- 5188
- 1000
- 1000
- 1000
قلندرانه
خانواده کربلایی صادق توسط سه حرامی کشته می شوند، اما «نزهت»، دختر آنها، زنده مانده و کسی جز «غیور» از او خبری ندارد. نزهت گهگاهی به هوش می آید و دوباره از هوش می رود. جوانی به نام «مسیّب» که نامزد نزهت است، به آبادی آمده...
از ایرانصدا بشنوید
فرش کوچکی را که نزهت برای پیرمرد بافته و به او هدیه کرده است، به عنوان مدرک به گروهبان و سرگروهبان می دهد و از شکنجه و زندان خلاص می شود.
از طرف دیگر سرگروهبان با وسوسه های همسرش، تاج ماه، به این فکر می افتد تا مزرعه بی صاحب کربلایی صادق را تصاحب کند. مسیّب برای کار کردن به مزرعه غیور می آید. غیور با دیدن مسیّب، گذشته و جوانی خودش را به یاد می آورد که جوانی سرسخت و یاغی و قدرنشناس بوده؛ تا جایی که از خانه رانده شده و سالها بعد سردسته یاغی ها و حرامی ها شده است. نزهت متوجه حضور مسیّب در مزرعه می شود، پس سعی می کند که در لحظه های آخر تصویری از خودش و غیور بکشد و به باد بسپارد، شاید که به دست مسیّب برسد. مسیّب آن نقش را پیدا می کند، اما نمی داند که چرا از خود نزهت خبری نیست ...
از طرف دیگر سرگروهبان با وسوسه های همسرش، تاج ماه، به این فکر می افتد تا مزرعه بی صاحب کربلایی صادق را تصاحب کند. مسیّب برای کار کردن به مزرعه غیور می آید. غیور با دیدن مسیّب، گذشته و جوانی خودش را به یاد می آورد که جوانی سرسخت و یاغی و قدرنشناس بوده؛ تا جایی که از خانه رانده شده و سالها بعد سردسته یاغی ها و حرامی ها شده است. نزهت متوجه حضور مسیّب در مزرعه می شود، پس سعی می کند که در لحظه های آخر تصویری از خودش و غیور بکشد و به باد بسپارد، شاید که به دست مسیّب برسد. مسیّب آن نقش را پیدا می کند، اما نمی داند که چرا از خود نزهت خبری نیست ...
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان