- 13551
- 1000
- 1000
- 1000
روزهای شگفت
«فرید فرخی» که پیش از این خبرنگار بوده، یک هفته ای است که بیکار شده است. او که شاهد یک ماجرای قتل بوده، به کلانتری می‌رود و گزارش آن را می دهد. ولی مسئول کلانتری حرف او را باور نمی کند؛ چرا که بعد از بررسی محل، شواهدی از قتل نیافته اند.
از ایرانصدا بشنوید
«فرید فرخی» که پیش از این خبرنگار بوده، یک هفته ای است که بیکار شده است. مادر و پدرش هم به منزل آنها آمده اند و مادرش، سایه، همسرش را سرزنش می کند که به پسرش فشار نیاورد. در این حین فرید تماس می‌گیرد و می گوید که در کلانتری است و به زودی بازمی گردد. او که شاهد یک ماجرای قتل بوده، به کلانتری رفته و گزارش آن را داده است؛ ولی مسئول کلانتری حرف او را باور نمی کند، چرا که بعد از بررسی محل، شواهدی از این قتل نیافته اند.
به این ترتیب فرید تصمیم می گیرد همراه دوست و برادرزنش «ساعد رحمتی» این مسئله را بررسی کند. درنتیجه به محل حادثه می روند و در آنجا فرید یک اسلاید را در تَرَک تیر چراغ برق می یابد که روی آن اعداد و ارقامی نوشته شده است. آنها درمی یابند که این اعداد، رمز هستند. فرید آن اسلاید را به کلانتری می برد تا حرف های خود را ثابت کند. سروان کلانتری هم «جناب سرگرد جهانی» را برای بررسی این موضوع فرامی خواند و قرار می شود آگاهی، خودش به این مسئله رسیدگی کند. فرید هم اجازه می گیرد تا گاهی خبری از موضوع بگیرد. سرانجام به دلیل بیکاری، فرید تصمیم می گیرد تا کار ویراستاری را برای دایی‌اش که یک کتاب فروشی دارد، انجام دهد. وقتی برای کار به نزد او می رود، یکی از دوستان خبرنگار خود به نام «مجتبی» را می بیند و داستان قتل آن شب را برای او تعریف می کند. مجتبی هم بدون اطلاع فرید، ماجرا را در روزنامه چاپ می کند. پس ار آن، سرگرد جهانی به فرید اطلاع می دهد که مجتبی تیر خورده، از بلندی پرت شده و اکنون در بیمارستان است. در بیمارستان، سرگرد جهانی به فرید می گوید که اسلاید را بررسی کرده اند و حالا حرف های او را باور می کنند و از او می‌خواهند تا مراقب خود و خانواده اش باشد و بیشتر از این درگیر این ماجرا نشود.
به این ترتیب فرید تصمیم می گیرد همراه دوست و برادرزنش «ساعد رحمتی» این مسئله را بررسی کند. درنتیجه به محل حادثه می روند و در آنجا فرید یک اسلاید را در تَرَک تیر چراغ برق می یابد که روی آن اعداد و ارقامی نوشته شده است. آنها درمی یابند که این اعداد، رمز هستند. فرید آن اسلاید را به کلانتری می برد تا حرف های خود را ثابت کند. سروان کلانتری هم «جناب سرگرد جهانی» را برای بررسی این موضوع فرامی خواند و قرار می شود آگاهی، خودش به این مسئله رسیدگی کند. فرید هم اجازه می گیرد تا گاهی خبری از موضوع بگیرد. سرانجام به دلیل بیکاری، فرید تصمیم می گیرد تا کار ویراستاری را برای دایی‌اش که یک کتاب فروشی دارد، انجام دهد. وقتی برای کار به نزد او می رود، یکی از دوستان خبرنگار خود به نام «مجتبی» را می بیند و داستان قتل آن شب را برای او تعریف می کند. مجتبی هم بدون اطلاع فرید، ماجرا را در روزنامه چاپ می کند. پس ار آن، سرگرد جهانی به فرید اطلاع می دهد که مجتبی تیر خورده، از بلندی پرت شده و اکنون در بیمارستان است. در بیمارستان، سرگرد جهانی به فرید می گوید که اسلاید را بررسی کرده اند و حالا حرف های او را باور می کنند و از او می‌خواهند تا مراقب خود و خانواده اش باشد و بیشتر از این درگیر این ماجرا نشود.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان