منو
تک تیرانداز

تک تیرانداز

  • 9 قطعه
  • 158 دقیقه مدت کتاب
  • 3935 دریافت شده
نویسنده: رضا جابر انصاری
کارگردان: میکائیل شهرستانی
قالب: نمایشی
دسته‌بندی: کتاب گویا
عراقی‌ها در میان اسیران، به‌دنبال مسعود سماوات می گردند و اسیران ایرانی را شدیداً شکنجه می‌کنند، اما کسی مسعود را لو نمی‌دهد.
مسعود که زخمی شده است، خود را «آرش کیا» معرفی می‌کند....

از ایرانصدا بشنوید

فردی به نام «مالکی» که صاحب یک آژانس املاک است، «سعید» را ترغیب می‌کند که پدرش (حاج آقا سماوات) را راضی کند که خانه‌ی قدیمی‌ و بزرگش را تخریب کند تا به اتفاق و به شراکت، در زمین آن آپارتمان سازی کنند.
پدر سعید شدیداً مخالف این موضوع است و سعید از پدرش بابت این قضیه دلخور است. مسعود، برادر سعید، افسر ارتش است و به‌خاطر جنگ، در جبهه حضور دارد. همسر و دو دخترش در خانه‌ی پدری سکونت دارند. ازطرفی، مسعود و مالکی از قبل با هم آشنا و هم‌کلاس بودند. مالکی معتقد است که مسعود فردی مغرور است.
پدر هم به مالکی مشکوک است و فکر می‌کند او این اندازه پول برای ساختن چنین مجتمعی ندارد و دلایل خود را برای سعید بازگو می‌کند، اما سعید همچنان بر خواسته‌ی خود پافشاری دارد.
چندی بعد مسعود از مأموریت برمی‌گردد و با فرماندهان درباره‌ی مأموریت جدید که آموزش تک‌تیراندازان است، مذاکره می‌کند. او به مأموریت جدید می‌رود و سرپرستی خانواده‌اش در غیاب او به عهده‌ی پدر است. مالکی با فردی به نام «حسام» در ارتباط است. حسام برای خرید خانه‌ی پدر سعید، مأموریتی ویژه به مالکی داده است. همه‌ی موانع برای فروش خانه‌ی پدری برداشته می‌شود. از سارا، خواهر مسعود و سعید هم وکالت بلاعزل گرفته‌اند. سعید تمام خانه را به نام خودش می‌زند و وارد مذاکره برای ساخت‌وساز می‌شود.
مسعود و هم‌رزمانش در یک عملیات اسیر می‌شوند، اما به اشتباه به خانواده‌ی او خبر می‌دهند که او به شهادت رسیده است و حتی جنازه‌ای را به‌عنوان جنازه‌ی مسعود به خانواده‌اش تحویل می‌دهند. حسام از این خبر خوشحال می‌شود و بابت این خبر به مالکی مژدگانی می‌دهد. پدر مسعود پس از شنیدن خبر شهادت پسرش، راهی بیمارستان می شود و از دنیا می‌رود....

امتیاز

کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان

5

محتوا و داستان

4

فصل ها

مشخصات کتاب گویا

سایر مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

  • خیلی خیلی ِلذت بردم.....دست مریزاد...عااااااااالی♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
  • بسیار زیبا واقعا کلی لذت بردم.درود خدا بر آن مردان بی ادعا امیر سلخوری
  • داستان بسیار جالب و گیرایی است.و درسی برای همه که میتواند تجربه بزرگی برای همگان از ناملایمات و نامردی روزگار از نزدیک ترین کسان میباشد؟👍👍👍
  • واقعآ که حرف ندارین.امیدوارم هرچیکه ازخدامیخواین اگه بصلاح باشه،بهتون بده.تمام لحظاتی که بیدارم روبارادیومیگذرونم.ممنونم ازهمه رادیو نمایشی ها
  • خیلی‌ داستان عالی و جذابی بود ممنون از همه کارکنان رادیو

تصاویر

کتاب گویا