- 8782
- 1000
- 1000
- 1000
گلدان چینی
اتوبوس پر شد و راه افتاد. آخرین نفری که سوار شد یک گلدان چینی عتیقه و گرانبها در دست داشت و از روی احتیاط در حالی که سعی می کرد تعادل خود را حفظ کند به طرف عقب ماشین رفت. مردم عقب اتوبوس جابهجا شدند و این نفر پنجمی را به زور جا دادند.
از ایرانصدا بشنوید
مردی بود چهل و چند ساله ؛ پالتو آبرومندی داشت و کلاهش نو و تمیز بود. همان دستش که به گلدا ن چینی بند بود، با یک دستکش چرمی نو پوشیده شده بود. در صندلی عقب ماشین، چهار نفر دیگر عبارت بودند از دو تا زن چادری که باهم هرهر و کرکر می کردند و دو تای دیگر، یکی مردی بود پیر و درهم تاشده و متفکر و دیگری عاقل مردی بی قید ولنگ و واز . نه یخه داشت و نه کروات. آستین های پیراهنش که دکمه های آن کنده شده بود، از سر آستین بارانی شق و رقش بیرون مانده بود. موهایش از زیر کلاه قراضه اش بیرون ریخته بود . ته ریش جوگندمی او ، کک مک ثورتش را تازیر چشم می پوشاند.
از وقتی مردک نونوار ، گلدان به دست پهلویش نشست، تمام هوش و حواس او را جلب کرد و چشمش جز به دنبال آن گلدان نبود. صاحب گلدان آرام نشسته بود. گلدان را روی زانوی خود گذاشته، پایه ی آن را به دست گرفته بود. با دست دیگرش که دستکش نداشت، با چند سکه ی پول سیاه بازی می کرد.
این دیگری که دائم توی نخ گلدان بود، ناراحت می نمود. سر خود را بالا می برد، پایین می آورد، کج می شد و می خواست به هر طریق شده، این گلدان زیبا و ظریف را بیشتر و بهار تماشا کند .
انگار در تمام عمرش این اولین بار بود که با زیبایی رو به رو می شد و یا نه، انگار اولین بار بود که زیبایی را در ک می کرد !
چینی ظریفی بود روی دو دسته ی باریک آن به قدری عالی نقاشی شده بود که دسته ها در زمینه ی نقاشی شده ی شکم گلدان محو می شدند و مجسم بودن آنها به سادگی دریافته نمی شد. چنان نازک و ظریف بود که نوری را که از شیشه ی اتوبوس داخل می شد و به آن می تابید، از جدار خود عبور می داد و سایه ی ارزان و متحرک نقوش خود را به روی دستکش چرمی دست صاحبش می انداخت.
از وقتی مردک نونوار ، گلدان به دست پهلویش نشست، تمام هوش و حواس او را جلب کرد و چشمش جز به دنبال آن گلدان نبود. صاحب گلدان آرام نشسته بود. گلدان را روی زانوی خود گذاشته، پایه ی آن را به دست گرفته بود. با دست دیگرش که دستکش نداشت، با چند سکه ی پول سیاه بازی می کرد.
این دیگری که دائم توی نخ گلدان بود، ناراحت می نمود. سر خود را بالا می برد، پایین می آورد، کج می شد و می خواست به هر طریق شده، این گلدان زیبا و ظریف را بیشتر و بهار تماشا کند .
انگار در تمام عمرش این اولین بار بود که با زیبایی رو به رو می شد و یا نه، انگار اولین بار بود که زیبایی را در ک می کرد !
چینی ظریفی بود روی دو دسته ی باریک آن به قدری عالی نقاشی شده بود که دسته ها در زمینه ی نقاشی شده ی شکم گلدان محو می شدند و مجسم بودن آنها به سادگی دریافته نمی شد. چنان نازک و ظریف بود که نوری را که از شیشه ی اتوبوس داخل می شد و به آن می تابید، از جدار خود عبور می داد و سایه ی ارزان و متحرک نقوش خود را به روی دستکش چرمی دست صاحبش می انداخت.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
آسیب ها
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان