پس از مرگ میرزا عزیزالله خان، پسرهایش، خلیل و جلیل، خانه و زندگی اش را به باد می دهند و در شب عروسی حبیب الله با دختر منصورخان جواهرفروش، مغازه منصورخان را غارت می کنند و شاگردش را می کشند ...
از ایرانصدا بشنوید
پس از مرگ میرزا عزیزالله خان، پسرهایش، خلیل و جلیل، خانه و زندگی اش را به باد می دهند و در شب عروسی حبیب الله با دختر منصورخان جواهر فروش، مغازه منصور خان را غارت کرده و شاگردش را می کشند.
حبیب الله جوان شایسته ای است که با کمک میرزا عزیزالله خان تحصیل کرده و پزشک شده است و در حال حاضر با مادرش نرگس و خواهرش محبوبه زندگی می کند.
از طرف دیگر ابراهیم، سومین پسر میرزا عزیزالله خان که جوان نیک نهادی است، آرزومند ازدواج با محبوبه است، اما به جرم سرقت جواهرات منصور خان و کشتن شاگرد او دستگیر می شود. ابراهیم به گناهی که نکرده، اعتراف نمی کند. جلیل و خلیل که از دستگیری ابراهیم متعجب شده اند، جواهرات دزدی را در باغ پیرمردی به نام علی گل چال می کنند تا به موقع از آنها استفاده کنند، اما علی گل آنها را می بیند و جواهرات را از زیر خاک بیرون می آورد. در همین هنگام صدای گریه ای به گوش علی گل می رسد و چون نزدیک تر می شود، محبوبه را در حال گریستن می بیند ...
حبیب الله جوان شایسته ای است که با کمک میرزا عزیزالله خان تحصیل کرده و پزشک شده است و در حال حاضر با مادرش نرگس و خواهرش محبوبه زندگی می کند.
از طرف دیگر ابراهیم، سومین پسر میرزا عزیزالله خان که جوان نیک نهادی است، آرزومند ازدواج با محبوبه است، اما به جرم سرقت جواهرات منصور خان و کشتن شاگرد او دستگیر می شود. ابراهیم به گناهی که نکرده، اعتراف نمی کند. جلیل و خلیل که از دستگیری ابراهیم متعجب شده اند، جواهرات دزدی را در باغ پیرمردی به نام علی گل چال می کنند تا به موقع از آنها استفاده کنند، اما علی گل آنها را می بیند و جواهرات را از زیر خاک بیرون می آورد. در همین هنگام صدای گریه ای به گوش علی گل می رسد و چون نزدیک تر می شود، محبوبه را در حال گریستن می بیند ...
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان