- 9398
- 1000
- 1000
- 1000
داستان عمارت
«تیمور» به «مهران» و «رامین» بدهکار است. آنها شنیدهاند او برخلاف ادعایش، وضع مالی خوبی دارد و تصمیم میگیرند در آغاز سال نو به خانه تیمور بروند و غافلگیرش کنند. پسر تیمور، برخلاف نظر پدر، پیشنهاد میدهد مهمان ها در عمارت احمدوند ساکن شوند.
از ایرانصدا بشنوید
«تیمور» و خانواده اش خودشان را برای سفر هرساله به خانه دوستانشان «مهران» و «رامین» در شیراز آماده کرده اند. از سوی دیگر، تیمور سال هاست به مهران و رامین بدهکار است. آنها شنیده اند او برخلاف ادعایش، وضع مالی خوبی دارد و نیز خانه بزرگی به نامش است؛ پس تصمیم گرفته اند امسال، بی خبر، به خانه تیمور بروند و او را غافلگیر کنند.
فرزند تیمور نیز، به سبب مشکل با صاحب کارش، به سراغ کار جدیدی رفته و در بنگاه املاک با فردی به نام «هوشنگ» آشنا شده است. هوشنگ ادعا میکند تیمور سال ها قبل «خانه باغ» قیمتی منطقه را خریده است. پسر تیمور سعی می کند از مادرش اطلاعات بگیرد، اما متوجه میشود وی از همه چیز بی خبر است.
سرانجام مهران و رامین با خانواده هایشان سر میرسند. تیمور به بهانه فضایِ کم خانهاش، قصد داشت عذر آنها را بخواهد؛ اما پسرش پیشنهاد داد آنها در «عمارت احمدوند» که به تازگی مستأجرش رفته است، بمانند. تیمور به ناچار پذیرفت و سال تحویل را در کنار یکدیگر جشن گرفتند.
فردای سال تحویل مهران از شنیده هایش به تیمور گفت؛ اما او زیر بار نرفت که خانه مال اوست و از آنها خواست برای دادن بدهیاش به او وقت بدهند، اما آنها تهدیدش کردند تا پولشان را نگیرند، از آنجا بیرون نمیروند.
در این میان هوشنگ نیز سر رسید و بر سر کینه قدیمی اش در خریدن آن ملک با تیمور، بحث و دعوا کرد. مهران و رامین که شاهد بحث آنها بودند، متوجه شدند این ملک واقعاً داستانی دارد و تصمیم گرفتند پرده از راز تیمور بردارند. تیمور و فرزندانش به خانه برادرش رفتند و «چنگیز» به آنها گفت قصد دارد زمینی را به نام فرزندان او کند. تیمور از چنگیز خواست سند زمین را به نام او بزند، اما چنگیز مخالفت کرد و بینشان کدورت پیش آمد.
در عمارت نیز پسر مهران و پسرعمویش، «ماکان»، در انبار ته باغ سکه های طلایی پیدا کردند. تیمور ادعا کرد سکه ها متعلق به «احمدوند» است، اما آنها باور نکردند و سکه ها را در اتاق عمارت نگه داشتند تا از واقعیت ماجرا باخبر شوند.
فرزند تیمور نیز، به سبب مشکل با صاحب کارش، به سراغ کار جدیدی رفته و در بنگاه املاک با فردی به نام «هوشنگ» آشنا شده است. هوشنگ ادعا میکند تیمور سال ها قبل «خانه باغ» قیمتی منطقه را خریده است. پسر تیمور سعی می کند از مادرش اطلاعات بگیرد، اما متوجه میشود وی از همه چیز بی خبر است.
سرانجام مهران و رامین با خانواده هایشان سر میرسند. تیمور به بهانه فضایِ کم خانهاش، قصد داشت عذر آنها را بخواهد؛ اما پسرش پیشنهاد داد آنها در «عمارت احمدوند» که به تازگی مستأجرش رفته است، بمانند. تیمور به ناچار پذیرفت و سال تحویل را در کنار یکدیگر جشن گرفتند.
فردای سال تحویل مهران از شنیده هایش به تیمور گفت؛ اما او زیر بار نرفت که خانه مال اوست و از آنها خواست برای دادن بدهیاش به او وقت بدهند، اما آنها تهدیدش کردند تا پولشان را نگیرند، از آنجا بیرون نمیروند.
در این میان هوشنگ نیز سر رسید و بر سر کینه قدیمی اش در خریدن آن ملک با تیمور، بحث و دعوا کرد. مهران و رامین که شاهد بحث آنها بودند، متوجه شدند این ملک واقعاً داستانی دارد و تصمیم گرفتند پرده از راز تیمور بردارند. تیمور و فرزندانش به خانه برادرش رفتند و «چنگیز» به آنها گفت قصد دارد زمینی را به نام فرزندان او کند. تیمور از چنگیز خواست سند زمین را به نام او بزند، اما چنگیز مخالفت کرد و بینشان کدورت پیش آمد.
در عمارت نیز پسر مهران و پسرعمویش، «ماکان»، در انبار ته باغ سکه های طلایی پیدا کردند. تیمور ادعا کرد سکه ها متعلق به «احمدوند» است، اما آنها باور نکردند و سکه ها را در اتاق عمارت نگه داشتند تا از واقعیت ماجرا باخبر شوند.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان