- 5639
- 1000
- 1000
- 1000
یادگاری
در شبی که «حسین»، پسرمهندس «شهید توکل» عقد میکند، فردی ناشناس ساکی را به دستش میرساند که حسین با دیدن محتوای آن بسیار متعجب میشود. ساک یادگار پدر اوست و در آن، افزون بر لباسهای پدر، دفترچهای است که حسین را به سالهای قبل میبرد...
از ایرانصدا بشنوید
حسین با خواندن دفترچه به نام «مصطفی» میرسد. طبق وصیت پدر باید او را بیابد و برای عروسی دعوتش کند. مصطفی از دوستان قدیمی مهندس توکل است که به او «اوستا» میگویند. حسین با کمک مادرش او را در روستای «حاجی آباد» پیدا میکند و مصطفی از باغی برای حسین میگوید که روزی به همراه مهندس و دیگر دوستان و همرزمانشان درختهای آن را کاشته و پرورش دادهاند؛ اما حسین به خاطر رسیدن به پول بیشتر و درآمد بالا، تصمیم گرفته باغ را بفروشد. اوستا و مادر حسین با فهمیدن این ماجرا سعی دارند او را از این کار منصرف کنند، اما حسین مدام از طرف یکی از دوستانش، برای فروش باغ، تحریک میشود.
مصطفی که در جنگ پایش را از دست داده، خاطرات جنگ را برای حسین مرور میکند و از دوستیهای خالصانهی مهندس و دوستانش میگوید...
مصطفی که در جنگ پایش را از دست داده، خاطرات جنگ را برای حسین مرور میکند و از دوستیهای خالصانهی مهندس و دوستانش میگوید...
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
نظری ثبت نشده است