثانی را با استقبال میپذیرد، اما عطا به این تازه وارد مشکوک است و به دنبال نام و نشان اوست.
در این اوضاع مأموران نظمیه سر میرسند و غریبه نگران میشود که نکند به دنبال او آمدهاند، اما مأموران در پی عطا آمدهاند تا او را به اجباری ببرند. ثانی که عطا را رقیب سرسختی در کاروانسرا برای خود میدید، او را به مأموران لو داده بود.
در راه تهران عطا با شخصی به نام مسرور آشنا میشود. او یک روستایی ساده دل و اهل ورسک است و به علت دعوا با خان زیادت طلب روستایش به اجباری فرستاده شده است. مسرور نگران یک موضوع است....
در این اوضاع مأموران نظمیه سر میرسند و غریبه نگران میشود که نکند به دنبال او آمدهاند، اما مأموران در پی عطا آمدهاند تا او را به اجباری ببرند. ثانی که عطا را رقیب سرسختی در کاروانسرا برای خود میدید، او را به مأموران لو داده بود.
در راه تهران عطا با شخصی به نام مسرور آشنا میشود. او یک روستایی ساده دل و اهل ورسک است و به علت دعوا با خان زیادت طلب روستایش به اجباری فرستاده شده است. مسرور نگران یک موضوع است....
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان