- 12241
- 1000
- 1000
- 1000
محمد رسول الله - از تولد تا خردسالی
پس از مرگ حضرت عبدالله، محمد (ص) از دامن مادرش، حضرت آمنه، زاده شد و جهانی را روشنی بخشید. محمد نوزاد به دایه اش (حلیمه) سپرده شد تا در میان قبیله بنی سعد رشد و تربیت یابد. وی پس از بازگشت به مکه، همراه مادرش به یثرب رفت و ...
از ایرانصدا بشنوید
حضرت عبدالله درپی یک سفر تجارتی به شهر شام و در راه بازگشت؛ در شهر یثرب، براثر بیماری بدرود حیات گفت. مدتی بعد پیامبر بزرگ اسلام زاده شد و از پرتو خورشید وجود مبارکش، جهانِ در تاریکی فرورفته، رو به روشنایی گذاشت. آن هنگام که محمد (ص) زاده شد، جهان دستخوش تغییراتی شگرف گشت؛ از آن جمله: ستاره احمد در آسمان یثرب آشکار شد، 13 کنگره از ایوان طاق کسری فرو ریخت و آتشکده پارس، پس از هزار سال روشنایی، به ناگهان خاموش گشت.
پس از تولد آن حضرت، زنان قبیله بنی سعد به مکه آمدند، تا طبق یک سنت دیرینه، نوزادان خانواده های بزرگ قریش را برای سرپرستی و شیر دادن با خودشان به صحرا ببرند، اما هیچ کدام حاضر به پذیرفتن محمد نوزاد نشدند، چون او یتیم بود و فکر می کردند که از طرف خانواده اش چیزی عایدشان نمی شود. درنهایت نوزاد نصیب حلیمه، همسر حارث، شد و آنها طفل را برداشتند و راهی قبیله خود در نزدیکی طائف شدند. آن حضرت برکت و نعمت را با خودش به خانواده حلیمه و حارث سرازیر کرد و زندگی آنان را دگرگون ساخت. افزون بر این، محمد خردسال، صفات برجسته ای داشت که وی را از همسن و سالانش متمایز می کرد؛ آن چنان که مهر او روز به روز بیشتر بر دل خانواده حلیمه می نشست. در این مدت نوگل عبدالله، روز به روز، بیشتر رشد می کرد. محمد خردسال، مدت پنج سال نزد حلیمه و قبیله بنی سعد ماند تا این که در ششمین سال زندگی اش، به شهر مکه، نزد مادرش، حضرت آمنه، بازگشت.
حضرت عبدالمطلب برای شادباش گفتن پادشاهی سیف بن ذی یَزَن به یمن سفر کرد. آمنه برای این که محمد را از دلتنگیِ عبدالمطلب دور کند، همراه با او و کنیزش، بَرَکه، عازم شهر یثرب شدند و پس از 30 روز ماندن در آن شهر دوباره به سوی مکه بازگشتند. در راه بازگشت، آمنه سخت بیمار شد و جان به جان آفرین تسلیم کرد. این واقعه محمد خردسال را بسیار متأثر کرد، اما چاره ای نبود جز این که مادر را به خاک بسپارند و همراه با برکه به سوی مکه روانه شوند.
* لازم به توضیح است که از دقیقه 12 تا پایان فصل اول، به سبب کیفیت پایین منبع اصلی، صدا نامطلوب است.
پس از تولد آن حضرت، زنان قبیله بنی سعد به مکه آمدند، تا طبق یک سنت دیرینه، نوزادان خانواده های بزرگ قریش را برای سرپرستی و شیر دادن با خودشان به صحرا ببرند، اما هیچ کدام حاضر به پذیرفتن محمد نوزاد نشدند، چون او یتیم بود و فکر می کردند که از طرف خانواده اش چیزی عایدشان نمی شود. درنهایت نوزاد نصیب حلیمه، همسر حارث، شد و آنها طفل را برداشتند و راهی قبیله خود در نزدیکی طائف شدند. آن حضرت برکت و نعمت را با خودش به خانواده حلیمه و حارث سرازیر کرد و زندگی آنان را دگرگون ساخت. افزون بر این، محمد خردسال، صفات برجسته ای داشت که وی را از همسن و سالانش متمایز می کرد؛ آن چنان که مهر او روز به روز بیشتر بر دل خانواده حلیمه می نشست. در این مدت نوگل عبدالله، روز به روز، بیشتر رشد می کرد. محمد خردسال، مدت پنج سال نزد حلیمه و قبیله بنی سعد ماند تا این که در ششمین سال زندگی اش، به شهر مکه، نزد مادرش، حضرت آمنه، بازگشت.
حضرت عبدالمطلب برای شادباش گفتن پادشاهی سیف بن ذی یَزَن به یمن سفر کرد. آمنه برای این که محمد را از دلتنگیِ عبدالمطلب دور کند، همراه با او و کنیزش، بَرَکه، عازم شهر یثرب شدند و پس از 30 روز ماندن در آن شهر دوباره به سوی مکه بازگشتند. در راه بازگشت، آمنه سخت بیمار شد و جان به جان آفرین تسلیم کرد. این واقعه محمد خردسال را بسیار متأثر کرد، اما چاره ای نبود جز این که مادر را به خاک بسپارند و همراه با برکه به سوی مکه روانه شوند.
* لازم به توضیح است که از دقیقه 12 تا پایان فصل اول، به سبب کیفیت پایین منبع اصلی، صدا نامطلوب است.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان