- 5719
- 1000
- 1000
- 1000
میدان مین
دوران جنگ تحمیلی است و پدر و مادر حسین در ایستگاه راه آهن، منتظر بازگشت او از اهواز به تهران هستند، اما از حسین خبری نیست...
از ایرانصدا بشنوید
بعد از انتظاری طولانی، «حسن رسولی»، یکی از دوستان حسین، به ایستگاه قطار می رود و به پدر و مادر، می گوید که حسین به تهران نمی آید.
در این میان، در گیر و دار جنگ، اسماعیل یکی از همرزمان حسین، هنگام دیدبانی متوجه می شود دشمن حدّ فاصل خاکریز خود با خاک ریز ایرانی را سیم خاردار کشیده است. مرتضی، فرمانده گردان، با دیدن این صحنه می فهمد که دشمن نقشه ای در سر دارد و خیلی سریع دستور می دهد که همه افراد گردان اقدام به شناسایی کنند تا از وضعیت آگاهی شوند.
حسین با پرتاب یک کلاه آهنی میان سیم های خاردار، متوجه می شود میدان مین وسیعی روبهروی خاک ریز آنها قرار دارد. با این اوصاف، حسین با خودش تصمیم می گیرد به نحوی وارد میدان مین شود و آنها را خنثی کند. او برای عملی کردن نقشه اش، نیمه های شب به سنگر می رود تا چراغ قوه اش را پیدا کند، اما «مشهدی اسد» از خواب می پرد و متوجه می شود حسین به سنگر آمده است؛ حسین که از یافتن چراغ قوه ناامید شده، با اسلحه اش از سنگر خارج می شود و هنوز چند قدمی دورتر نشده که همسنگر او، اکبر، جلوی راهش را می گیرد و ...
در این میان، در گیر و دار جنگ، اسماعیل یکی از همرزمان حسین، هنگام دیدبانی متوجه می شود دشمن حدّ فاصل خاکریز خود با خاک ریز ایرانی را سیم خاردار کشیده است. مرتضی، فرمانده گردان، با دیدن این صحنه می فهمد که دشمن نقشه ای در سر دارد و خیلی سریع دستور می دهد که همه افراد گردان اقدام به شناسایی کنند تا از وضعیت آگاهی شوند.
حسین با پرتاب یک کلاه آهنی میان سیم های خاردار، متوجه می شود میدان مین وسیعی روبهروی خاک ریز آنها قرار دارد. با این اوصاف، حسین با خودش تصمیم می گیرد به نحوی وارد میدان مین شود و آنها را خنثی کند. او برای عملی کردن نقشه اش، نیمه های شب به سنگر می رود تا چراغ قوه اش را پیدا کند، اما «مشهدی اسد» از خواب می پرد و متوجه می شود حسین به سنگر آمده است؛ حسین که از یافتن چراغ قوه ناامید شده، با اسلحه اش از سنگر خارج می شود و هنوز چند قدمی دورتر نشده که همسنگر او، اکبر، جلوی راهش را می گیرد و ...
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
نظری ثبت نشده است