- 8466
- 1000
- 1000
- 1000
آن مرد در باران رفت
سمیرای امروز بیست و هشت ساله است و در کنار مزار پدر از گذشته های دور حرف می زند. فصل هایی که برای او، مادر، خواهرها و برادرهایش بسیار سخت گذشته است. روزهایی که پدر در جبهه بود ...
از ایرانصدا بشنوید
سمیرای امروز بیست و هشت ساله است و در کنار مزار پدر از گذشته های دور حرف می زند. فصل هایی که برای او ، مادر، خواهرها و برادرهایش بسیار سخت گذشته است. روزهایی که پدر در جبهه بود. روزهایی که پدر در لباس بسیجی به رزمندگان خدمت می کرد؛ روزهایی که با آمدن، دیدن و حضور پدر در خانه شیرین ترین لحظه ها برای همه اعضای خانواده رقم می خورد. روزهایی که پدر سوی چشم هایش کم شده بود و باوجود درد پاهایش، باز هم عاشقانه برای خدمت و تکلیف به جبهه می رفت. روزهای جبهه و جنگ، روزهای اسرار ناگفته پدر از جنگ. روزهای دلتنگی پدر برای خاکریزها، کانال ها و سنگرها؛ روزهایی که پدر از گلستان و گل های خوشبوی آن و رزمنده های جوان با عشق سخن می گفت؛ روزهای گفتنی های پدر از ایثار، گذشت، اخلاص و شهادت ...
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
کاربر مهمان