- 16298
- 1000
- 1000
- 1000
شبهای بیدار
«عزّت شاهی» از مبارزان و مخالفان حکومت شاه بود. فعالیت سیاسی خود را در ارتباط با هیئتهای مؤتلفه شروع کرد. بعد در پایهگذاری جبهه آزادیبخش ملی و همکاری با سازمان های حزب الله و مجاهدین خلق مشارکت کرد و سپس ساواک او را دستگیر کرد.
از ایرانصدا بشنوید
سال 1325 در خوانسار به دنیا آمدم. اسمم را عزتالله گذاشتند. نام خانوادگی پدرم شاهی بود و اینگونه شد که من را عزّت شاهی می خواندند که البته با زندگی من تناقض داشت. مبارزات من در طول زندگی ام برای ثابت کردن ذلت پادشاهی بود، اما مرا عزّت شاهی می گفتند. بعد از چند سال مبارزه با حکومت پهلوی و فرار از دست ساواک در پنجم اسفند سال 1351 نادانسته وارد تلۀ ساواک شدم و دستگیر شدم.
سال 1356 شرایط و فضای سیاسی ایران کاملاً تغییر کرده بود. همه چیز خبر از سرنگونی قریب الوقوع حکومت پهلوی در آن مقطع زمانی می داد. رژیم برای این که نشان دهد از سیاست های پیشیناش دست کشیده است، گروه گروه زندانیان را آزاد می کرد.
آبان ماه 1357 من هم از زندانهای ستمشاهی آزاد شدم و همراه با مردم در تظاهرات و مبارزه با رژیم فاسد پهلوی شرکت کردم. در دورانی که مشغول مبارزه با رژیم شاه بودم، برای خودم قید و بند گذاشتم که یا مبارزه یا زن و زندگی و خانواده. بعد هم زندانی شدم و تا پیروزی انقلاب در بند بودم.
بعد از آزادی به خاطر کارهای بسیاری که باید انجام می شد، به خودم اجازه نمی دادم، حتی با داشتن شرایطی مناسب، به تشکیل زندگی مشترک فکر کنم. تا این که در بحبوحه مبارزات مردم و در همان شب هایی که همه الله اکبر می گفتند، به منزل جواد امانی، فرزند حاج سعید امانی، در حوالی بازار و مولوی رفتم.
جواد از بچه های مؤتلفه بود که من از اوایل دهۀ 40 با آنها در ارتباط بودم. بعد از آزادی از زندان هم با آنها رفت و آمد داشتم ....
سال 1356 شرایط و فضای سیاسی ایران کاملاً تغییر کرده بود. همه چیز خبر از سرنگونی قریب الوقوع حکومت پهلوی در آن مقطع زمانی می داد. رژیم برای این که نشان دهد از سیاست های پیشیناش دست کشیده است، گروه گروه زندانیان را آزاد می کرد.
آبان ماه 1357 من هم از زندانهای ستمشاهی آزاد شدم و همراه با مردم در تظاهرات و مبارزه با رژیم فاسد پهلوی شرکت کردم. در دورانی که مشغول مبارزه با رژیم شاه بودم، برای خودم قید و بند گذاشتم که یا مبارزه یا زن و زندگی و خانواده. بعد هم زندانی شدم و تا پیروزی انقلاب در بند بودم.
بعد از آزادی به خاطر کارهای بسیاری که باید انجام می شد، به خودم اجازه نمی دادم، حتی با داشتن شرایطی مناسب، به تشکیل زندگی مشترک فکر کنم. تا این که در بحبوحه مبارزات مردم و در همان شب هایی که همه الله اکبر می گفتند، به منزل جواد امانی، فرزند حاج سعید امانی، در حوالی بازار و مولوی رفتم.
جواد از بچه های مؤتلفه بود که من از اوایل دهۀ 40 با آنها در ارتباط بودم. بعد از آزادی از زندان هم با آنها رفت و آمد داشتم ....
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
آسیب ها
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان